پرابلماتیک طراحی خانه؛ نقدی بر یک وضعیتِ‌ ساختاری

«می‌توان امر نقادانه را نوعی از دانش نامید که محتوای خود را با پرکردن یک چهارچوبِ از پیش داده‌شده‌ توسط اطلاعات جدید فراهم نمی‌کند، بلکه دانشی است که خود چهارچوب را وامی‌دارد تا خود را مجدداً پیکربندی کند. دانش صرفاً اقدامِ به فراگیری نیست؛ بلکه در عین حال تمرینِ دگرگون‌سازیِ خویش است.»

                                                                                                      پاتریس مانیگلیه

مقدمه

نظریه‌پردازان مکتب انتقادی، از مارکس گرفته تا فرانکفورتی‌ها، فوکو، هاروی یا دیگران علی‌رغم اتخاذ دیدگاه‌های نظری متفاوت، و روش‌ها و شیوه‌هایی گاها متناقض؛ حداقل در این نکته اتفاق نظر داشتند که هدف امر نقادانه، شناخت وضعیت موجود و در عین حال تلاش برای تبدیل کردنش به چیزی یا جایی بهتر است. حال وقتی به مفهوم اثر معماری فکر می‌کنیم، می‌توان آن را همچون کالبدی بریده از جهان بیرون در نظر گرفت و به نقد آن پرداخت. مثل یک منتقد فیلم یا منتقد نقاشی؛ در عین حال که روابط درونی اثر هنری برای مخاطبان نقد افشا می‌کند، نکاتی را هم به آفریننده‌ی اثر متذکر می‌شود تا احتمالا در آینده به هنرمند بهتری تبدیل شود. این شکل از نقد، رابطه‌ی ساده‌ی سه فرد را در نظر می آورد که در حال گفتگویی آزادند. یعنی پیش از آنکه منتقد نقدی بنویسد و مخاطبی اثر هنری را تجربه کند، این ارتباط وجود نداشته و این خود منتقد و مخاطب است که به میل خود وارد این گفتگو می‌شود. اما مفهوم اثر معماری می‌تواند به کلیتی فراتر از یک کالبد فيزيکي‌ اطلاق شود، همان‌طور که هستی تاریخی‌ آن نیز چنین است. جریانات و پیوند‌های یک اثر معماری با مجموعه‌ عوامل انسانی (ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) و طبیعی بسیار بیشتر و پیچیده‌‌تر از یک تابلوی نقاشی یا فیلم سینمایی است. اثر معماری در مرحله‌ی خلق اثر تنها در ذهن هنرمند خلق نمی‌شود، هر خطی که از پیش مشروط به مجموعه‌ي گسترده‌ای از عوامل تاریخی، فرهنگی و اقتصادی و البته قانون جاذبه است و پس از آنکه این خط‌ها تبدیل به آجر و فولاد شد و اثر معماری به اصطلاح متولد گردید، در همان‌ لحظه تبدیل به یکي از هزاران عاملیتی می‌شود که همان وضعیت تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را بر می‌سازد. از این نظر نقد من نسبت به وضعیتی ساختاری است که اثر معماری مورد نظرم را بر می‌سازد، زبان‌مند می‌کند و امکان اندیشیدن به آن را فراهم می‌سازد؛ به بیان دیگر، نقدی بر وضعیت ساختاری طراحی خانه در شکل کنونی‌اش که ایده‌ها، روش‌های شناخت و سوال‌های خاصی را در قالب مجموعه‌ای که پرابلماتیک خانه خوانده می‌شود، ساختارمند می‌سازد.

مفهوم پرابلماتیک اولین بار توسط گاستون باشلار ابداع شد و بعدها توسط آلتوسر، فوکو و دلوز در زمینه‌های متفاوتی به کار گرفته شد. به طور کلی پرابلماتیک رابطه‌ی سوژه-ابژه را در فرآیند تبیین تفکر و شناخت علمی به نقد کشید. باشلار دوگانه‌ی جهان/ذهن را دوگانه‌ای کاذب می‌دانست و بر این نظر بود که تفکر به معنای تلاش برای بیان حقیقت در مورد ابژه‌ای بیرونی نیست، به طوری که انگار جهانی در بیرون از حوزه‌ی تفکر وجود دارد و منتظر شناخته شدن است؛ بلکه دانش نتیجه وجود مسائل مشخصی است که در فرآیند پاسخ دادن به آن‌ها، به طور همزمان سوژه، ابژه و ساختارهای تفکر حدود و ثغور یافته‌اند.[1] آلتوسر نیز همچون باشلار پرابلماتیک را یک نظام ارجاع درونی می‌دانست، در یک موضوع خاص که سلسله‌ پرسش‌ها و پاسخ‌های مشخصی را امکان‌پذیر می‌کند. از این جهت موضوع و حقایق مورد بررسی در درون این نظام است که معنادار و اصطلاحا رویت‌پذیر می‌شوند. بر پایه‌ی چنین از فهمی از جریان تولید دانش، رویت‌پذیر شدن هر ابژه، محصول جایگاه سوژه در یک وضعیت ساختاری است و نه بصیرت ذهنی و شخصی ناظر. به بیان دیگر، پرابلماتیک هیچگاه بر روی یک بنیان فراتاریخی اصیل سوار نبوده است بلکه همواره محصول یک وضعیت ساختاری است که در یک برهه‌ی تاریخی خاص موضوعیت پیدا کرده است.[2]

از این رو پرابلماتیک و وضعیت ساختاری‌ای که پرابلماتیک را برمی‌سازد، به ابزاری تبدیل می‌کنم که به جای نقد یک خانه یا اثر معماری مشخص، به نقد ساختارهای تعین‌بخشی بپردازم که در درون گفتمان معماری و در پاسخ به مساله خانه، یا به بیان دیگر بحران خانه، شکل گرفته‌اند و به طور توامان پرسش‌ها و پاسخ‌های مشخصی را پیشنهاد می‌کنند. نباید فراموش کرد پرابلماتیک اگرچه فاقد حقیقتی اصیل و فراتاریخی است، اما دارای آثاری عینی، پوزیتیو و مبتنی بر منطق قدرت است، از این رو نقد و مختل کردن منطق‌ بازنمایی‌اش، نه صرفا تلاشی نظری، که آغازی بر یک «پرکسیس گفتمانی»[3] است.

