اصل بر برائت است؟

معماریِ جدایی؛ تجسمِ زندگیِ دوگانه

جامعه‌ ایرانی دچار شکاف دیالکتیکی است. معماری دهه‌ آخر قرن چهارده شمسی هم به تبعیت از جریان‌ های کف جامعه، معماری شکاف است و جدایی. اگر کلید‌واژه‌ مسائل سیاسی و اجتماعی شکاف دولت- ملت است و حاصلش بازتولید دو قطبی ‌‌های متأثر از آن، باید پرسید معماری کجای این ماجرا ایستاده است. این دوگانه ‌ها در قالب سنت- تجدد (چالش وضعیت تعلیق در پی زوال اندیشه)، فقیر- غنی (افول قشر متوسط شهری و سوءمدیریت اقتصادی منابع)، حاشیه- متن (تقابل طبقه‌ دست ساز حاشیه‌ نشین شهری و بورژوای رانتی در دولت سوسیالیست اصولگرا)، نظریه ‌پرداز – عملگرا (حاصل گفتمان درونی جریان‌ های رسانه ‌ای چپ و راست اصلاح ‌طلبان)، اخلاق ‌گرایی مطلق و نسبی (چالش گفتمانی نواندیشان و روشنفکران دینی با علم و سیاست) و البته ابر دوگانه‌ فرهنگ- اقتصاد (دعوای چپ و راست بر سر رو بنا و زیر بنا که به دعوای ساختارگرایی و پساساختارگرایی ارتقا یافته) فرصت بروز پیدا می‌ کنند. این یادداشت بنا دارد در یک وجه که با معماری عجین است، جدایی را به عنوان فرم و جوهر‌ه‌ غالب معماری ایرانی در دهه‌ اخیر مورد ارزیابی قرار دهد که عبارت است از تقابل نظام زیست رسمی (عمومی، در تعامل با حاکمیت‌ ها و نهادهای قدرت) و نظام زیست غیررسمی (خصوصی، کنش‌ های درون ساختار خانواده و در حریم یا فضای تحت مالکیت شخصی).

برای فهم صحیح از نحوه‌ مواجهه‌ این دوگانه ‌ها با هم و واکنش ما به عنوان معمار (یا حتی منتقد معماری) لازم است بدانیم پدیدارهای اجتماعی، فرهنگی و فکری در چه رابطه ‌ای با هم قرار دارند. در حوزه‌ اندیشه بحث درباره امکان وحدت و ادغام، امتناع و تعارض، استقلال و گفت ‌و ‌گو و ارجحیت یکی بر دیگری است. این نوشته ادعا دارد تمام آنچه از مصادیق جدایی و شکاف در بالا گفته شد دارای ما به ازاء معمارانه است. البته هستند طرح‌ ها و آثاری که این جدایی را با پرده ‌پوشی کتمان می‌ کنند. این جدایی ‌ها بعضاً حاصل گفت‌ و ‌گوی درونی اثر است، گاه واکنشی دفاعی است به محیط پیرامون و در شکلی رادیکال ‌تر بیرون ‌زدگی از کلیت اثر برای شکستن مرزهای تعریف ‌شده‌ پیشین. جدل بر سر شیوه‌ نمایش و کشف این جدایی است که گاه در نما خود را عریان می‌ کند، گاهی در پلان و دیاگرام‌ های بدوی طراحی یا مقطع ساختمان. گستره‌ ابزار پردازش معمارانه‌ این جدایی و شکاف هم از عناصر سازه ‌‌ای و فضاسازی‌ ها تا مصالح و بیانیه ‌های خودنوشت طراح را در بر می ‌گیرد.

