شنیدن صدای ­فریاد آتش دریک­ سالن ­تاریک سینما، تاثیری­ متفاوت با شنیدن ­همین­ فریاد در­ یک­ جوخه ­­ی پیاده ­نظام دارد. دیدن ­این ­واژه بر ­روی ­یک ­جعبه ­ی قرمز بر روی دیوار نیز معنایی ­دیگر را ­به ­ذهن متبادر ­می­کند. معنای ­یک پیام، تنها در­گرو اطلاعاتی ­که­ در چارچوب زبانی منتقل می­کند، نیست بلکه­ به­ میزان­ کاستن از دو عنصر ناآگاهی ­و عدم­ تدقیق مکانی حاصل از پیام نیز ­بستگی دارد. به ­عبارتی، موضوعی ­است وابسته به ­میزان­ و محدوده ­ی اطلاعات ­مورد انتظار و تعریف­ شده توسط فضا­­ی پیرامون مخاطب؛ مثلاً، تماشاگران در سالن ­سینما می­دانند ­که با شنیدن این ­واژه باید به ­سوی درهای ­خروج­ اضطراری حرکت­ کنند. افراد جوخه می­دانند که ­باید ماشه­ ی ­تفنگ­هایشان را بفشارند. یک ­آتش­نشان می­داند که ­با دیدن واژه ­ی­ آتش بر روی­ جعبه، لوله ­ی ­آتش­نشانی در آن ­محل جای­ دارد. اما، اگر واژه ­ی آتش به­ وسیله ­ی پیام ­کوتاه، درمکانی­ بدون وابستگی به واژه، فرستاده ­شود، تنها واکنش به آن، تایپ چی؟ خواهد­ بود. اطلاعات، زمانی ­مفید خواهند بود و پیام­ها زمانی­ منظور خود را بیان ­خواهند کرد که ­در زمان ­و مکان ­مناسب ارائه ­شوند[1]؛ متن محیطی[2] موضوعی­ بسیار مهم و تأثیرگذار برای ­دستیابی­ به ­این  هدف است.

 

واژگان­ و مکان

گاهی، واژگان ادا شده، اطلاعاتی ­درباره ­ی موضوعات ­ملموس­ واقع در پیرامون­ محل ­صحبت ارائه می­کنند: “چراغ ­راهنمایی قرمز است.” ، “مراقب آن ­ماشین باش!”، “لطفاً­ نمکدان ­را بدهید.”؛ درهمه­ ی این ­موارد، گوینده و شنونده، در یک ­مکان و یک­ زمان قرار دارند. جهت اشاره­ ی ­نگاه­ها، ژست ­بدن، اشاره دست ­و لمس، دیواره ­ها، محیط، میز و تمام ­حد و مرزهای ­فیزیکی­ موجود، همه و همه­ کمک می­کنند که ­از میان بی­شمارانی ­معانی، معنای­ مورد نظر گوینده ­استخراج ­شود. معنای­ یک­ پیام­ گفتاری ­در یک ­مکان ­و زمان، محصول­ هم ­آمیزی و تعامل ­واژگان، زبان­ کالبدی[3]  و محیط ­میان ­گوینده­ و شنوندگان است.[4]

کارگردانان ­سینما و تأتر به ­خوبی می­دانند که ­برای رساندن ­معنا و مفهوم­ واژگانِ­ یک ­فیلمنامه یا نمایشنامه، باید میزانسن[5] مناسبی ­پدید آورد: مکانی که ­ارجاعات­ واژگان در آن گردآمده ­است.[6] با تغییر لباس­ها و وسایل­ صحنه، مثلاً با اجرای مکبث بر روی ­تخت ­روحوضی، کل ­معانی­ گفتارهای ­نمایش تغییر خواهد یافت. گفتارهای مکبث را با لهجه­ ی ­شیرازی بازنویسی­ کنید تا حتی ­با بودن لباس­های ­اصلی مکبث بر تن­ بازیگران نیز، نتوان ­معانی­ را انتقال داد. در عین­ حال، فضاها، ساختمان­ها و شهرها نیز با عملکردی­ مشابه ­بر معنابخشی به پیام­های­ جاری در خود، تأثیرگذار هستند. از دیگر سو، جملاتی ­چون “جلسه ­در دومین ­اتاق ­سمت ­راست برگزار می­شود” یا “اینجا صحنه ­جرم ­است”، ویژگی­هایی­ را به ­فضا و اجزای ­آن نسبت می­دهند. هنگامی ­که سخنانی­ در فضای ­معماری­ مشخصی­ بیان­ می­شود، شبکه­ای درهم­ تنیده از اشارات ­ملموس مربوط ­به ­آن فضای خاص – دست­ کم ­در برخی از اجزای ­محاوره – درمتن ­سخنان دیده می­شود. علاوه ­بر این، حدود و حریم ­فضا، معمولاً درک  معنای­ کلام را در محدوده ­ای مشخص امکان­پذیر می­سازد، مانند: “همه ­ی ­افراد حاضر در این تالار سوگند خورده­ اند که …”؛ برای ­درک­­ کامل منظور گوینده، باید حد و حدود فضای­ موصوف را دانست. هنگامی ­که­ گفته می­شود: “من می­روم بیرون” یا “می­توانم داخل بیایم؟” برای انتقال و درک­ معنای سخن، حتماً باید از حد و مرز فضایی ­مورد ارجاع سخن، تصویر و تصوری روشن داشت. زمانی ­که حدود فضا مبهم باشد یا قابل ­تدقیق نباشد، شنونده با مساله ­ای بغرنج­ در­ درک­ ­اطلاعات روبرو ­خواهد بود. برای ­مثال، درمحدوده­ ای ­که ازنظر اروپاییان جهان شمرده ­می­شد، “همه­ ی قوها سپید بودند”، اما هنگامی­ که ­کشف استرالیا حدود این­ جهان را گسترش­ داد، این­ کلی­گویی دچار نقیضه شد: قوهای استرالیا سیاه ­بودند! هنگامی­که جیمی هندریکس[7] در آهنگ ­خود می­خواند: “چراغ­های راهنمایی ­در یکشنبه­ ها آبی هستند”، حدود فضایی­ موضوع برای­ شنونده  مبهم است. سلطان ­گیتار در سیاتل­ کاملاً دراین ­موضوع­ که “چراغ­های راهنمایی سیاتل­ در یکشنبه­ ها آبی هستند” محق ­است اما شنونده ازکجا بداند که­ وی درباره ­ی کدام چراغ­ راهنمایی که آبی­ست و درکدام­ مکان­ هم هست، سخن می­گوید؟[8]

