نقد، شهر و معماری؛ فضای انتقادی

پریسا ستایش؛ پژوهشگر دکتری جغرافیای شهری دانشگاه نیویورک


گسترش مداوم مناطق شهری و جمعیت در حال رشد جهان، عصر سیاره شهری[1] را رقم زده اند. بارها شنیده ایم که دیگر بیشتر از نیمی از جمعیت کره زمین در شهرها زندگی میکنند. بهره‌برداری بیشتر از منابع محدود جهان ادامه دارد و هر سال، شهرهای بیشتری اثرات ویران‌کننده این تخریب محیط زیست بر شهرهایمان را درک می کنیم. این گسترش مداوم شهریت و تاثیر روزافزون انسان بر کره زمین دوران آنتروپوسِن[2] را رقم زده اند. دیگر فضایی خارج از مفهوم شهر وجود ندارد و فرآیندهای پیچیده شهری و ساختار شناختی/علمی این فرآیندها شبکه ای پیچیده و جذاب از علوم طبیعی، تاریخ، تا علوم انسانی را در بر میگیرد، شبکه ای مولد و زنده از نگرش های نظری، دستاوردهای پژوهشی و شناخت تاریخی که تخصص های متعددی را شامل میشود.

چه باید کرد؟ به عنوان طراح ما چه ابزارهایی برای درک این چالش ها داریم؟ شاید حتی مهمتر از این ما چه ابزاری برای بیان و شناخت و در مرحله بعد ارتباط و گفتگو درباره موضوعات و چالش های شهری داریم.

انجمن منتقدان برای من بهانه ای برای فکر کردن به معانی متعدد نقد و نیاز ما به «فضای انتقادی»ست.  ایجاد فضای بین پژوهش، نظریه و عمل هم درون جامعه حرفه ای، هم برای ارتباط برقرار کردن در حوزه عمومی ضرورتی غیر قابل انکار است که در صحبت روزمره با همکاران طراح، مدرس یا شهروندان نگران به وضوح دیده می شود. شهرهایمان تاریخی عمیق و گسترده دارند و مجموعه ای سرشار از پیچیدگی ها و چالش های زیست محیطی، برنامه ریزی، طراحی و فرهنگی هستند و در برابر این زمینه پیچیده دانش و حرفه معماری و شهرسازی مان با کاستی فراوانی مواجه است. انتقاد می تواند فعالیت مداومی باشد که ما را از ساده انگاری و ساده پنداری پیچیدگی های وضعیت شهری امروزه مان دور نگه دارد.

فضای انتقادی از همه نظر فضایی بینابینی خواهد بود، فضایی بین علوم طبیعی، علوم انسانی و مهندسی، فضایی بین حرفه ای ها و غیر حرفه ای ها، فضایی بین پژوهشگران و مخاطبان آنها، فضای بین سازندگان و مخاطبان آنها. برای ساختن این فضای بینابینی باید رابطه آگاهانه خود را با چندین لایه نقد را حفظ کنیم: نقد معماری، معماری منتقد و تفکر انتقادی. این سه لایه متمایز و در عین حال مرتبط با هم میتواند انواع مختلف نقد را برای ما مشخص کند.

نقد معماری

نقد معماری اولین و ملموس ترین لایه این فضای انتقادی ست. مانند هر زمینه علمی یا حرفه ای (مانند علوم ، پزشکی و حقوق) ، معماری مجموعه خاصی از کلمات و اصطلاحات برای انتقال ایده های منحصر به فرد خود دارد. این زبان تخصصی و توان آن برای ساختن کلمات جدید و استفاده از آنها برای انتقال ایده های نو کاملا مهم و لازم است. نظام های ارزش گذاری اثر معماری که بر دنیای حرفه ای و آموزش معماری تاثیر میگذارند. برای صحبت کردن از چیزی بجز ایده های آشنا، کلمات موجود کافی به نظر نمی رسند. مثلا هانریش ولفلین اصطلاح «نقاشانه[3]» را برای توصیف پیچیدگی های معماری باروک و تمایز آن با وضوح خطی معماری رنسانس، می سازد و این زبان جدید آغازی برای درک این سبک متفاوت می شود(Adler,2004) .  منتقدین دیگر این اصطلاح را به کار گرفتند و معنای آن را توسعه دادند و مولفه های دقیق تری از سبک باروک را بیان کردند.