تقریر محل نزاع

تا به حال دقت کرده‌اید که ما در خانه‌هایی، تا چه حد شبیه به هم زندگی می‌کنیم؟‌ البته با توجه کمیت تولید خانه‌، تفاوت‌هایی نیز می‌توان یافت اما از نظر فضایی، خانه‌ها، الگوها و فضاهای مشترکی دارند که میزبان فعالیت‌های تقریبا مشابهی هستند، خصوصا اگر محدوده‌ی اثر را به خانه‌های آپارتمانی، یعنی شکل اصلی ساخت مسکن در نقاط شهری ایران محدود کنیم. از این جهت فکر می‌کنم که پرابلماتیک طراحی خانه برساخته‌ی وضعیتی ساختاری است که می‌تواند مورد نقد قرار بگیرد. چرا که طراحان و مجموعه‌ی گسترده‌ای که چرخه حیاط صنعت ساختمان را شکل می‌دهند با سوالات مشابهی دست به گریبانند و پاسخ‌های مشخصی را پیشنهاد می‌دهند. ما نیز به عنوان بخشی از همان چرخه‌ي تولید و یا مصرف‌کنندگانی که از این میان این کالاهای شبیه به هم دست به انتخاب می‌زنیم بخشی از همین مساله هستیم. به همین دلیل است که من به وضعیتی می‌پردازم که زمینه‌ي خلق خانه‌ها است. ولی حتی با این قبول این پیش‌فرض‌ها، به عنوان پیش‌فرض‌های اصلی پارادایم انتقادی، ابهام بزرگ دیگری باقی می‌ماند. این وضعیت چیست؟ و چطور می‌شود آن را شناخت؟ دو سوال مهم هستی‌شناختی و روش‌شناختی که باید پاسخ داده شوند تا محل نزاع و ابزار‌های مفهومی شناخت وضعیت را مشخص کنیم. پاسخ دادن به این سوالات فرصت دیگر یا به بیان دقیق‌تر عمری دیگر می‌طلبد. ولی فی‌الحال من یک راه میانبر هم می‌شناسم، راهی که امتحان کردنش ضرری ندارد و شاید بتواند پاسخ دو سوال اصلی را نیز اندکی روشن‌تر کند.

در سال 1399 مجله کوچه، مسابقه‌ای به نام «طراحی آپارتمان مسکونی در تهران» برگزار کرد. موضوع اصلی مسابقه «ایده پردازی برای به چالش کشیدن ضوابط شهرداری و کیفیت آپارتمان‌های امروز» عنوان شده بود، زمانی که فراخوان مسابقه منتشر شد اینطور تصور می‌کردم که مخاطبان آن طراحان جوان یا دانشجویان باشند اما با اعلام نتایج مشخص شد معماران حرفه‌ای و دفاتر طراحی نیز از مسابقه استقبال کرده‌اند. برگزار کنندگان با حذف کلیه قوانین شهرداری عملا به دنبال فراهم کردن بستری بوده‌اند که طراحان بتوانند پیشنهادات خود را برای بهبود وضعیت خانه‌ ارائه کنند. ارزیابی نتایج چنین پروژه‌ای می‌تواند به ما نشان دهد گفتمان معماری علی‌رغم همه ادعاهایش در انتقاد به «تفکر حاکم بر نظام سرمایه‌داری»، «فراموش شدن کیفیت معنوی فضای زندگی»، «توسعه فرهنگ مصرفی» و ابتذال «سلیقه و انتظارات مصرف‌کننده» (کلمات داخل گیومه همه از فراخوان مسابقه طراحی است.) چه پاسخ‌هایی برای بحران پیش‌رو دارد؟ و این پاسخ‌ها تا چه حد دست‌یافتنی هستند؟ و همانطور که در فراخوان مسابقه نیز ذکر شده است، پاسخ‌هایش تا چه حد می‌توانند امکان‌هایی را برای تغییر کلیت وضعیت در نمونه‌ای مانند محله‌ی امیریه تهران (منطقه 11) ارائه دهند؟

من زندگی در هر کدام از این پروژه‌ها را که به عنوان نفرات اول تا سوم و پروژه‌های تقدیر شده در سایت مجله منتشر شده‌اند، به زندگی در آپارتمان اجاره‌ای پنجاه تا صد متری که باز شکل کلی آپارتمان‌های تهران است، ترجیح می‌دهم. وقتی به رندر‌های منتشر شده نگاه می‌کنیم، خانه‌هایی را می‌بینیم با پنجره‌هایی بزرگ، روشن و به نظر راحت. خانه‌ها پر از گل و درخت و سبزی هستند، حتی یکی از پروژه‌ها دیوار سبزی دارد که در طول ساختمان حرکت می‌کند و به همه‌ي فضاها سرک می‌کشد. آپارتمان‌ها البته حیاط هم دارند، فضاهای باز و نیمه‌بازی که مرز بین درون و بیرون را محو می‌کنند. از این جهت زندگی در چنین خانه‌‌ای قطعا به زندگی در یک آپارتمان نود متری یا کوچکتر با تراسی که از فرط کوچک بودن تبدیل به انبار آت‌و ‌اشغال شده ارجحیت دارد، اما چنین پروژه‌هایی به فرض گسترش‌یافتن در سطح منطقه، چه تاثیری بر زیست کلی شهروندان در مطالعه‌ي نمونه‌ی امیریه تهران دارند؟ با این حساب من در این نوشتار طراحی خانه را به مثابه یک وضعیت ساختاری برای طراحان، از طریق بازخوانی نتایج و خود مسابقه‌ به نقد می‌کشم تا شاید بتوانم امکان‌های تازه‌ای برای تغییر واقعی وضع موجود بیابم.

ایده‌های تولید فضای مسکونی در گفتمان معماری

در میان ده طرح برگزیده که از سوی برگزارکنندگان منتشر شده، می‌توان اشتراکاتی یافت، اشتراکاتی که برخاسته از پرابلماتیک طراحی خانه در گفتمان معماری است. به طور مشخص می‌توان به 3 ایده‌‌ای اشاره کرد که حداقل در نیمی از طرح‌های برگزیده به کار گرفته شده‌اند، این ایده‌ها در سطوح متفاوتی عمل می‌کنند؛ گاه در سطح استراتژی و تاکتیک طراحی، برنامه‌‌‌دهی یا کانسپت کلی پروژه را متاثر ساخته‌اند و یا به مثابه ابزاری در دست گفتمان معماری مستقیما در راستای تولید فضا به کار گرفته می‌شوند.