 

طراحی میزانسن

واضح­ترین­ و ساده ­ترین روش ­برای ­طراحی و ایجاد یک ­میزانسن به ­عنوان بستر و ظرف یک ­گفتگو، گردآوری­ عناصر و اشیا در فضای پیرامون ­گفتگو به ­گونه ­ای­­ست که نه ­تنها اشیاء و عناصر مذکور به ­خودیِ­ خود در آن­ جای ­داشته ­باشند­ که، در ارتباط­ فضایی منطقی­ با یکدیگر نیز قرار گیرند. این­ روش، ­مکانیسمی کارآمد است؛ زمانی ­که در محل ­کار، اموال ­خود را در یک­ محفظه، کشو یا کمد یا طبقه، گرد می­ آورید، نه ­تنها از آن­ها حفاظت ­می­کنید، بلکه­ به ­طور ضمنی به ­همگان اعلام ­کرده­اید که ­آن اشیاء به ­شما تعلق ­دارند. همین روش و مکانیسم به ­نمایندگان ­وست­مینستر این امکان را می­دهد تا به ­عنوان حزب ­دولت با حزب ­مخالف، در دوسوی ­مجلس عوام بنشینند. این مکانیسم درمقیاس ­معماری، با تمرکز بر فضاهای­ پراهمیت ­تر، نوع دسترسی­ها یا ترتیب­ چیدمان فضاها، خود را به ­نمایش می­گذارند. بر روی ­صفحه ­ی ­نمایش ­کامپیوتر، همین مکانیسم موجب می­شود تا نه ­تنها با تایپ ­فرمان یا گفتن آن، بلکه با گرفتن و جابجا کردن­ آیکون­ها از پنجره­ ای ­به ­پنجره ­ای دیگر یا به ­درون سطل زباله[9] ، مفاهیم منتقل شوند.

این­که­ جابجایی­های ما در ساختمان­ها و شهرها و امکان بودنمان در هر جایی، موضوعی آزادانه و بی­ قید و شرط نیست، امری بسیار بدیهی است. در واقع، شهرها همانند ماشین­ های عظیمی ­هستند که ­امکان همنشینی، دسته­ بندی، ملاقات ­رودررو و تعامل ­جمعیت ساکنان را فراهم ­می ­آورند. میدان تایم[10]، ترافالگار[11] یا میدان ­کنفدراسیون[12]، فضاهای­ مرکزی ­شهری قابل دسترسی همگانی­ هستند که بی ­شمارانی از مردم را به ­خود جلب می­کنند، آن­ها را با هم آشنا می­کنند و دست ­کم امکان ملاقات اتفاقی و حتی ­امکان ناشناخته ­بودن فرد در جمع را فراهم­ می­ آورند. در عین حال، مکان­هایی چون فروشگاه­ها، مغازه­ ها، مراکزخرید، کافه ­ها، رستوران­ها و فرودگاه­ها هرچند که ­ممکن است در مرکز شهرها قرار نداشته­ باشند اما جمعیتی­ خاص­تر و در عین ­حال مکانیزم­های­ کنترل­ ورود واضح­تری را دارا هستند. نیایش­گاه­ها، باشگاه­ها، مدارس، مهدکودک­ها و دادگاه­ها، به ­ویژه، گزینشی ­تر و تخصصی­ تر بوده و مکانیسمی متفاوت­ تر را دارا هستند. خانه­ های مسکونی به­ عنوان جایی­ که سخنان و معانی­ خصوصی به­ سادگی رد و بدل می­شوند، دارای محدودیت­های بسیار جدی ورود و حضور افراد غیرساکن هستند. هرکدام ­از انواع این­ مکان­ها، حد و مرزهای لازم، صحنه ­اجرا[13] و وسایل ­صحنه را برای تبیین و تامین ­ارجاعات معنایی و مفهومی لازم­ برای دیالوگ­های مورد نظر هرکدام از شخصیت­های نمایش زندگی، به وجود می­آورند. برخی ­سخنان را در فضای عمومی و برخی ­دیگر را در فضای خصوصی­ می­توان بیان­ کرد.[14] زبان ­اقتصاد، زبان ­قانون، زبان ­نیایش و زبان عاشقانه، همه دارای ­مکان­ خاص­ خود هستند: مکان­هایی که انتظار و پیش­ زمینه­ سخنانی که در آن­ها ادا می­شود را فراهم­ می ­آورند. گاهی، جایگاه سخنگو بیانگر نوعی سلسله­ مراتب قدرت است: سخن ­گفتن نشسته در صدر میز هیات مدیره­، ایستاده در برابر ژوری، نشسته بر نیمکت ­مدرسه یا تخت سلطنت، یا بیانگر نوعی اجبار، همچون نشستن ­اجباری روی ­صندلی شهود دادگاه باشد.

