«خانه ایرانی» چیست؟

احسان حنیف


منظور دقیقمان از تعبیر «خانه­ ایرانی» چیست؟ در بیشتر موارد، حتی اکثریت دانشگاهیان حوزه­ معماری، در پاسخ به این سوال یکی از خانه­ های قاجاری کاشان یا یزد را به عنوان سرمشق به ما ارائه می­ دهند. یک حیاط مرکزی با دو بخش تابستان ­نشین و زمستان ­نشین و با تقسیمات فضایی اندرونی و بیرونی و احتمالاً حوض بزرگ آبی ­رنگی در میانه­ آن که چهارگوشه­ اش را چهار باغچه­ پر کرده­. صدای پرندگان و شاید حتی بوی پختن رب گوجه ­­فرنگی خانگی هم عناصر فضاسازی ما می ­شوند.

اما مگر فرد ایرانی امروز با فرد ایرانی دوره­ی قاجار یک تعریف دارد که همان خانه­ دوره­ قاجار را به عنوان تعریف امروزمان از خانه­ ایرانی ارائه می ­دهیم. باید گفت این تعریف از خانه­ ایرانی احتمالاً فقط برای خانواده ­ای متمول از عصر قاجار آن هم در موقعیت جغرافیایی به خصوص خود صادق است. چنین تعریفی با مالیخولیای نوستالژی، ما را از دنیای واقعی اطرافمان دور کرده و صرفاً باعث سرکوب نیاز مسکن طبقات پایین و حتی متوسط جامعه­ امروز می ­شود. این تعریف باعث می ­شود فراموش کنیم، امروز «خانه­ ایرانی» می ­تواند آپارتمان چند طبقه ­ای در کنار خط راه ­آهن باشد که حیاط بسیار کوچکی دارد.

نسیان حاصل از آن تعریفِ آغشته به نوستالژی، نمی­ گذارد بتوانیم تعریفی از خانه لب خط ایرانی داشته باشیم. درواقع اصلاً نمی­ توانیم از خانه­ ایرانی تعریفی به جز آن خانه­ حیاط مرکزی داشته باشیم، چون نمی ­دانیم زندگی در «خانه­ ایرانی لب خط»، یعنی زندگی روی لبه­ انواع پرتگاه­ های اجتماعی. نمی ­دانیم، در اینجا ممکن است صبحمان با خبر خودکشی پسر هجده ساله­­ همسایه آغاز شود که از کودکی هیچ آرزویی نداشته؛ ممکن است یکی از همبازی ­های دوران کودکی­مان در صف اعدام باشد یا همکلاسی دبستانمان در گوشه ­ای از خیابان در اثر مصرف بیش از حد موادمخدر از دنیا برود. نمی­ دانیم در اینجا لبه­ های برنده­ همیشه در فاصله­ چند سانتی ­متری گام­ هایمان و هر بار تیزتر از بار پیش منتظر هستند تا فقط کمی زیر سبکی تحمل ناپذیر زندگی قد خم کنیم. نمی ­دانیم در اینجا ممکن است لبه­ های تیز زندگی باعث شوند بوی محبوب یکی از ما بوی فلز داغ کرده، پلاستیک سرنگ و خون و دود انواع مخدرات شود.

پس آیا واقعاً میتوان میان تعریفمان از خانه­ طباطبایی ­های کاشان و تعریفمان از خانه­ ایرانی لب خط رابطه ­ای برقرار کرد؟ به نظر نوستالژی «خانه­ طباطبایی ­ها» باعث شده «خانه­ های لب خط» و ساکنینش را فراموش کرده و در حاشیه های اجتماع رهایشان کنیم. مسئولیت اجتماعی را کنار بگذاریم و طبقه­ متوسط بدون قدرت جامعه اهمیتش را برایمان از دست بدهد. حتی در مسابقات کوچکی که مسئله­ تامین مالی پروژه اهمیت چندانی ندارد هم کمتر به این مسئله می ­پردازیم. به نظر همان­ طور که رافائل مونئو گفته، «امروز در حوزه­ فعالیت­ های معماری، کمتر از هر چیز دیگری به مسئله­ مسکن اجتماعی توجه می ­شود و اصلاً هیچ دغدغه ­ای برای قدرت­ بخشیدن دوباره به آن در برابر نیروهای بازار (از طریق تعریف رویکردهایی تازه در این چارچوب) وجود ندارد.»[1]

پرچم نوستالژی را در دست گرفته ­ایم اما برای جبهه­ دیگری می ­جنگیم. گویی این نوستالژی صرفاً نقش ماسکی را برایمان بازی می­ کند تا پشت آن، چکش ­های حراج­ تهران را بر میز بکوبیم. شاید باید مدرنیته را از نو مرور کنیم تا در چارچوب همان تفسیر معروف والتر بنیامین، شفافیت مدرنیته، هر آنچه پشت آن عزلت استحفاظی دیوارهای ستبر خانه­ ها مخفی شده را برایمان آشکار سازد.[2] باید مهتابی­ هایمان را به سمت شهر باز کنیم تا به تعبیر یورگن هابرماس حوزه­ عمومی و اجتماعی­ مان را زنده­ کنیم. اگرچه امروز به دلیل جهان متکثر و واگرایمان نمی ­توانیم تعریف یگانه­ منفردی از خانه ایرانی ارائه دهیم، اما تنها با اصلاح نگاهمان نسبت به گذشته در تطبیق با زمان حال است که می ­توانیم از این تنگنای معاصر بشری بیرون بیاییم. به نظرم مهمترین کار امروز ما، بررسی شرایط حالمان است، اینکه مسئله­ معاصرمان را درک کنیم و تعاریفمان را با آن تطبیق دهیم. به همین دلیل فکر می­ کنم امروز بیشتر از مستندنگاری، نیاز به نقد و تحلیل داریم.

[1] رجوع کنید به این سخنرانی از رافائل مونئو:

Inaugural Soane Annual Lecture, on November 1 2017, at Royal Institution in London.

[2] رجوع کنید به :

الیوت، برایان، 1398، بنیامین برای معماران، ترجمه احسان حنیف، تهران: کتاب فکرنو.