این لایه از نقد، فضایی برای ارتباط برقرار کردن درباره شهر، فضای مصنوع و فرآیندهای شکل دهنده به شهر و معماری ست. هر چند این فضا برای جامعه حرفه ای و دانشگاهی مهم است، نقش حیاتی آن در ارتباطش با حوزه عمومی مشخص میشود و نقش کنشگرانه نقد را شکل می دهد. نقد پروژه های معماری فراتر از نقد سبک و سلیقه با در نظرگرفتن ارتباط اثر با بستر شهری، تاثیرات اجتماعی یا زیست محیطی آن برای تحقق مشارکت دموکراتیک و فضاهای عمومی مولد شهری اهمیت دارد. این نقش نقد بر پایه مفاهیم «حق بر شهر[4]» هانری لوفور ایستاده است، حق بر شهر حق جمعی ساکنان شهرها در بهره‌گیری از شهر در چارچوب اصولِ دموکراتیک و برابری و همبستگی، پایداری و عدالت اجتماعی ست، که بر اساس آن شهروندان مشروعیتِ سازمان‌دهی و کنشگری می‌یابند تا حق خود و نسل‌های آینده را برای مدیریت فضای زیست شهری و دست‌یابی به سطح دلخواه زندگی طلب کنند. شهرهای ایران در تمامی سال‌های سه دهه‌ی گذشته در کشاکش دو نیروی متفاوت که گاه همسو و گاه در برابر یکدیگر بودند شکل گرفته اند. یکی، نیروی تحمیل گرایش‌ها، سلیقه و سبک زندگی موردنظر حاکمان در شکل بخشیدن به کالبد شهر و زیست روزمره‌ی شهری و کنترل شهروندان، و دیگری الزامات انباشت سرمایه در اقتصاد ایران. در نتیجه توسعه اخیر شهرهای ما تبلوری از این دو نیرو بوده است، یا ساختار سیاسی یا مناسبات سرمایه، نه پاسخ به نیازهای شهروندان و ساکنان شهر. این تناقض مهمترین چالش حرفه ای طراحان و برنامه ریزان است که دایماً در جایگاه وکیل مدافعان شیطان قرار میگیرند و با ایده آل برآوردن نیازهای شهروندان و شهر در خدمت سرمایه و مناسبات سیاسی هستند.

معماری منتقد

در لایه دوم نقد، دیگر نقد تنها متن نوشتاری نیست. این لایه به خود فرآیند/فعالیت[5] معماری و نقش منتقدانه آن می پردازد. معماری، ساختمانهایش و در امتداد آن شهر با توجه به نیازها و خواسته های موجود در جامعه، بر اساس سلیقه فرهنگی بازار و قوانین و مقررات تنظیم شده توسط قانون گذاران و سیاست گذاران، به وجود می آیند. رشته ما در تاریخ فرهنگی این اصطکاک مداوم بین امر ایده آل و امر واقعی شکل گرفته، ما روی زمینی ناپایدار/لغزنده ایستاده ایم.