مکانیسمی که ­تا اینجا توصیف ­شد، هنوز تحتانی ­ترین لایه­ های عملکردی­ که ­شهر برای ارتباطات­ فراهم می ­آورد را روشن ­نکرده ­است. عناصر ­فیزیکی شهر و فضاهای ­شهری، زنده­ کننده­ ی خاطرات هستند. هر آنچه ­که دیده­ می­شود، شنیده ­می­شود، بوییده ­می­شود یا لمس ­می­شود، ممکن ­است شما را به ­یاد موضوعی­ دیگر بیندازد. هر عنصری از محیط ­پیرامون ممکن ­است به ­عنوان لینکی­ به ­رخدادهای­ گذشته و مکان­هایی در دوردست، سخنانی که شنیده­ شده و چیزهایی ­که ­تجربه ­شده، عمل­ کند[15]. این لینک­ها ممکن است براثر رفلکس­های غیرارادی، مانند سگ­های پاولوف[16] که ­با صدای زنگ، بزاق دهانشان ترشح می­شد برانگیزاننده باشند یا از راه همسانی[17]، استعاره ­بصری[18]، دگرنامی[19] یا متبادرشدن ­مفهوم[20] عمل­ کنند. آن­ها به ­عنوان میزانسنی ­مجازی در زیرساخت یک مفهوم ­فیزیکی ایفای ­نقش می­کنند.[21]

میزانسن ­مجازی، امکان اندیشیدن بیشتری ارائه ­نموده، گستر­ه­ ی بیشتری از داده­ های حاصل از عناصر فیزیکی ارائه می­کند و امکان صحبت ­کردنِ به ­مراتب ­بیشتری درباره­ ی موضوع مرجع ایجاد ­می­نماید. برخی ساختمان­ها، مانند نمایشگاه­ها و یادمان­ها، به­ گونه­ ای طراحی شده­ اند تا علی ­الاصول به ­عنوان مکان­هایی جهت انگیزشی این ­چنینی عمل­کنند. حتی برخی، مانند یادبود جنگ­ ویتنام در واشنگتن، اثر مایا لین[22] اصولاً هدفی­ جز این ندارند. در برخی دیگر، همانند کارخانه­ های صنعتی، چنین انگیزش­های معمارانه­ ای ممکن است در اولویت نباشند، اما ندیده نیز گرفته ­نشده ­اند[23]. برداشت ­ما از عملکرد شهر به­ عنوان حافظه­ ی ­جمع و مکانی تعیین ­کننده به عنوان مرجع ­فرهنگ ­مشترک، به توان شهر در برآوردن این ­ویژگی مجازی درکنار چیدمان ­فیزیکی جهت برقراری تعامل میان ساکنان آن بستگی ­دارد.

 