ایده‌ی انعطاف‌پذیری

ایده‌ي انعطاف‌پذیری برونداد روایت‌ مسلطی است که تاریخ تحول خانه در ایران را توضیح می‌دهد. این روایت، اتاق‌های بدون کارکرد در خانه‌‌های حیاط مرکزی را در مقابل اختصاص دادن یک عملکرد به اتاق در خانه معاصر قرار می‌دهد و انعطاف‌پذیری را به عنوان ارزشی که در دوران تحول از دست رفته، معرفی می‌کند. از این رو عجیب نیست که تمام پروژه‌های منتخب این ایده را در سطوح مختلف به کار گرفته‌اند.

در میان ده پروژه‌ی منتخب می‌توان فرم‌های بیانی متفاوتی یافت که به بازنمایی ایده‌ی انعطاف‌پذیری می‌پردازند. اول بدست دادن تعریف متکثرتری از خانواده به نحوی که زوج‌های سالمند، خانواده‌های تک‌سرپرست، خانواده‌های تک‌نفره را نیز در نظر بگیرد و آپارتمان‌هایی بسازد که برنامه‌ریزی‌های فضایی متنوعی داشته باشند. در سطح تاکتیک‌های طراحی، ایده‌ی انعطاف پذیری با کمک بازتوزیع فضای ارتباط عمودی در هر طبقه (که در ادامه بیشتر به آن می‌پردازم) حوزه‌های فضایی متنوعی را ممکن می‌کند، تا آپارتمان صرفا تکرار یک الگوی فضایی ثابت در همه‌ي سطوح ارتفاعی نباشد. نتایج مسابقه نشان می‌دهد گفتمان معماری می‌تواند این ایده را در همه‌ی مقیاس‌ها و به صورت ساده و یا در ترکیب‌های پیچیده‌تر با سایر ایده‌ها به کار ببندد. به عنوان مثال، در دو پروژه‌ی «خانه‌ی فراتر» و «پنجاه-پنجاه» انعطاف‌پذیری به صورت شکلی از زندگی اشتراکی ظهور یافته است و به عنوان شیوه‌ی زندگیِ آینده معرفی می‌شود. انعطاف‌پذیری همچنین در پروژه‌هایی مانند «پل‌خانه» یا «خانه‌ی پیوند» به قابلیت تغییرات فضای داخلی تبدیل می‌شود، به نحوی که یک آپارتمان بتواند به صورت روزانه (مثلا حضور مهمان) یا در چرخه‌ای دراز مدت با تغییر شکل خانواده (متولد شدن بچه‌ها، ازدواج و خروج‌شان از خانواده) متناسب با نیاز‌ها، فضاهای متفاوتی را به کاربران ارائه دهد. در پروژه‌ای مانند «خانه‌ي آوند» انعطاف‌پذیری تبدیل به طراحی سه نوع خانه (اکونومی، نرمال و رفاهی) می‌شود که طبیعتا واحد رفاهی از مساحت بیشتر و امکاناتی مثل حیاط خصوصی بهره‌مند است، و در ساده‌ترین شکل نیز (پروژه‌ی «شریعت بهاری») استفاده از دو پلان متفاوت در طبقات زوج و فرد را پیشنهاد می‌دهد.

ایده‌ی حیاط-ایوان

همچون ایده‌ی انعطاف‌پذیری، همه‌ی پروژه‌های منتخب بر توسعه‌ی فضاهای باز و نیمه‌باز اصرار می‌ورزند و این ایده نیز بر مبنای روایت‌های تاریخی تحول خانه در ایران مشروعیت قابل توجهی در گفتمان معماری یافته است. تغییر شکلِ مسلطِ ساخت، از خانه‌های حیاط‌مرکزی به خانه‌های ویلایی و پس از آن به آپارتمان‌های چند طبقه نشان می‌دهد در یک فرآیند صد ساله، پیوند قدرتمند معنای خانه با فضاهای باز گسسته شده (تا چندی پیش در زبان عامیانه به خانه، «حیاط» نیز می‌گفتند، در حالی که در سال‌های اخیر از خانه عموما با کلمه‌ي «واحد» یاد می‌شود) و صرفا به فضاهای بسته محدود می‌شود. بازتاب این تغییر در قانون مدنی ایران نیز به چشم می‌خورد. به نحوی که تمام فضاهای مشاع خانه و یا فضاهایی که از بیرون قابل مشاهده هستند (مثل حیاط‌های کوچک شمالی در خانه‌های جنوبی) جزئی از فضاهای عمومی به حساب می‌آیند. با کنترل هرچه بیشتر فضاهای عمومی توسط دولت در سال‌های پس از انقلاب، حداقل می‌توان دو گرایش عمده را در برخورد با فضاهای باز و نیمه‌باز در طراحی فضای مسکونی مشاهده کرد. اول گسترش برج‌ها و مجمتمع‌های مسکونی با فضاهای عمومی کنترل‌شده که فرآیند کنترل دولتی را سخت و گاه امکان‌ناپذیر کرده تا گسترش فضای مسکونی به سمت فضاهای باز و نیمه‌باز ممکن شود؛ و از سوی دیگر، در آپارتمان‌های متداولی که به صورت مستقیم با شهر در ارتباط هستند به قطع ارتباط کامل خانه با شهر می‌انجامد. طبعا میان این دو سر طیف می‌توان جریانات دیگری را نیز شناسایی کرد. مثلا با توجه به ارزش کلی زمین و اصطلاحا «کشش منطقه» می‌توان فضاهای نیمه‌عمومی مثل سالن اجتماعات یا فضای ورزش را البته باز هم درون فضاهای بسته، در آپارتمان‌های امروزی مشاهده کرد.