پرسش اصلی از معماریِ جدایی حاصل از نوع رابطه‌ آن با پدیدارهای اجتماعی است؛ میزان اثرپذیری و یا اثرگذاریِ محصول بر ساختار موجود و البته خودآگاهی یا ناخودآگاهی معمار در پدیدآوردن معماری. در معماریِ جدایی ما شاهد انفصال حریم خصوصی از حریم عمومی هستیم، یعنی به نوعی عقب رانده شدن زندگی خصوصی در برابر وجهی از ساختمان که با محیط پیرامون در تعامل بیشتری است. از طرف دیگر جداییِ زندگیِ خصوصی از زندگیِ عمومی به بروز شکاف میان عملکرد[1] و فعالیت[2] و ایجاد جدایی و انشقاق در زیست انسان ‌ها در خانه و عرصه‌ عمومی انجامیده.

اگرچه این چنین جداسازی با مرز‌های فیزیکی و خطکشی‌ های پررنگ میان حریم خصوصی و فضاهای عمومی که در نگاه به مدارک دو بعدی پروژه قابل کشف هستند، بخشی از کهن ‌الگوها و ژن فرهنگی ایرانی است اما قضاوت پیرامون خودآگاهی یا ناخودآگاهی خلق این جدایی سخت به نظر می ‌رسد. گاهی شبیه به ویلای دوگانه‌ صفادشتِ علیرضا تغابنی در اسم پروژه و بیانیه‌ اثر این نکته به وضوح بیان می ‌شود و بعضاً باید به دنبال آن در طرح گشت. آن چه تا اینجا گفته شد نقدی بر یک جریان معماری است و ویژگی‌ های مشترک میان آن‌ ها اما صورت‌ بندی انواع جدایی از لحاظ شکلی و بررسی نقش عناصر معماری در تأکید و برجسته سازی یا تعدیل و کتمان و مخفی کردن آن، در ادامه با ذکر مثال ‌هایی مطرح می ‌شود.

نمونه‌ موردی یکم: خانه‌ پیشوا (علی حقیقی، برنده رتبه اول جایزه معمار بخش ویلا، سال 1399)

در این اثر جدایی یک واکنش دفاعی به محیط پیرامون است. دیواره ‌ای صلب و بلند که خانهی پیشوا را از همسایه ‌اش جدا می ‌کند (تصویر شماره 1) و فضای خالی میان این دیوار تا حجم اصلی ساختمان (تصویر شماره 2) در نقش سخنگوی اعلام برائت بنا از بی ‌هویتی همسایه است. تعامل بنا با همسایه ‌‌ای که طعنه به خرابه و متروکه می ‌زند، دوستانه ‌تر است. فارغ از دوگانه‌ شفافیت محض نمای رو به حیاط (تصویر شماره 3) و بی روزنه بودن نمای رو به خیابان که قابل تفسیر به شکلی از جدایی است، در مقطع اثر شاهد این هستیم که المان‌ های دسترسی عمودی (پله‌ها و آسانسور) در حکم جداکننده‌ فضاها عمل می‌ک نند (تصویر شماره 4).

تصویر 1– دیواره‌ جدا کننده‌ بنا از همسایه

 

تصویر 2– فضای ورودی، حجم برش خورده از کل بنا

تصویر 3- وجه شفاف رو به حیاط بنا

 

تصویر 4– عناصردسترسی عمودی در نقش جدا کننده ها

 

نمونه‌ موردی دوم: خانه‌ی افرا (علی اسفندیاری، هیلدا تهرانی، اثر تقدیر شده‌ جایزه‌ی معمار سال 1398)