متون نوشتاری

هیچ ­کدام از ویژگی­های­ پیش­ گفته، ارتباطی با فرهنگ­ نوشتاری ندارند. عملکرد شهرهای پیش-نوشتاری گواهی ­بر این موضوعند. پیدایش تکنولوژی ­تبدیل موضوعات ­فیزیکی به نوشتار، نیز آفرینش ابزار مربوط­ به­ نوشتار، نشر و مطالعه، لایه ­ای جدید به­ اطلاعات ­شهری[24] افزود. تئوریسین­های ادبیات، گاهی ­چنان درباره­ ی نوشتار سخن می­گویند که­ گویی امری ­تجریدی است؛ در حالی­ که چنین نیست: همواره نوشتار ارتباط­ خود با موضوع­ فیزیکی مشخص را، در متن بستری مشخص به ­نمایش­ گذاشته ­است. این متن[25] ­فراهم کننده­ ی اجزای ­اساسی و بنیادین رساندن ­مفهوم و معنی می­باشد. برچسب ­روی ­بطری یا درب ­اتاق بیان­ کننده این موضوع ­است که این ظرف مفروض، حاوی چیست، نه ­این­که ظرفی ­دیگر حاوی چه­ چیزی می­تواند باشد. جلد کتاب، مرجوع به­ صفحات فیزیکی است که ­جلد، آن­ها را در بر گرفته ­است. تابلو ایست بر سر یک ­چهارراه، ویژه­ ی همان چهارراه است و عاقلانه ­به­ نظر نمی ­آید بر سر ارجاع­ تابلو به ­جایی دیگر بحث کرد. امضاء یک ­قرارداد دارای ­ویژگی­های متفاوتی با امضاء یادگاری روی یک­ عکس است. یک ­دروازه­ی قفل­دار با تابلوی ورود ممنوع، موضوعی قابل ­درک است ولی ­هنگامی­ که یک ­درب با تابلوی خوش ­آمدید، دارای متن ورود ­ممنوع هم باشد، منجر به ­ایجاد پارادوکسی تکان­دهنده خواهد شد[26] .

بررسی تأثیرات ­نوشتار زمانی ­پیچیده ­تر می­شود که ­به ­این نکته ­توجه ­داشته ­باشیم که­ بسیارانی ابژه ­های ­طراحی­ شده دارای شخصیتی ذاتی و منحصر به­ خود هستند که ­آن شخصیت و معنی، بلافاصله باتوجه ­به فرم­ خاص ابژه، به ­­ذهن متبادر می­شود. تا زمانی که ­هدف، آموزش ­دادن زبانی ­خاص به ­یک نفر خارجی ­زبان نباشد، لازم ­نیست بر روی در، برچسب در چسباند یا بر روی یک ­ساختمان گوتیک با برج ­ناقوس نوشت کلیسا یا روی یک خودرو نوشت خودرو یا روی هات ­داگ بنویسند هات ­داگ. برچسب­ گذاری زمانی ­مفید خواهد بود که ­ابژه­ ها دارای­ فرمی مبهم باشند؛ فرمی که الزاماً اطلاعاتی ­خاص را به­ ذهن متبادر نکند: مثلاً برچسب روی قوطی ­کنسرو یا برچسب ­نام و کاربرد برروی یک ­ابزار الکترونیکی. برچسب­ها گاهی ­در ترکیب با پیامی­که ­فرم ابژه­ می­فرستد، مفهومی­ را روشن، واضح، تصریح، نقض یا مبهم می­کنند. طراح می­باید تصمیم ­بگیرد که ­هر پاره­ ی مفهوم ­نهایی را چگونه میان ­فرم، برچسب و توضیحات تقسیم کند[27].

نوشتار از راه برگه­ های­ تبلیغاتی، دیوارنوشته­ ها، کتاب­ها و تابلوهای تبلیغاتی نقشی­ بسزا در رشد و گسترش ­بازار محصولات تولیدی داشته ­است. در یک شهر مدرن، تقریباً هرآنچه ­که­ با آن سروکار دارید، از لباس ­زیر گرفته تا آسمان­خراش­ها، دارای نوشتاری شامل نام، کد شناسایی، مارک، برچسب ­توضیحات، هشدار یا روش ­به­ کارگیری است. برخی فضاهای ­شهری نیز، مانند بخش­های ­تجاری، عملاً وابستگی ­تام و تمام به نوشته­ هایشان دارند[28]. ابژه ­های ناآشنا را با کمک ­نوشتارهایشان می­شناسیم و با آنها اُخت می­گیریم.

بدیهی ­است که ­روش ­کاربرد و نحوه ­ی برخورد با ابژه­ ها، بستگی ­زیادی ­به ­نوشتارهای روی آنها و نیز نوشتارهای حاصل از نقد و بررسی آنها دارد. هنگامی ­که آلیس[29] با بطری ­روبرو می­شود که­ روی آن نوشته “مرا بنوش”، او همین ­کار را می­کند. هنگامی که ­دری را می­بینید که­ روی ­آن نوشته ­شده “خواهشمند است وارد شوید”، حتماً تحریک ­خواهید شد که­ وارد شوید. هنگامی­ که برروی پاکت ­سیگار می­خوانید “سیگار کشیدن موجب ­مرگ شما می­شود”، دست­کم لختی می­اندیشید. چنین برچسب­ها و نوشتارهایی که ­در ارتباطی فیزیکی با ابژه ­ها هستند، معنی ­بخش به و معنی­ گیرنده از همان ابژه­ هایی هستند که­ با آن­ها در ارتباطند. بخش ­عمده­ ای از شبکه ­میان­ متنیِ[30] ارتباطی که­ در زندگی­ روزمره از آن استفاده می­کنیم، در ارتباطی تنگاتنگ با ابژه های فیزیکی و فضاهایی هستند که ­شهر از آن­ها ساخته ­شده ­است. فعل مصرف و به­ کارگیری اشیاء و فضاها و آفرینش و به­ کارگیری کلام، دو مقوله­ ی جدا از هم ­نیستند بلکه دقیقاً دریک­ رده جا دارند.