به نظر می‌رسد گفتمان معماری متوجه اهمیت نیروی کنترل‌گر دولت در تغییر شکل خانه‌ها نیست و نمی‌خواهد فراتر از گفتمان دولتی، سخنی بگوید. حتی می‌توان گفت کنترل دولتی، در گفتمان معماری به نیرویی درونی تبدیل شده و در قالب فرم‌های بیانی معمارانه‌ای همچون «حریم»، «حرمت» و «محرمیت» خود را بازتولید می‌کند. با این‌حال در نگاهی خوشبینانه می‌توان این طور تصور کرد که فرضیه مسابقه (طراحی بدون ضوابط شهرداری) می‌تواند به دست کنترل‌گر دولت نیز تعمیم داده شود و طراحان شرایطی را در نظر گرفته‌اند، که زندگی در خانه و فضای عمومی، در تقابل با یکدیگر قرار ندارند. اما در این بین می‌توان به یک نکته اساسی در پرابلماتیک طراحی خانه پی برد. گفتمان معماری در تخیلات و تجربه‌هایی نظیر این مسابقه، می‌تواند موضوع خانه را از کنترل دولت و ضوابط شهرداری منفک کند؛ به این دلیل ساده که می‌پندارد ضوابط و مقررات چیزی خارج از گفتمان است و در یک فرآیند تاریخی معماری را از مسیر خود منحرف کرده است، اما اقتصاد و «اقتصادی بودن» حتی در یک مسابقه‌ی آینده‌پژوهی نیز همچون امر بدیهی حضور دارد و خود را بر معماری تحمیل می‌کند. گفتمان معماری همان‌طور که در معیار‌های ارزیابی مسابقه تحت عنوان «تحقق پذیری»‌ آمده، اقتصاد و استاتیک ساختمان را در کنار هم می‌نشاند. در حالی که دولت و ضوابط شهرداری به دلیل وضعیت فعلی مسکن، زیر انتقاد هستند، اقتصاد به عنوان عاملی بیرونی و بدیهی‌انگاشته شده به یک معیار داوری تبدیل می‌شود. بی‌انکه گفتمان معماری علاقه‌ای داشته باشد رابطه‌ی دولت، ضوابط و اقتصادی بودن را همچون منظومه‌ای به هم‌پیوسته مورد مطالعه قرار دهد. به بیان دیگر «اقتصادی بودن» به عنوان عاملی که برساخته‌ی همین وضعیت است کنار گذاشته شده و به امری پیشینی تبدیل می‌شود.

همانطور که پیشتر ذکر شد، در همه‌ی پروژه‌ها ایده‌ی توسعه‌ی حیاط-ایوان به چشم می‌خورد. این فضاها، گاه فضای باز خصوصی خانه‌ها را تامین می‌کنند و در برخی پروژه‌ها به عنوان یک فضای باز عمومی برای تمام ساکنین تعریف شده‌اند. ترکیب این دو رویکرد نیز در میان پروژه‌ها مشاهده می‌شود. در پروژه‌ی «احمدرضا هنرمند» و پروژه‌ی «حافظ رئیسیان» نیز بر تغییر نظام‌ توده‌-فضا در شهرها تاکید شده است. فعال‌ کردن بام‌ها نیز یک استراتژی مشترک در تمام پروژه هاست. بام می‌تواند تنها به یکی از واحد‌ها اختصاص یابد و یا به صورت مشترک از آن استفاده شود. شکل‌های پیچیده‌تر از کاربست این ایده، در ترکیب با ایده‌های دیگر ممکن می‌شود که در ادامه به آن می‌پردازیم.

ایده‌ی عبور/حرکت

ایده‌ی عبور به دنبال آزاد کردن فضا از سیستم محصور و صلب آپارتمان‌های امروزی است که گسترش و ترکیب فضاها را در بهترین حال، تنها در یک بعد امکان‌پذیر می‌کنند. از این رو گفتمان معماری به گشایش و بازکردن فضاها در مقابل یکدیگر متمایل است و عبور فرآیندی است که به این گشایش‌ها مشروعیت می‌بخشد و توامان آن را به نمایش می‌گذارد. حرکت/عبور ایده‌ی اصلی معماری‌ای است که با نوع خاصی از زیبایی‌شناسی پیوند خورده است. زیبایی‌شناسی‌ای که در حال گذار از تصاویر ثابت به تصاویر متحرک و پویانمایی به عنوان ابزار اصلی بازنمایی معماری است. به همین جهت است که امر معمارانه برای بیان کردن خود در هر پروژه‌ای به بازتولید ایده‌ی عبور/حرکت می‌پردازد. در واقع، این فرآیندِ به کار گرفتنِ ایده‌ي عبور/حرکت است که معماری از خلالش می‌تواند خود را به عنوان اثری ارزشمند و پیچیده معرفی کند و به طور خاص در زمینه‌ی معماری مسکونی، ادعای خود مبنی بر «ارتقای کیفیت فضای مسکونی» (از بیانیه طراحی پروژه‌ي علیرضا امینی-مهسا گرجی) را جامه‌ی عمل بپوشاند. به طور کلی می‌توان سه استراتژی خردتر را در میان ده پروژه‌ منتخب شناسایی کرد که در ذیل ایده‌ی حرکت به تولید فضای مسکونی می‌پردازند. این استراتژی‌ها با مطرح کردن فرآیند عبور یا فضاهای ارتباطی به عنوان فضایی برای زندگی جمعی ساکنین که می‌تواند کیفیت و غنای فضای معماری را افزایش دهد. حضور خود را توجیه می‌کنند و در کنار یکدیگر می‌توانند سطوح متفاوتی از پیچیدگی را خلق کنند. به نظر می‌رسد این ایده مورد تایید داوران نیز قرار داد زیرا هر سه پروژه‌ای که مقام اول تا سوم مسابقه را بدست آورده‌اند، هر سه استراتژی را در کنار یکدیگر به کار گرفته‌اند و پیچیدگی فرآیند عبور/حرکت در فضای مسکونی را به بالاترین حدی که در یک زمین محدود ممکن است، ارتقا داده‌اند.