معماری هم به عنوان یک فعالیت و فرآیند و هم به عنوان دانش نوعی فعالیت فرهنگی ست. ولی در عین حال این رابطه بین فرم و فرهنگ زمینه ای بحث برانگیز است، معماری گاهی تابعی از فرهنگ و گاهی هم مولد تغییر فرهنگ بوده و در هر دو حالت بستری برای نظریه های متنوع و گاها متضادی بوده است (Hays,1984). مقاله کلیدی «معماری انتقادی» مایکل هیز در 1984 با این جمله ها شروع میشود. سه سال پیش از آن مقاله کنت فرامپتون در سال 1981 به عنوان «به سوی یک منطقه گرایی انتقادی» نیز به نحوی به این پرسش پرداخته بود، که در آن او معماریی را توصیف می کند که در تنش بین تابعیت از یک فرهنگ غالب و جایگاه منتقدانه معماری در برابر فرهنگ جهانی با چرخش به سمت فرهنگ بومی و محلی شکل میگیرد (Frampton,1981). هیز «معماری منتقد» را به عنوان معماری مقاوم در برابر هر دو «فرهنگ» تعریف می کند، معماری که از یک سو با خطر تأیید و بازتولید مداوم فرهنگی غالب از یک سو و خطر «فرم مستقل، انتزاعی و جدا از متن» از سوی دیگر مواجه است. این دو مقاله آغاز گفتمان مهمی در نظریه معماری انتهای قرن هستند که به نقش معماری[6] می پردازد. این گفتمان به نحوی در کتاب «شهر به مثابه پروژه» پییر ویتوریو اوریلی به شهر تعمیم داده می شود. در این کتاب، اوریلی شهر را به جای مجموعه ای از نظم و بی نظمی دیدن، آن را به عنوان تبلور پروژه ای سیاسی می بیند که اغلب به واسطه پروژه های معماری به تحقق می پیوندد (Aureli,2013). در لایه معماری منتقد، تنها اثر معماری و موقعیت و جایگاهش در جامعه و شهر نیست که مورد مطالعه یا بحث قرار میگیرد بلکه ارتباط آن با گفتمان نظری معماری، نقش منتقدانه آن نسبت به فرهنگ غالب شهری و نقش پروژه در شکل دادن به گفتمان یا فرهنگی جدید است که هدف است. برخورد منتقدانه با معماری در جایگاهی فراتر از ارزش گذاری آثار معماری، میتواند زمینه ای برای نگاه انتقادی به «فرهنگ غالب» معماری ما باشد و فضایی برای مقاومت در برابر ارزش های غالب این فرهنگ مانند هویت گرایی بی حد و حصر و مطرح کردن ایده هایی رادیکال مانند معماری «خوب، کارا و مطابق با نیازهای جامعه» باشد! هرچند هم که سرتاپا غرق در هویت ملی  و دینی نباشد.

تفکر انتقادی

سومین لایه نقد در جستجوی فضای فرارشته‌ای و شاید میان رشته‌ای بین معماری، شهر، جامعه، اقتصاد، سیاست و زیست محیط است که بتواند دانش و شناخت لازم برای درک و گفتگو درباره پیچیدگی‌‌های موضوعات شهری را فراهم کند. در لایه تفکر انتقادی نیاز داریم چشم های پرسشگر و منتقد خود را به روی دانش معماری خود و ساختار شناختی[7] آن باز کنیم و بپرسیم آیا همه آنچه به ما ارائه شده، آموزش داده شده یا توسط فرهنگ غالب القا شده باید حفظ شود؟ آیا ساختار حرفه ای امروزمان مطابق است با جهانی که می خواهیم بسازیم؟ تفکر انتقادی نیازمند پرسیدن سوال های عمیق تر و مهم تری است که از ما زمان، توان ذهنی و پژوهشی طلب می کنند، فضایی برای پرسش های دشوارتری که نباید همیشه قربانی کمبود ظرفیت علمی یا زمانی ما باشند. به عبارت دیگر فرصتی ست برای آزمودن، سنجیدن، بحث کردن و در نتیجه آنها چیزهایی را یاد گرفتن و چیزهایی را از یاد بردن.