سیستم­های نوشتار تابع عملکرد و ساختار[31] سطح­ بستر خود هستند. ابعاد جای نوشتار برروی یک ابژه­ ی فیزیکی، دارای محدودیت است؛ مثلاً فضایی مشخص و محدود برای جادادن نوشتار بر روی یک­ تی­شرت، قوطی­ نوشیدنی یا برچسب یک ­اثر هنری در موزه وجود دارد؛ اما، همین نوشتار محدود می­تواند ارجاعی به ­بی­شمار و بی­کران نوشتار دیگر باشد؛ مثلاً برچسب یک اثر هنری می­تواند ارجاعی­ به­ کاتالوگ نمایشگاه باشد و ­در کاتالوگ نیز با ارجاعاتی به­ کتاب­ها و اسناد دیگر روبرو شد. یک ابژه­ ی فیزیکی با برچسب نوشتاری­ اش می­تواند سرآغاز یک ­شبکه­ ی پیچیده از ارجاعات ِنوشتاری باشد؛ و برعکس، با دنبال ­کردن نوشتارها، می­توان به سرمنشاء موضوعیت فیزیکی و ملموس آن­ها که ­در جایی ­مشخص واقع ­است، دست ­یافت. شبکه­ جهانی سمبول­ها، نوشتارها و گفتمان­ها به­ گونه­ ای شگفت­ آور خود ارجاع[32] نمی­ باشد. با نگاه­ کردن به­ معنای یک ­واژه در لغت­نامه می­توان این ­موضوع را دریافت: سفت دربرابر نرم قرار دارد. این ­پاسخ تا زمانی­ که فرد درکی­ مستقیم و حسی از سفت یا نرم نداشته ­باشد، کمکی ­به ­درک ­معنی نمی­کند. محیط ­پیرامون است که­ معنی اولیه­ واژه را تعریف می­کند. هزاران سال است که معماری و شهرسازی این محیط ِپیرامون را تعریف می­ کنند. در فرهنگ مدنی، رابطه­ ای دوسویه و متداوم میان واژگان و ابژه­ ها وجود دارد. عملکرد انتزاعی ­معماری – فراتر از ایجاد پناهگاه – آفرینش محیطی غنی برای سمبول­ها، زبان و گفتمان و برقراری روابطی است که­ یک ­اجتماع را همبند نگه ­می­دارد. نقش عمده­ ی طراحان، بازآفرینش چیزهایی است که ­برای آنها واژه وجود دارد و دیگری، ایجاد امکان تسلسل فرهنگ. نقش فراتر، مدیریت ابهامات و چالش­هایی است که­ در سیستم موجودند: اندیشیدن درباره­ ی چیزهایی که ­هنوز واژه ندارند و آفرینش ارجاعاتی برای واژه­ هایی که­ هنوز چیزی ندارند[33].

 

ارتباطات و بازآفرینی ِمعانی

تکنولوژی­های ثبت، ارتباطات و بازآفرینی سده­ نوزدهم، مکانیزم­هایی دیگر برای تکامل سیستم­های آفرینش و درک ­سمبول­ها در فضا ایجاد کردند. آگوست استریندبرگ[34] یکی از نخستین­ کسانی بود که این دستاورد­ جدید را کشف­ کرد و آن ­را به­گونه­ای گسترده در نمایشنامه­ی “رقص ِمرگ”[35] به­کار برد. این نمایش در یکی ­از خاص­ترین فضاهای ممکن در جهان رخ ­می­دهد: اتاقی ­کوچک در جزیره­ای دور افتاده. این فضای تنگاترس[36]، درنگاه اول، بسیار دور از هر متن بستری ­انسانی به ­نظر می­آید؛ اما، خیلی زود، تماشاگر درمی­یابد که دیوارهای اتاق پوشیده از عکس­های یادگاری از رخدادهای شیرین گذشته ­هستند. در گوشه­ای از اتاق، یک ­دستگاه تلگراف، مشغول دریافت رخدادهای جهان است. با یاری تکنولوژی­های نوین، اطلاعات درباره­ی رخدادهای دوردست در یک ­نقطه گرد می­آیند و متنی برای دو بازیگر به ­وجود می­آورد تا دربستر آن به ­تعامل با یکدیگر بپردازند و به ­نمایشنامه­نویس امکان تمرکز بر رابطه­ی پیچیده­ی آن دو را ارزانی می­دارد.