اول- فضای سیال: گشایش فضا و شکستن دیوارهای جداکننده برای تاکید بر ایده‌ي عبور/حرکت، می‌تواند با تولید یک فضای شناور و سیال همراه باشد. فضای سیال و شناوری که در میان توده‌ها و فضای بسته نفوذ می‌کند و به معماری فرصت بروز و تنفس می‌دهد. عبور/حرکت ابزاری است که معماری در اختیار می‌گیرد تا خود و ارزش‌هایش را معرفی ‌کند و مقطع بهترین فرمِ بیانی است که از طریق آن می‌توان سیالیت را به نمایش گذاشت. همانطور که پیشتر توضیح دادم، در خود فرورفتن خانه برابر شهر، قرار است با سیالیت و حرکت فضا‌های عمومی و نیمه‌عمومی لا‌به‌لای فضاهای بسته، حل و فصل شود. این گشایش می‌تواند در سطح نما انجام بپذیرد، به طوری که با پر و خالی‌کردن تراس‌ها، فضاهایی را در کنار یکدیگر و یا رو به خیابان گشود و نمای ساختمان را به عنوان یک مرز محکم میان خانه و خیابان کم‌رنگ‌تر کرد. این استراتژی تنها محدود به نمای رو به گذر نیست و در برخی پروژه‌ها فضای ارتباط عمودی در کنار یک وید که همه‌ی سطوح فضایی را به هم متصل می‌کند، در مرزهای جانبی ساختمان و در مرز همسایگی تعریف می‌شود. انتقال مجموعه‌ي ارتباطات عمودی و پاگردها به سطوح جانبی یا به طور کلی دور از دید مستقیم گذر، فضایی خصوصی‌تر و شخصی‌تر ایجاد می‌کند. فضای سیال به عنوان یکی از برونداد‌های ایده‌ی حرکت/عبور در هفت پروژه‌ی منتخب به کار گرفته شده است. در پروژه‌ی «امینی-گرجی» سیالیت در نما رخ می‌دهد و در پروژه‌ی «حافظ رئیسیان» فضایی سیال کل خانه را در آغوش گرفته است. در پروژه‌های «بهار مصباح» و «پنجاه/پنجاه» این فضا وضعیتی درونی یافته و در میان کالبد قرار می‌گیرد. فرم پلکانی «خانه فراتر» نیز فضای سیال را در ارتباط میان کالبد و آسمان تعریف می‌کند.

تصویر 1: فضای سیال در مقطع

دوم-بازتوزیع فضای ارتباط عمودی در سطح طبقات: در مقابل کف‌ها که با قطع ارتباط کامل میان سطوح فضایی؛ بر گسست بیشتر فضاها تاکید می‌کنند، فضای پلکان و ارتباط عمودی، تنها حوزه‌ای است که این سطوح منفک‌شده را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در آپارتمان‌های امروزی به دلایل مختلف (از جمله ضوابط مربوط به آتش‌سوزی و اهمیت‌یافتن آسانسور) این فضا در یک باکس بدون روزن محبوس می‌شود و کمترین حد ارتباط با راهروها و سایر فضاهای بسته قرار دارد. از این رو گفتمان معماری میل دارد ذیل ایده‌ی عبور/حرکت از طریق گستردن و بازتوزیع این فضای بسته، بر غنا و پیچیدگی سایر فضاها بیافزاید. به نظر می‌رسد وقتی ارتباطات عمودی از فرم یک باکس ساده خارج شده و در سطح طبقات بازتوزیع می‌شود، می‌توان با توسعه‌دادن پاگرد‌ها و یا نیم‌طبقه‌ها بر غنای فضایی خانه افزود. گفتمان معماری می‌تواند این ایده را با سطوح متفاوتی از پیچیدگی به کار ببندد.

اهمیت یافتن ایده‌ی حرکت در درون خانه، خانه را هرچه بیشتر به شهر نزدیک می‌کند، زیرا رخداد اصلی فضای شهری در ایران نیز عبور/حرکت است. افزایش ارتباط میان شهر و خانه از طریق استراتژی بازتوزیع، به طور مشخص در سه‌ پروژه‌ از ده پروژه‌ی منتخب دیده می‌شود. به عنوان مثال ساختار کلی پروژه‌ی «پنجاه/پنجاه» قراردادن یک فضای سیال میان دو توده‌ی قابل زندگی است. این فضای سیال با پل‌ها و راهروهایی شکافته شده تا ارتباط دو توده‌ی قابل زندگی ممکن شود و از این طریق یک کوچه یا به بیان بهتر فضایی ماهیتا شهری، میان فضاهای زندگی به وجود آید. مساله‌ای که به محور اصلی بیانیه پروژه تبدیل شده و طراحان هدف خود را تولید «یک میکروشهر گمشده در هیاهوی متروپلیس تهران» عنوان می‌کنند. در پروژه‌ی «حافظ رئیسیان» نیز، توده قابل زندگی در مرکز قرار گرفته و فضای ارتباط عمودی در حول آن تعریف می‌شود. پروژه‌‌ی «امینی-گرجی» نیز با بازتوزیع فضای ارتباط عمودی و پیشبینی یک فضای جمعی/شهری در ارتفاع همچون دو پروژه‌ی قبل به دنبال توسعه شهر به درون فضای خانگی است.

در بخش قبل در مورد تفاوت فضای شهری و خانگی در ایران بحث کردم و توضیح دادم که با کنترل شدید دولتی، فضای عمومی به درون خانه‌ها عقب‌نشینی کرده و از طریق گسست کامل فضای خانگی از شهری است که خانه در ایران امکان حضور می‌یابد. غلبه‌ی ایده‌ی عبور/حرکت در فضای شهری که در تفریحات خاص ما ایرانی‌ها نیز تحت عنوان «دور دور» یا «چرخ زدن» بازتاب یافته، در حضور همین کنترل شدید دولتی امکان‌پذیر شده. فضای عمومی چنان در بند انواع ممنوعیت‌ و نظارت است که تنها می‌تواند میزبان عبور و حرکت باشد. در اینجا می‌توان به تناقض دیگری از تصویر خانه و شهر در گفتمان معماری پی برد. در حالی که خانه و فضای خانگی تنها در گسست از شهر است که می‌تواند ممکن شود، معماری اصرار دارد، شهر را به درون خانه بکشاند، آن‌هم شهری که تنها در عبور/حرکت خلاصه شده و راه دیگری برای تجربه‌ي آزادانه‌ی آن وجود ندارد. در این فرآیند شهر، سایه تهدید آمیز خودش را بیشتر از امروز در دل فضاهای خانگی می‌گستراند. در پروژه‌‌های «پل‌خانه» و «بهار مصباح» استراتژی بازتوزیع و آفرینش فضای سیال، نه در ارتباط با شهر، بلکه در خدمت جریان حرکت درونی است. همچنین در پروژه‌ی «خانه‌ی فراتر» فضای ارتباط عمودی، در سطح بام پلکانی بنا توزیع شده و بدون آنکه خانه و فضای بسته‌اش تهدید شود، شکلی از فضاهای جمعی در امتداد شهر و بر روی خانه، تولید شده است.

