هنگامی‌که «انجمن آرشیتکت‌های ایران» در بیش از نیم‌قرن پیش یعنی به سال 1348 هجری خورشیدی نخستین شماره از فصلنامۀ «هنر و معماری» (1348-1358) را به همّت عبدالحمید اشراق منتشر نمود، گمان نمی‌رفت که امروز آنچه سخن سردبیر نامیده می‌شود، معیاری برای سنجش شرایط کنونی ما باشد. اشراق در سرآغاز نشریه، نوشتاری کوتاه در کمتر از یک‌صد واژه نگاشت و در آن به سه موضوع مهم و کلیدی اشاره کرد؛ وی «مقصد» را «اعتلای هنر و معماری خاکمان» دانست که «آرزومندانه اشتیاق جهانی‌شدنش» را داشت. سپس «سوک لغزیدگان در این راه» را به دل گرفت و درنهایت تأکید نمود که «مؤمن خواهیم بود بر هر آنچه که می‌نویسیم».

امروز پس از فرازوفرودهای بسیار و باوجود تلاش‌های گوناگون در عرصه‌های مختلف علمی، آموزشی و حرفه‌ای باید نگاهی تازه بر آنچه روزی آرزویی فراگیر و خواستی واقعی بود افکند. داوری راهی که پیموده‌ایم اگر سخت نباشد کار چندان ساده‌ای هم نخواهد بود. داوری کاری که کرده‌ایم نه آن‌چنان واضح و مبرهن است که خللی در آن راه نیابد و نه آن‌چنان غامض و پیچیده که جهانیان را به مدد بطلبد. به گمانم امروز دیگر کسی نه دغدغۀ اعتلای معماری ایران را دارد و نه به جهانی‌شدن آن می‌اندیشد. حتی دیگر خواستی جمعی و همتی جزم را نیز در پس خود برای چنین اهدافی نمی‌بیند. هرچند که در صورت با زبانی ستودنی برای جهان، معماری می‌کنیم و یا در نشریات آنان مطلب و نوشته به چاپ می‌رسانیم، ولی پرواضح است که دیگر جهان با ما و ما با جهان بیگانه هستیم. شاید دیگر جهانی‌شدن معماری ایران را نه ضرورتی باشد و نه منطقی برای آن بتوان متصور شد. به‌هرحال، اشتیاقی بود که در سرزمین آرزو ماند و جهان امروز ما راه نیافت.

هم‌اکنون رشد شتابان نهادهای آموزشی معماری که وقت آموزش ژرف و همه‌جانبه را به هدر داده‌اند و شمار فراوان نشریات علمی که فضای نقد و اظهارنظر در مجلات تخصصی را تنگ نموده‌اند تا چه اندازه بر ایمانمان بر آنچه می‌نویسیم افزوده‌اند. به‌راستی هر آنچه می‌نویسم چه اندازه با یقینمان فاصله دارد. ما تا چه مقدار به حقیقت راستین پندارهایمان نزدیکیم. به‌بیان‌دیگر همۀ این رسانه‌های نوشتاری و مراکز آموزشی تا چه میزان ما را از یقین دور کرده‌اند و به تردید، دورویی و منفعت‌جو‌یی واداشته‌اند. باید یادی کرد از امانوئل کانت آنجا که در باب «روشن‌نگری» می‌نویسد: «روشن‌نگری، خروج آدمی است از نابالغیِ به تقصیرِ خویشتنِ خود؛ و نابالغی، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری. تقصیرِ خویشتن است این نابالغی، وقتی‌که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری… پس دلیر باش!». آیندگان همچون ما بر آنچه امروز می‌نویسیم و آنچه امروز برپا می‌کنیم، داوری خواهند کرد. تا آن روز آری، ما بیش از نیم‌قرن است که همچنان سوگ لغزیدگان را به دل داریم…