بیش از هر چیز در نگاه اول این دوگانه‌ رنگ سفید و سیاه است که بر جدایی تأکید دارد (تصویر شماره 5). در مرتبه‌ بعدی قرارگیری یک دیواره‌ صلب سفید رنگ درون محدوده‌ تحت مالکیت کاربر (سفارش دهنده) که حتی فضای نسبتاً عمومی حیاط را از حریم خانه جدا می‌ کند بر طبل جدایی می‌ کوبد (تصویر شماره 6). شخصی ‌سازی یک گام فراتر از زمین تحت مالکیت رفته و در برابر هر غریبه‌ ای گاردی بسته گرفته است. گویی با رد شدن از تنها حفره‌ آن دیوار سفید که به مثابه یک پرچم صلح است، خود را از هر آنچه بیرون این مرز قرار گرفته جدا می ‌کند و حکم به این می‌ دهد که حضور در دل این حجم سیاه رنگ تنها بر اساس قوانین این سوی دیوار امکان‌ پذیر است. حتی سفیدیِ درونیِ این خانه‌ با سفیدیِ آن طرفِ دیوار یکی نیست.

تصویر 5– تضاد رنگ های سیاه و سفید

 

تصویر 6– دیواره‌ی صلب جداکننده حیاط از حریم خانه

 

نمونه‌ موردی سوم: ویلای آخر هفته‌ی ناتل (محمد خاوریان، اثر تقدیر شده‌ی جایزه‌ی معمار سال 1397)

تکه ‌ای از وجود اثر جدا شده و تمام خطوط پیرامونی حجم را به این نقطه‌ جدا شده‌ معطوف کرده است (تصویر شماره 7). گویی مجسمه ‌ای با کانسپت مهاجرت و جدایی از وطن خلق شده باشد. هنوز ریشه ‌ای متصل به آن کلِ دفرمه شده از حجم، متصل است. اگر نبود این پل و اتصال میان بخش جدا شده از حجم اصلی اثر، می ‌توانستیم این بخش را یک فضای ابزورد بدانیم (تصویر شماره 8). اما بنا به تفسیر شخصی معمار این فضا قرار است فضایی امن برای کنش ‌های کاربر، بیرون از فضای خانه و منطبق بر بستر ایجاد کند. فضایی چندمنظوره که نیازهای رویکرد سنتی سفارش‌ دهنده (ایجاد حجاب در بستر برون ‌گرایی) در آن تأمین شود. جدایی این جا حاصل تناقضات نیازهای مدرن و ژن فرهنگی سنت ‌گرایانه است.

تصویر 7– جدایی بخشی از فرم و معطوف شدن خطوط به این فرم بیرونی

 

تصویر 8– طراحی فضای چند عملکردی، فضای نیمه باز

 

نمونه‌ موردی چهارم: ویلای دوگانه‌ صفادشت (علیرضا تغابنی، برنده رتبه اول جایزه معمار بخش ویلا، سال 1396)

بنیان این طرح به اذعان خود طراح بر دوگانه‌ سنت- تجدد شکل گرفته. اولین ابزار بیان این تقابل هم دوئالیته‌ مصالح، شفافیت و صلبیت نما است (تصویر شماره 9). این دوگانه را می توان به دیالکتیک پوسته- هسته هم تعبیر کرد. پوسته ‌ای شفاف با هسته ‌ای سخت (تصویر شماره 10) برای تأکید بر مفهوم نوین حریم خصوصی با آغوشی باز نسبت به پیرامون در برابر هسته ‌ای دربرگیرنده و اشتراکی (تصویر شماره 11) که در دل یک پوسته‌ی صلب درون ‌گرای متأثر از سنت قرار گرفته. اما معمار درون فضای شفاف که نماینده‌ تجدد است، به تعلیق نسل جدید هم اشاره می‌ کند (تصویر شماره 12)؛ تعلیق میان بساط کهنه و طرح نو. حجمی معلق میان زمین و هوا، از جنس ساختار کهنه اما سامان یافته از قوانین تازه نمایانگر یک سوال پاسخ نیافته است؛ پرسش از میل به سنت یا نیل به تجدد.