تصویر 2: بازتوزیع فضای ارتباط عمودی در سطح هر طبقه و افزایش پیچیدگی فضایی

سوم- پل: همانطور که زیمل می‌گوید، پل واجد ارزشی زیبایی‌شناختی است زیرا همچنان که دو عرصه‌ي جدا از هم را به صورت عملی و در واقعیت وحدت می‌بخشد، توامان این وحدت را بدون میانجی آشکار می‌کند. به بیان دیگر ایده‌ي عبور/حرکت به صورتی مرئی در شمایل پل است که صورتی عینی می‌یابد. اگر در استراتژی فضای سیال، ایده‌ از طریق فقدان توده فراخوانده می‌شد، ابژه‌‌ي پل، ایده‌‌ي عبور/حرکت را به صورت عینی و قدرتمند، درون فضا آشکار می‌کند و گاه حتی با درهم پیچیدن پل‌ها در فضا‌ي باز، پل این امکان را می یابد که کاملا بر فضا مسلط شود. در پیشنهاد توسعه‌ی یکی از پروژه‌ها (رئیسیان)، با اجرایی شدن الگوی ساخت در کل منطقه امیریه، این پل‌ها می‌توانند نقش یک مسیر پیاده در ارتفاع را پیدا کنند. یعنی پل به مثابه یک لایه‌ي فضایی و به تبع آن ایده‌ی عبور/حرکت همچون ابژه‌ای مرئی کلیت یک محله را در بر می‌گیرد، محله‌ای که پیش از آن نیز به صورت جدی از سوی شهر تحت فشار است.

سال‌هاست عرصه شهر تهران، محل منازعه‌ی پیاده‌‌ها و سواره‌هاست. بزرگ‌راه‌ها، بافت‌های به هم پیوسته‌ي شهری را قطع می‌کنند و ایده‌ی مدیریت شهری برای اتصال دوباره بافت، زیرگذر‌ها و پل‌های عابر پیاده است. دو پروژه‌ي شهری جنجالی در بخش مرکزی خیابان ولی‌عصر (زیرگذر چهارراه ولی‌عصر و ایوان انتظار در میدان ولی‌عصر) با همین هدف طراحی شده‌اند. این طور تصور می‌شود که سطح شهر دیگر جایی برای پیاده‌ها ندارد. ضرباهنگ حرکت/عبور در مهمترین تقاطع شهری تهران، یعنی چهارراه ولی‌عصر آن‌چنان سرعت یافته، که دیگر طاقت ضرباهنگ عبور پیاده را ندارد و جریان پیاده را به سطح زیرین منحرف می‌کند تا به طور کامل از صحنه شهر حذف شود و مانعی برای دست‌یافتن به ضرباهنگ‌های بالاتر ایجاد نکند. حذف پیاده از سطح شهر و به زیر‌ یا روی زمین فرستادنش، یک اشتراک بیان فرمی میان ایده‌های آینده‌پژوهانه‌ی گفتمان معماری و سیاست‌های شهری فعلی است. اشتراکی که در ظاهر عجیب به نظر می‌رسد اما عملا رخ می‌دهد. با این تفاوت که گفتمان معماری، بنا به وظیفه‌‌، امر زیباشناسانه را در ابژه‌ی پل بازآرایی می‌کند. چنین به نظر می‌رسد که انتقاد گفتمان معماری به سیاست‌های توسعه‌ي شهری در چند دهه‌ی گذشته، متوجه اهداف و سویه‌های آن نبوده، بلکه انتقاد از حذف معمار و به صورت توامان حذف امر زیباشناسانه است. در بخش بعدی بیشتر در این باره توضیح می‌دهم.

 

به سوی یک چشم‌انداز ‌گسترده‌تر:

به طور کلی خانه به دلیل ماهیتش که به زمینی مشخص زنجیر شده، هیچگاه نتوانست به صورت کامل در فرآیند کالایی‌شدن ادغام شود. این موضوع خصوصا در مورد مسکن‌مدرن تولید انبوه (آپارتمان‌ها، مجتمع‌ها و کوی‌های مسکونی) مصداق دارد که نیاز است به عنوان کالا در بازار خرید و فروش شود. اما به دلیل منطق اقتصادی ناشی از تولید انبوه، به یکسان‌شدن و هم‌شکلی گرایش پیدا کرده است و از این نظر درست در نقطه‌ی مقابل فرآیند مصرف قرار می‌گیرد که بر تنوع و حق انتخاب مصرف‌کنندگان تاکید دارد.[4] هم‌شکلی و یک‌دست شدن ساخت‌وساز خانه، معماران را از جریان بازار حذف می‌کند و از این رو گفتمان معماری تلاش می‌کند با استفاده از ابزارهایی که خانه را متنوع و تکینه می‌کند، مشروعیت خود را در جریان بازار حفظ کند. به زبانی ساده‌تر معماران با به کارگیری این ایده‌ها ادعا می‌کنند، واجد توانایی‌هایی‌ هستند که فرآیند تولید و مصرف خانه را سود‌آورتر می‌سازد و ارزشی فرای قیمت زمین، خدمات مهندسی و هزینه مصالح و تجهیزات می‌آفریند. از این جهت وضعیت طراحی خانه با مردم سخن نمی‌گوید، بلکه گروهی از فعالان بازار مسکن را مخاطب خود می‌داند که در ارزش افزوده‌ی طراحی تشکیک می‌کنند و معماری را چیزی جز بازی‌های هنری و اتلاف سرمایه نمی‌دانند. گفتمان معماری اما در مقابل وضعیت کنونی خانه، با غنی‌کردن فضا به دنبال مستحکم‌تر کردن جایگاه خود در نظام تولید است تا مشتریان بالقوه‌‌ی «خدمات طراحی سطح بالا» را اقناع کند، مشتریانی که احتمالا کاندیدا‌های مناسبی برای زندگی در واحد‌های «رفاهی» هستند.