رسانه­های گروهی سده ­نوزدهم و بیستم، درمقیاس ­وسیع، اطلاعات جهانی را با جداسازی رخداد از متن ِبستری­اش به ­هر نقطه­ای از جهان ارسال کردند. نویسندگانی که ­برای هزاران خواننده در سراسر جهان می­نوشتند، آهنگسازان و نوازندگانی که در استودیوهای کوچک ­ضبط گیر افتاده بودند یا مجریان رادیو و تلویزیون محلی، هیچ­گاه پیش­گمانی از متن و محیط و پیش­فرض­های دریافت­کنندگان احتمالی پیام­هایشان نداشتند؛ بنابراین، نمی­توانستند برای انتقال مفهوم و معنی از این عوامل استفاده کنند. نتیجه­ی این امر، آفرینش متونی بود که ­از متن ِبستری فارغ و خودارجاع بودند تا در هر زمان و هر جا قابل درک باشند. تأثیر این کار بر فضا، افزایش تقاضا برای ایجاد مکان­ها و ابزارهایی بود که محیط ِپیرامونی دریافت­کننده­ی پیام را طوری ماسکه کنند تا امکان غوطه­وری[37] وی را در ساختار اطلاعاتی استاندارد، مُدولار و خودارجاع فراهم ­آورد: مکان­هایی ساکت برای مطالعه، سالن­های تاریک نمایش ­فیلم، گالری­های مینیمالیستی با دیوارهای سپید، پخش­کننده­های قابل حمل موسیقی[38] ساختواره­های واقعیت ِمجازی[39] و بعدتر هم گوشی­های همراه سده­ی 21. یک­کتاب را بازکنید، به ­یک سالن نمایش وارد شوید یا به یک موسیقی در گوشی خود گوش­کنید؛ توجه ­شما بلافاصله معطوف­ یک ­زمان یا مکان دیگر می­شود. نفوذ همه­جانبه­ی این فضاهای رسانه­ای در بافت ­شهری موجب پیدایش شهرهایی شده­است که، ­همانند یک­فیلم با جامپ­کات[40] و فلش­بک­هایی به­عنوان سکانس­هایی از صحنه­هایی که از نظر زمانی و فضایی ناپیوسته ­هستند، دارای ساختواره­هایی رسانه­ای آمیخته با واقعیت­های محیطی می­باشند.

بازآفرینی و جابجایی اطلاعات، امکان پیش­بینی و ایجاد پیش­فرض­ها و نیز نتیجه­گیری­هایی پیش و پس ­از برخورد مستقیم با مکان­ها را پدید می­آورد. پیش­فرض­هایی که ­ممکن است پس­ از برخورد مستقیم، تأیید، تقویت یا رد شوند یا نوشتارهایی که ممکن است بازآفریننده یا تغییردهنده­ی خاطرات ِخاص آن مکان شوند. هرچه ­بیشتر در متون، فیلم­ها و گزارش­های مربوط به ­یک مکان غوطه­ور شوید، پروسه درک ­مکان فراگیرتر و همه­جانبه­تر می­شود؛ مثلاً، این­که کارل مارکس در دوران­ جوانی در کتابخانه ­ملی لندن مانیفست خود را ارائه کرد، موجب خواهد شد که این­مکان در قلب کاپیتالیسم جهان آن­ زمان، برای یک کمونیست معنایی دیگر یابد.

 

دوران دیجیتال

تکنولوژی ­دیجیتال، از نیمه­ دوم سده بیستم به­ گونه­ ای بارز، نحوه­ ی بازآفرینی و انتقال اطلاعات را تغییرداده است. اطلاعات دیجیتال دارای ارتباطی ناپایدار و بسیار شکننده با مرجع فیزیکی خود هستند. اطلاعات دیجیتال، پالس­ها و جریان­های الکترومگنتیکی هستند که با سرعتی غیرقابل تصور جابجا می­شوند و بی­شمار بار به ­صورت دقیق و اولیه­ ی خود قابل بازیافت هستند. در سپیده­ دم سده بیست ­و یکم، این تکنولوژی حضوری فراگیر و شبح­ گونه در همه­ جا دارد؛ در شبکه ­جهانی، از جایی به همه­ جا می­رود و در همه­ ی امور زندگی دخیل است.