تصویر 9– تقابل شفافیت و نمای بدون روزنه‌

 

تصویر 10– هسته‌ سخت معلق درون فضای شفاف

تصویر 11- فضای اشتراکی اجتماعات در سویه‌ سنت

تصویر 12- حجم معلق طراحی شده در سویه‌ تجدد، نشانی از وضعیت تعلیق

 

نمونه‌ موردی پنجم: خانه‌ چهل‌ گِرِه (حبیبه مجدآبادی، علیرضا مشهدی ‌میرزا، 1393، برنده‌ی جایزه آقاخان)

این  اثر را می ‌توان نماینده‌ اصیل گفتمان جدایی در نیمه اول دهه‌ نود بدانیم حتی اگر نسبت با چهار نمونه‌ دیگر این نقد، رابطه ‌ای متفاوت با نهاد قدرت داشته باشد. اگر پس از جدایی نادر از سیمین، فیلم ‌سازان ما به عارضه‌ سندروم فرهادی دچار می ‌شوند رویکرد این معماری هم به رویکرد اصلی معماران برای مواجهه با محدودیت ‌های ضوابط شهرداری بدل می ‌شود. این اثر بر نوع تازه ‌ای از جدایی تأکید دارد و آن هم خلق دیالکتیک ساختار- پوسته است (تصویر شماره 13)؛ به نوعی تقلیل معماری به پوسته ‌پردازی. یعنی پشتِ این پوسته‌ بزک ‌شده‌ با ‌همه‌ی فلسفه ‌بازی و دیاگرام ‌های گرافیکی ‌اش درباره‌ی منبع الهام چیدمانِ آجرها (تصویر شماره 14)، اما در همچنان بر همان پاشنه پیشین می ‌چرخد. خانه چهل گره هیچ حرف جدیدی برای مواجهه با ساختار قدرتی که تصمیم می‌ گیرد شما صرفاً شصت درصد از زمین‌ تان را بسازید و بین دو ستون فقط دو خودرو پارک کنید، ندارد. محافظه‌ کاری و کتمانِ واقعیتِ جدایی، رویکرد اصلی این اثر به نظر می ‌رسد.

داوریِ نهایی ما در این جا به این نتیجه ختم می ‌شود که معماری دهه‌ نود شمسی، در آستانه‌ قرن نو، بیش از هر کنش دیگری بازآفرینی تناقضات فکری ما است در قبال گذشته و وضع موجود و تعلیق ما در برابر ِآینده. معماری جدایی هم تولیدِ تجسمِ فضایی و فرمیِ امتناع و تعارض است. جدایی در برابر یکپارچگی، پیوند و پیوست فضایی قرار می‌ گیرد و بازنمایی شکاف ‌های دیالکتیکی در اولویت آن قرار دارد. به نظر در دهه‌ اخیر هر جا معماری به معنای تکنیکال آن صورت گرفته، نوعی تضاد با زمینه‌ خود را دربرداشته و با واکنشی رادیکال به نامعماری‌ های پیرامونش بر تضاد و جدایی تأکید کرده است.

تصویر 13– جدایی ساختار زیرین از نماسازی پوسته‌ ای

 

تصویر 14– دیاگرام الگوبرداری آجرچینی از قالی و فرش ایرانی

 

نقد حاضر با دیاگرام شماره -1- تکمیل می ‌شود. دیاگرامی که با هدف تعیین جایگاه آثارِ بررسی ‌شده نسبت به وضعیت خودآگاهی، ناخودآگاهی خلق معماری و اثر پذیری و اثر گذاری بر تعمیق یا تعدیل شکاف‌ های دیالکتیکی شکل گرفته است و نشانی است از تأثیر این دوگانه ‌ها بر‌ تعامل یا تعارض فضای زیست شخصی با عرصه‌ عمومی. در این دیاگرام نزدیکی به مختصات صفر یعنی بازنمایی روح زمانه و دور شدن از آن به معنی وانمایی ساختار شکاف دیالکتیکی است که در آن اثر معماری یا متأثر از وضعیت پدید آمده یا بر آن تأثیر گذاشته است.