صنعت ساختمان در دهه‌ی 70 و حتی همین امروز موتور اصلی اقتصاد داخلی شناخته می‌شود. فرآیندی سرمایه‌بر و زمان‌بر که اشتغال زیادی ایجاد می‌کند و مهمتر از همه، نیروی انسانی و مواد اولیه آن تقریبا به طور کامل از داخل کشور تامین می‌شود. از این رو دولت با تامین زمین و مصالح ساختمانی یارانه‌ای، از این صنعت حمایت می‌کرد. وقتی نظام تولید مسکن، در آغاز دهه‌ی 70،  شروع به رشد کرد، جامعه‌ی معماران چندان بزرگ نبود و حداقل یک دهه‌ي بعد بود که با گسترش رشته‌ی معماری در دانشگاه‌های سراسر کشور و جذب دانشجو در مقطع کارشناسی، تعداد معماران سریعا افزایش یافت. از این رو در مراحل شکل‌گیری نظام تولید مسکن در سال‌های پس از انقلاب، زمانی که نظارت بر ساخت چندان جدی نبود، سایر نیروهای تولید خصوصا در پروژه‌های کوچک مقیاس، بدون حضور معماران شکل یافته بودند و تنها مداخله‌ی شهرداری‌ها و جدی شدن اخذ پروانه‌ ساخت بود که حضور معماران را حداقل در پروژه‌های مسکونی شخصی‌ساز، تضمین کرد. اگر شما هم یکی از فعالین بازار مسکن باشید، احتمالا متوجه شده‌اید که تولیدکنندگان علاقه‌ی چندانی به پرداخت هزینه‌ي طراحی ندارند. معمار در این فرآیند تکنسینی است که می‌تواند نقشه‌های مورد نیاز برای اخذ پروانه ساخت را طبق ضوابط شهرداری تولید کند. در این بازار کم‌تر کسانی هستند که حاضرند برای خدماتی بیش از این پول پرداخت کنند که البته جای گله و شکایتی هم نیست. در واقع همان منطق بازار که گفتمان معماری در حال تلاش برای تغییر آن و ادغام هرچه بیشتر در آن است، این شکل از رابطه، میان نیروهای نظام تولید را برساخته است.

وقتی یک خانه ساخته می‌شود، طبیعتا بخشی از سود همان ارزش افزوده‌ای است که در فرآیند تبدیل زمین به خانه، به وجود آمده است اما گفتمان معماری با مفهوم «طراحی میان‌افزا» (ایده‌ی اصلی مسابقه) تلاش می‌کند با افزایش قیمت زمین و به تبع آن قیمت مسکن در منطقه‌ای خاص این سود را افزایش دهد. مفهوم طراحی میان افزا نیز در این فرآیند قلب می‌شود. با اینکه تقریبا در تمامی تعاریف، در کنار تخریب و نوسازی ساختمان‌های موجود، بیشتر بر توسعه‌ی زمین‌های قهوه‌ای و سایت‌های رهاشده و پراکنده با هدف بهبود شرایط زندگی تاکید شده است[5] اما در شهری مانند تهران که دیگر زمین‌ساخته‌نشده‌ای ندارد، طراحی میان‌افزا به سوداگری بیشتر و ایده‌‌ای تجاری فروکاسته می‌شود. از این جهت اعتراض معماران به شکل کنونی ساخت و ساز در شهرها را می‌توان نارضایتی آن‌ها از فقدان معماری به معنای امر زیباشناسانه دانست؛ زیبایی‌ای که گفتمان معماری تاکید دارد تنها زیبا نیست، بلکه سودآور نیز هست. این طور می‌توان گفت که معماران از پروژه‌هایی انتقاد می‌کنند که خلق سود را صرفا در افزایش تراکم و بالابردن سطح زیربنا خلاصه‌کرده‌اند و از این جهت خواستار به کاربستن ایده‌ها و  استراتژی‌هایی هستند که به صورت چند بعدی (نه صرفا افزایش تراکم بلکه غنی‌تر کردن آن) قیمت محصول نهایی را افزایش دهد.

در سطح فردی، غنا بخشیدن به فضا موفقیت امیز به نظر می‌رسد. اما برای پرداختن به ابعاد اجتماعی آن، نیاز است از یکی از مفاهیم جامعه‌شناسی شهری استفاده کنم. اعیان‌سازی[6] را  اولین بار روث گلس در سال 1964، به صورت کنایه‌آمیز برای توصیف فرآیندی جعل کرد که طی آن ساکنان فقیر‌تر محلات لندن مجبور می‌شدند، جای خود را به ساکنان متمول‌تر و طبقه‌ي متوسط جدید بدهند. او محلات قدیمی لندن را که با هجوم بخش‌هایی از طبقه‌ی متوسط تغییر شکل‌داده بودند، به تمسخر «گتو‌های طبقات ثروتمند» نامید.[7] اعیان‌سازی یکی از محصولات جانبی جذب سرمایه در شهر‌هاست و مانند «بازآفرینی» عنوان مجموعه‌‌ای رسمی از سیاست‌ها یا نوعی برنامه طراحی‌شده برای مداخله در بافت نیست. بلکه‌ اشاره به فرآیندی است که پیامد آن بهسازی محله برای اسکان اعیان و فشار بیشتر بر ساکنان قبلی محلات، به خصوص حلقه‌های ضعیف‌تر، یعنی مستاجران است.[8]  گزارش تاج‌بخش و پاکزاد پیرامون اثرات اعیانی‌سازی در محلات تهران نشان مي‌دهد که ساکنان محله در طول زمان با مشکلاتی هم‌چون بالا‌رفتن هزینه‌های زندگی، تبدیل‌شدن محله به یک کارگاه ساختمانی، رفتن همسایه‌های قدیمی و حس غربت، جو رقابت و افزایش چشم‌ و هم‌چشمی و بالارفتن سطح توقعات و نیازهای خانواده مواجه می‌شوند که در نهایت آن‌ها را مجبور به ترک محله و مهاجرت به محلات ارزان‌تر می‌کند.

معماران همواره از روند تحولات تاریخی خانه در ایران انتقاد کرده‌اند و در سوگ خانه‌ی تاریخی، مرثیه‌های فراوانی سروده شده. بدیهی است که من مدافع تخریب میراث تاریخی‌مان نیستم. همچنین انتقاد از مرثیه‌سرایی‌های تاریخی، انکار تاریخ نیست بلکه ادعا می‌کنم روایت‌های مخدوش و بدیهی پنداشته‌شده‌‌ی گفتمان معماری از جریان تحول تاریخ، معرفتی در جهت بهبود منظومه‌ی خانه خلق نمی‌کنند، بلکه در بهترین حالت و در بعد فردی، فضایی جذاب، خوش‌رنگ و دل‌پذیر ارائه می‌دهند اما در مقیاسی وسیع‌تر به نیرویی تبدیل می‌شوند که وضیت موجود را در همدستی با دیگر نیروها برمی‌سازد.