نگهداری اطلاعات دیجیتال در محفظه­ های فیزیکی، اهمیت روز افزون طراحی اینترفیس­ها را نمایان می­کند. به­ طور حتم، برای یک کاربرِ ابزارهای دیجیتال، قرارگرفتن در برابر یک اینترفیس، بسیار ساده ­تر از روبرو شدن با پیچیدگی درون ابزارِ بازیافت اطلاعات می­باشد. این پرده می­تواند یک ­پوشش فیزیکی با امکان دهی انجام عملکردها با تعدادی دکمه، اهرم و پیچ باشد؛ مانند رادیو و تلگراف یا ممکن است یک صفحه­ ی قابل برنامه­ ریزی با امکان وجود منوهای گرافیکی و سمبول­های گرافیکی باشد، همانند رایانه­ های شخصی. امروز، حتی در ساده­ ترین ابزارها مانند ترموستات­های دیواریِ تهویه ­مطبوع، شاهد حضور هر دو روش در کنار هم هستیم. در ابزارهای دیجیتال، معمولاً فرم تا حدودی برپایه استانداردهای مصوب و تا حدی برپایه روش و سلیقه­ی سازنده، از عملکرد پیروی می­کند. ابزارهای دیجیتال معمولاً به­ صورت منفرد عمل نمی­کنند بلکه در ارتباطی با یکدیگر از طریق شبکه­ های ارتباطی، حوزه­ ی تأثیر خود را گسترش می­دهند. ارتباطات شبکه­ای ممکن است به ­واسطه­ ی جابجا کردن واحدهای ذخیره­ سازی پرتابل همانند فلش ­مموری، از راه پالس­های درون کابل و سیم یا بی­سیم از طریق فضا، یا ترکیبی از همه­ ی این­ها انجام­ پذیرد. شبکه­ ی دیجیتال، حضوری اجتناب ناپذیر و همه­ جایی در زندگی روزمره دارد و از راه نقاط اتصال در اینترفیس­ها به ذهن کاربران متصل می­شوند: جایی­که پالس­ها به متن، صدا، حرکت و هرآنچه قابل حس ­کردن باشند، تبدیل می­گردند.

محیط فیزیکی، صحنه ­ی ­نمایشی که در آن جا داریم، به ­گونه­ای روزافزون با واژگان ادا شده، اجراهای موسیقی، متون و عکس­هایی که از نظر فضایی از منشاء خود جداشده و از نظر زمانی جابجا شده­ اند[41]، پر شده است. فضای فیزیکی و فضای اطلاعاتی در ارتباطی تنگاتنگ و درهم­ بافته با بی­شمار ابزارهای الکترونیک هستند که در شهرها و ساختمان­ها پراکنده شده­ اند. این ابزارها، لایه­ای دینامیک از اطلاعات الکترونیکی را به میزانسنی حاصل امتزاج محیطی معمارانه و اشیاء و ابژه­ هایی با معنی و نوشتارهایی که در و بر آن­ها جا دارند، افزوده است.

امکان بازآفرینی و جابجایی هر جزء اطلاعات دیجیتال الزام رسیدگی بشری به ­امور را تا حدود زیادی بر عهده ­ی ابژه ­های شبکه­ای نهاده است. دستگاه­های خودپرداز بانک­ها که پول نقد می­پردازند، تلفن همراهی که شما را به مادرتان متصل می­کند، ردیابی که شما را به مقصدتان هدایت می­کند یا رایانه همراه­ی که فایلی را دریافت می­کند، همگی امکان انجام کارهایی به دست این ابژه­ ها را، بجای شما، فراهم می­کنند. کاری که تا چندی پیش با عدم حضور در زمان و مکان مشخص امکانپذیر نبود. علاوه ­بر این، ابژه­ های قابل برنامه ­ریزی، حتی می­توانند به­ جای شما به نشر متون و گفتگو بپردازند؛ برای شما اطلاعات گردآوری کنند، متون را ویرایش کنند و اطلاعات را طبقه ­بندی کنند. حتی برخی از آن­ها همانند ویروس­ها، کرم­ها و بدافزارها به ­شما آسیب می­رسانند. تأثیرات این بی­ مکانی، بی­ جایی، با ترکیب و امتزاج دیجیتالی در تعامل با معماری و فضای شهری، روز به ­روز آشکارتر می­شود. زمانی بود که­ یک خریدار باید به ­درون ساختمان فروشگاهی می­رفت اما، اینک، با تلفن­ همراه یا از راه شبکه بدون حضور در مکان ِفروشگاه، خرید فیزیکی خود را انجام می­دهد. حتی اگر به درون فروشگاه برود، بدون مراجعه به صندوق، با عبور از زیر R.F.I.D [42]، هزینه خرید از کارت اعتباری­ اش کم می­شود و امور انبارداری و صندوقداری فروشگاه بدون دخالت کارگزار انسانی از تغییر موجودی مطلع می­شوند. یک عضو کمیسیون تخصصی پارلمان استرالیا از طریق تلفن­ همراه خود، بدون حضور در تالار کمیسیون می­تواند در جلسه­ ی آن شرکت کند. یک دانشجو در کلاس می­تواند از طریق گوشی خود، موضوع بحث را جستجو کند تا با اطلاعات و دیدگاه­های دیگر درباره­ ی موضوع، آشنا شود. تروریست­ها می­توانند با فشار چند دکمه­ ی تلفن­ همراه، بمب کنار جاده­ ای را در فلوجه منفجر کند.

شبکه توانسته است تا تفاوت­های میان مکان­ها را از میان ببرد و منجر به رخداد هرچیز در هر زمان بشود و مکانیزمی برای تزریق بی­ وقفه­ ی اطلاعات کارآمد به متن­های بستری گوناگون و افزودن لایه­ های معنایی جدید پدید آورد؛ کاری که پیشتر به آسانی امکان­پذیر نبود.