در این دیاگرام ویلای دوگانه‌ی صفادشت با اتخاذ رویکرد استقلال و گفت‌ و گوی میان سنت و تجدد و با آگاهی از جایگاه هر یک از این دو در اندیشه و زیست ایرانی بر تعدیل این شکاف تأثیر گذاشته است. اما از سوی دیگر به واسطه‌ دوری بستر ساخت از بافت شهری با نظام قدرت رابطه‌ حداقلی دارد. منظور از رابطه نه سازش یا درگیری با آن، بلکه به منظور مواجهه با ضوابط نهادهای شهری است. با توجه به مجهول بودن این رابطه می‌ توان خودِ کنش طراحی معماریِ ویلا‌ را نوعی کنش آگاهانه علیه جریان رسمی دانست. ویلای صفادشت اگرچه در حریم خصوصی به گفت ‌و گوی سنت و تجدد دامن می ‌زند اما توان برقراری دیالوگ با فضای بیرونی خود را ندارد.

سر دیگر طیف اما اثر برنده‌ جایزه‌ی آقاخان است. اثری منفعل و مغلوب در برابر وضع موجود که علی ‌رغم ژست آگاهانه‌ بودن و اتخاذ رویکرد تلفیق دوگانه ‌های ناسازگار، تن به خلق اثری می ‌دهد که با ظاهری نوین، ساختار درونی سرکوب شده ‌ای دارد. این اثر اگرچه تلاش می‌ کند آگاهانه راهکاری سازش ‌کارانه برای تعامل با نظام رسمی یا ضوابط نهادهای بالادستی پیشنهاد دهد اما ناخودآگاه به دام زدن ساز جدایی و تأکید بر دوگانه ‌های شکاف اجتماعی می ‌افتد.

خانه‌ پیشوا را می ‌توان به وضعیت آگاه دانست اما به دلیل تضاد با کانتکست بر آتش جدایی می ‌دمد. این اثر احتمالاً به واسطه‌ حضور در آن‌چه با عنوان زمین شهری شناخته می ‌شود رابطه‌ ای تنه به تنه با نهاد قدرت و البته جریان بازاری صنعت ساختمان داشته و گاهی هم ‌ساز با آن‌ ها شده و گاهی خلاف جریان حرکت کرده. خانه‌ پیشوا راهکاری را سازگار با ضوابط پیشنهاد می ‌دهد. یعنی در این اثر بیشتر از خلق معماری با حل مسئله مواجهیم و این خود رویکردی متفاوت نسبت به زمانه‌ و جریانی است که معماری را رادیکال می ‌خواهد.

ویلای آخر هفته‌ی ناتل اثرگذار است اما ناآگاه. اگرچه تلاش می‌ کند با بهره‌ گیری از فرم اخلاق‌ گرا و تأمین نیازهای سفارش‌دهنده به سمت تعدیل شکاف دیالکتیکی برود و در ساختار درونی و محدود به مرزهای مالکیت شخصی موفق است اما در تضاد با پیرامون خود قرار می‌ گیرد. ابزورد بودن این فضای جدا شده از کل خود به معنی ساخت نظامِ منطقیِ جدیدی است در تضاد و جدایی از نظام ‌های پیشین.

در نهایت اما خانه‌ افرا نزدیک ‌ترین اثر به روح زمانه است. با وجود نگاه انتقادی و اعتراضی ‌اش به شرایط موجود اما شکاف و جدایی را فریاد می ‌زند. رابطه ‌اش را با عرصه‌ عمومی و به تبع آن نهادهای قدرت به حداقل می ‌رساند اگرچه پیشتر علیه آن قیام کرده و حتی روابط درونی خود را هم از چشم‌ها مخفی می ‌کند.

دیاگرام. 1- جایگاه آثار نسبت به میزان آگاهی و اثر گذاری بر شکاف‌ های دیالکتیکی

[1] Function

[2] Activity