در اواخر دهه 1970 ، مانوئل كاستلز جامعه شناس کتاب تاثیرگذارش «مسئله شهری» را، با بیان تعجب از اهمیت «مشكلات شهری» آغاز میکند: «مشکلات شهری به عنصری اساسی در سیاست های دولت ها، در نگرانی های رسانه های جمعی و، در نتیجه، در زندگی روزمره بخش بزرگی از مردم تبدیل شده اند» (Castells,1978). ایده «سیاره شهری» اولین بار توسط لوفور چند سال پیش از آن در کتاب «انقلاب شهری» نظریه پردازی شده بود و به گسترش شهرها در دوران پساصنعتی در سطح جهانی تا حد «شهرنشینی کامل» در سراسر جهان اشاره می کند. در این شرایط شناخت و مفهوم سازی درباره شهر منطبق با شناخت جامعه است، با گسترش شبکه شهرها دیگر هیچ «خارج»ی از شهر وجود ندارد، به این معنی که ماهیت فراگیر دنیای جهانی شده[8] تمام روابط اقتصادی-اجتماعی را در بر می گیرد (Lefebvre, 2003). این نظریه ها ساختار اجتماعی پدیده شهری را در گفتمان آکادمیک و سیاسی دگرگون کردند، امروزه سوالات شهری توسط محققین علوم انسانی، علوم اجتماعی، برنامه ریزی و طراحی با اشتیاق دنبال می شود و بوم شناسان فیزیکی و محاسباتی نیز با تحلیل های جدید به دست آمده به واسطه منابع داده جدید، Georeferencing و سیستم های اطلاعات جغرافیایی (GIS) ، دیدگاه های متمایزی از جغرافیای شهرنشینی ارائه می دهند. متون کلاسیک و کلیدی مانند «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا- جین جیکوبز» (1965) و «سیاره زاغه ها- مایک دیویس» (2005)، «فضاهای امید-دیوید هاروی» (2000) و «شهر تو کیست؟- ریچارد فلوریدا» (2008) نه تنها گفتمان آکادمیک درباره شهر و فضا را شکل می دهند، بلکه به طور گسترده ای در حوزه عمومی مورد بحث قرار گرفته اند.

در لایه تفکر انتقادی هدف اتصال گفتمان و فضای انتقاد به پژوهش ها و نظریه هایی که می توانند به افزایش ظرفیت علمی و نظری ما کمک کنند و زمینه را برای پرسش های عمیق تر فراهم کنند. در ادامه مثال قبل، در لایه تفکر انتقادی شاید هدف بتواند این باشد که باور غالبمان به «هویت گرایی» را مورد پرسش قرار بدهیم. آیا ما فقط به دنبال «برند» سازی معماری خود هستیم (هرچند که این عبارت ساده انگارانه و بی معنی باشد) یا آیا معماری ما خواسته یا ناخواسته بخشی از پروژه سیاسی غیر اخلاقی یا غیر انسانی باشد.

شهر بسیار وسیع است، و ما بسیار برای گفتن به یکدیگر داریم.


-«شب های کابیریا» 1957 فدریکو فلینی

Adler, D. (2004). Painterly Politics: Wölfflin, Formalism and German Academic Culture, 1885–1915. Art History27(3), 431-456.

Aureli, P. V. (Ed.). (2013). The city as a project. Ruby Press.

Brenner, N. (2013). Theses on urbanization. Public culture25(1 (69)), 85-114.

Castells, M. (1977). The urban question: A Marxist approach (No. 1). London: E. Arnold.

Crutzen, P. J. (2006). The “anthropocene”. In Earth system science in the anthropocene (pp. 13-18). Springer, Berlin, Heidelberg.

Davis, M. (2006). Planet of slums. Verso.

Florida, R. (2010). Who’s your city?: How the creative economy is making where to live the most important decision of your life. Vintage Canada.

Frampton, K. (1993). 20 Toward a Critical Regionalism: Six points for an architecture of resistance. Postmodernism: a reader268.

Harvey, D., & Harvey, F. D. (2000). Spaces of hope (Vol. 7). Univ of California Press.

Hays, K. M. (1984). Critical architecture: Between culture and form. Perspecta21, 15-29.

Jacobs, J. (2016). The death and life of great American cities. Vintage.

Lefebvre, H. (2003). The urban revolution. U of Minnesota Press.


[1] Planetary Urbanism

[2] Anthropocene

[3] Painterly

[4] Right to the City

[6] Agency of Architecture

[7] Epistemological

[8] Globalized world