شاید از زمانی که دکارت در «گفتاري درباره‌ی روش» نوشت: «من فکر می‌ کنم، پس هستم»، ادبیات شکاکانه، پرسشگرانه و مطالبه خواهِ نقادی آغاز شد، اما علیرغم پذیرش حدود نقد در همه ی علوم خصوصاً معماری، هنوز هم مواضع منتقدان، برای معماران و طراحان، مشخص و معین نیست. منتقد ممکن است استاد دانشگاه، معمار حرفه ای، تاریخ ‌نگار، نویسنده یا حتی وبلاگ نویس باشد. با وجود این که نقد، رشته‌ای با مرزهاي مبهم است، معماران اغلب از منتقدان مایوس هستند. عده ‌ای از معماران به نظرات منتقدان در مورد آثار معماری خود بی اعتنا هستند و می‌ گویند که نقد حتی وجود هم ندارد. اما شاید بتوان با دسته بندی منتقدان معماری، در نوع نگاه معماران تغییر ایجاد نمود.

فریدريش دورنمات؛ نمایشنامه ‌نویس و رمان ‌نویس سوئیسی، در مقاله‌ اش با عنوان «گفتگويي در رابطه با نقد در مقابل مطبوعات‌» جايگاه جدي و ويژه‌ اي را به نقد اختصاص داده و به واشکافی انواع منتقدان سینما و مواضع ‌شان پرداخته است. او در مقاله ‌اش به چهار دسته از منتقدان اشاره می کند. “اولين دسته نه مي ‌توانند بنويسند و نه نقد كنند. دسته‌ ي دوم مي ‌توانند بنويسند، ولي نمي ‌توانند نقد كنند. دسته‌ ي سوم نمي ‌توانند بنويسند، ولي مي ‌توانند نقد كنند. و دسته ‌ي چهارم مي ‌توانند هم بنويسند و هم نقد كنند.” دورنمات اکثریت قریب به اتفاق منتقدان را متعلق به گروه اول می داند. گروه دوم و چهارم از نظر او، منتقدانی را در خود جای می دهد كه درباره ی آن چه که نقد مي‌كنند، اطلاعات اندکی دارند. از دیدگاه او، گروه سوم، وجود خارجی ندارد؛ یعنی منتقدی وجود ندارد که ‌نتواند بنويسد ولی بتواند نقد كند. دسته ‌بندی دورنمات جامع است و می ‌توان آن را به معماری تعمیم داد.

به اعتقاد من، در سیستم نقادی معماری ایران، اکثریتِ مدعی متعلق به دسته ی اول هستند، و اقلیتِ خبره در دسته ی چهارم جای دارند. دسته ی دوم و سوم هر یک به طریقی جویای نام هستند. یکی بدون نگاه کیفی، صرفاً به بالا بردن تولیدات علمی اش می‌ اندیشد، دیگری به افزایش کمیت گفتار ها و سمینارهایش. دسته ی دوم، مضاف بر اینکه باید در جهت آشنایی بیشتر با مواضع نقادی تلاش کنند، باید آگاه باشند که صرفاً نوشتن، کفایت نمی‌ کند. دسته ی سوم، نیز علاوه بر اینکه می ‌بایست مهارت ‌های نویسندگی را در خود تقویت نمایند، باید بدانند که صرفاً گفتار، کافی نیست. ما ابتدا بايد از خودِ نقد شروع كنيم…