 

شهر سده ­ی بیست ­و یکم

هرچه روش­ها و ابزارهای جدیدتر ارتباطی در جهان فراگیرتر می­شوند، جای نیاکان خود را بیشتر پر می­کنند؛ مثلاً، ممکن است شما تماس تلفنی یا فرستادن پست الکترونیکی به دوستتان را بر ملاقات رودرو با او ترجیح بدهید. اما، به نظر می­آید روش­های نوین اطلاع ­رسانی، تنها، لایه­ ای جدید و مکمل به روش­های پیشین افزوده ­باشد. نوشتار موجب از میان رفتن گفتار نشد. نوشتار الکترونیک نیز نوشتار چاپی را از میان نبرد.

تمام روش­های ارتباطی که تاکنون شرح­ داده شد، از صحبت درباره اجسام ملموس پیرامونی تا نوشتن و خواندن برچسب­ها، ساخت و دریافت صفحات وب، فرستادن و دریافت پست الکترونیک، بلاگ ­نویسی از راه رایانه ­ی متصل به شبکه­ های بی­سیم و … اکنون در کنار هم، در معنا بخشی به مکان­ها و ساختمان­ها و استنتاج معنا از آنها دخیل شده­ اند. عملکرد اجتماعی و فرهنگی فضاهای ساخته­ شده، امری جدای از عملکرد سیستم­های چندرسانه­ ای اطلاع ­رسانی که درون آن­ها قرار گرفته ­اند، نیست. معماری، دیگر به ­گونه­ ای منفرد – اگر حتی متصور باشیم تاکنون بوده­ است – به ­عنوان آمیزه ­ای از حجم، فضا و نور، قابل ادراک نخواهد ­بود بلکه اینک، به­ عنوان بستری ساخته­ شده برای تعامل و درک معنی از جریان­های همه­ سویه اطلاعات شنیداری، نوشتاری، گرافیکی و دیجیتالی جاری در شبکه­ جهانی عمل خواهد­کرد.


 [1] نبود پیش ­زمینه­ مفروض برای ­پیام، موجب­ رجوع ­مخاطب به ­پیش ­فرض­های ­ذهنی ­خود خواهد شد. به ­همین­ خاطر است که تست رورشاخ، راهی برای نفوذ به­ ذهنِ­ مخاطب است.

[2]  Context

[3]  Body Language

[4]  آیا می­توان مارلون ­براندو را بدون ­ژست­های ­بدنی و زبان ­کالبدیش در پدرخوانده تصور کرد؟

[5] Mise-en-Scene

[6]  نمایشنامه ­های­ رادیویی، فیلم­های ­با کلوزآپ­های ­طولانی از چهره ­ی بازیگر و نمایشنامه ­های سامویل بکت را می­توان حد اعلای ­دشواری ­طراحی میزانسن دانست.

[7] Jimi Hendrix

[8] مقایسه ­کنید نظرکارشناسان ­شهرداری و میراث را که ­قائل به ­برداشتن دیوار باغ ­ایرانی هستند. ابژه­ای که تنها با داشتن محدوده توصیف­ ­می­شود.

[9] Trash

[10] Time Square

[11] Trafalgar

[12] Confederation Square

[13] Scene

[14]  هایدپارک­ کرنرز یکی از شاخص­ترین چنین ­فضاهایی است. دانستن آنچه ­که ­درکجا می­توان ­گفت یکی از پایه­ ای ­ترین اصول عضویت در جامعه­ است؛ به­ گونه­ ای ­که سخن­ گفتن نابه­جا ممکن ­است موجب مجازات، تبعید یا اعدام شود.

[15]  «بوق کارخانه ­رسیندگی شیراز» و اشاره ­ظریف مهرداد ایروانیان به ­آن در بازسازی­ سایت ­فرهنگی شیراز، نمونه ­ای از درک ­عمیق این موضوع از سوی طراح است.

[16] Pavlov

[17] Resemblance

[18] Visual Metaphor

[19] Metonymy

[20] Synecdoche

[21]  بازهم مهرداد ایروانیان و دیوار آرامستان دارالسلام شیراز

[22] Maya Lin

[23]  کارخانه فیات در لینگوتو

[24]  Urban Information

[25]  Context

[26]  Rene’ Magritte , «این یک پیپ نیست»

[27]  «این یک پیپ نیست» ماگریت، جذاب­ترین مثال از این ­دست می­تواند باشد؛ یا «فلفل193» ادوارد وستون

[28]  میدان تایم در نیویورک را بدون نوشتار نمی­توان تصورکرد.

[29]  آلیس در سرزمین عجایب

[30]  Intertextual

[31]  Economy

[32]  Self-Referential

[33]  پرویز تناولی و آثارش را می­توان نمونه­ ای شاخص دانست.

[34]  August Strindberg

[35]  The Dance Of Death

[36]  Clustrophobic

[37]  Immersion

[38]  Walkman – Ipod

[39]  Visual Reality

[40]  Jump Cut

[41]  پست الکترونیکی (E-Mail) هم از نظر فیزیکی و هم زمانی از منشاء خود جدا شده­اند .

[42]  Radio Frequency Identification