با این حساب سخن گفتن از «ساختن سلیقه» و انتقاد از «سلیقه‌ی مبتذل جامعه»، انتقاد از نیروهایی است که راهکارهای زیبا و رندر‌های درخشان معماران را نادیده می‌گیرند. جامعه تنها در لحظه‌ای نزد گفتمان معماری مشروعیت می‌یابد، که به عنوان یک توده‌ی بدسلیقه و مبتذل؛ مخاطب سخنرانی‌ها و کنفرانس‌های خیرخواهانه‌ی معماران باشد. اما عاملیتی که در پرابلماتیک طراحی خانه نامرئی باقی می‌ماند، مطالعه خانه به عنوان شکلی از مقاومت نیروهای شهر در مقابل سوداگری بازار و کنترل دولتی است. مقاومتی که با دست‌نیافتی‌تر شدن روز‌افزون خانه در سال‌های اخیر، به جنگی برای بقا تبدیل شده است. از این جهت گمان می‌کنم مصرف‌کنندگان خانه، تصویر دقیق‌تر و فهم عمیق‌تری از عواملی دارند که در سی سال گذشته معنای مسکن در ایران را تغییر داده‌اند. به این دلیل ساده که آن‌ها خانه را به صورت مداوم تجربه می‌کنند اما نزد معماران، سازندگان و دیگر عوامل نظام تولید که همواره بر مصرف‌کنندگان توفق دارند، خانه به صورت پروژه‌ای سودآور و تجاری تجربه می‌شود. تجربه‌ی خانه به مثابه یک «پروژه» که آغاز و پایانی دارد، راه را برای ایده‌هایی هموار کرده است که بر لحظه‌ها متمرکز هستند. این لحظه‌ها نزد هر گفتمان ترجمه‌های متفاوتی یافته‌اند. سیست‌مداران خانه را در لحظه‌ی تخصیص بودجه و به‌کارگیری ابزارهای مالی تجربه می‌کنند، سازندگان در لحظه‌ی ساخت و معماران در لحظه‌ی عبور/حرکت. حتی ایده‌ي انعطاف‌پذیری و ایوان/حیاط، در لحظه‌ي عبور/حرکت است که زبانمند می‌شوند. لحظه‌ای که فضا از یک وضعیت به وضعیت دیگری تغییر می‌کند. انعطاف‌پذیری در این لحظه‌ای است که معنا می‌یابد، و ایوان/حیاط در لحظه‌ای بر روایت تاریخی گفتمان معماری منطبق می‌شود که در ادامه و امتداد فضای بسته قرار می‌گیرد تا حرکت و فرآیند عبور را با ایجاد راهی میان این فضاها به زبان معماری ترجمه کند. تقلیل دادنِ فرآیندی که خانه در آن شکل می‌گیرد به لحظه‌ي عبور/حرکت در گفتمان معماری؛ انکار یکی از ویژگی‌های اساسی فضای خانگی در جریان زندگی روزمره است. فضایی که نه در یک لحظه‌ي به خصوص، بلکه به صورت فرآیندی مستمر تجربه می‌شود که هرگز پایان نمی‌یابد. مفهومی که هینن آن را «سکونت به معنی تصاحب» می‌خواند و ساکن شدن در خانه را، فرآیندی متقابلی از قالب‌زدن تعریف می‌کند که در آن خانه و ساکن بر هم منطبق می‌شوند.[9]

در این میان معماران مشتاق ارائه خدمات به کسانی هستند توان پرداخت دستمزد‌شان را داشته باشند اما مشکل فعلا اینجاست که ثروتمندان چندان به این ادعاها اعتماد ندارند. اعیانی‌سازی به طور خود‌انگیخته یا به صورت تحمیلی و پروژه‌ای وقتی در حوزه‌ یا محله‌ای آغاز می‌شود، به تدریج همه‌ی لایه‌های اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و فرهنگی پیرامونش را نیز تغییر می‌دهد، این تغییرات چه سطحی و چه اساسی، به یک حوزه و محله‌ي خاص باقی نمی‌ماند و گاه چنان گسترش می‌یابد که به نارضایتی‌های اجتماعی و اعتراضات سیاسی می‌انجامد.[10] از سوی دیگر اعیانی‌سازی و افزایش مداوم قیمت‌ها خود معماران را نیز تحت فشار گذاشته است. امروزه حتی کوچکترین پروژه‌های مسکونی در نواحی 22 گانه تهران نیز، چند یا چند ده میلیارد ارزش دارند. از این جهت هر تجربه‌ی معمارانه، هر قدر کوچک هم باشد می‌تواند ریسک‌های مالی بالایی را متوجه پروژه کند و عملا تجربه‌ در معماری را جز برای معماران صاحب‌نام یا معمارستاره‌ها غیرممکن کرده است، در حالی که حداقل نتایج مسابقه نشان می‌دهد، معماران میل زیادی برای تجربه کردن دارند.

 

 

منابع:

  1. تاج‌بخش، مینو، و جهان‌شاه پاکزاد، 1395، درآمدی بر فهم اعیان‌سازی و پیامدهای ناخوشایند آن. نمونه موردی: تجربه‌ی مستاجران در تهران. صفه، دوره 26، شماره 75، 79-98.
  2. حیدری، آرش، 1393. پروبلماتیک چیست؟ واکاوی مفهوم پروبلماتیک در کتاب خوانش سرمایه اثر لویی آلتوسر. سایت پرابلماتیکا.
  3. قره‌بگلو، مینو، و احد نژادابراهیمی، ایلقاد اردبیلچی، 1398. معماری میان‌افزا: رویکردی میان‌رشته‌ای برای طراحی در بافت تاریخی؛ نمونه موردی: مجموعه تجاری مشروطه در بافت تاریخی بازار تبریز، باغ نظر، دوره 16، شماره 76، 68-57.
  4. مانیگلیه، پاتریس، 1393. باشلار و مفهوم «پروبلماتیک»، محمدمهدی اردبیلی، سایت پرابلماتیکا.
  5. هینن، هیلدا، 1398. مدرنیته و زندگی خانگی: تنش‌ها و تضادها، در دگردیسی‌های فضای خانگی؛ نمونه‌هایی از دو سده اخیر، جری اسمیت و دیگران، مترجم: زهرا غزنویان و همکاران، چ اول، 255-287، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.

 

[1] مانیگلیه، 1393

[2] حیدری، 1393

[3] حیدری، 1393

[4] هینن، 1398، 278

[5] قره‌بگلو و همکاران، 1398، 59

[6] Gentrification

[7] تاج‌بخش و پاکزاد، 1395، 82

[8] تاج‌بخش و پاکزاد، 1395، 81

[9]  هینن، 1398، 281

[10] تاج‌بخش و پاکزاد، 1395، 85