«چطور منتقد معماری شویم؟»

ترجمه سولماز جواهری، استودیو پژوهشی رهیافت

الکساندارا لانگه[1]، مارچ 2012


 

اطراف ما منتقدان معماری زیادی وجود دارد، اما آیا آن‌ها را می‌شناسیم؟

 

  • منتقد یک ویراستار است؛ برای تولید یک استدلال عینی، باید بخش بسیاری را از آن چه که می ‌بینید حذف کنید.

الکساندرا لانگه منتقد معماری مشهوری است. ممکن است تصور کنید که سخنانش از خصوصیات ظاهری او تأثیر گرفته، اما شکننده بودن در چهره‌ اش مشهود است. او در مقاله خود به نام «چطور منتقد معماری شویم»، ما را به سفری برای نوشتن یک نقد معماری می‌برد و با بیان هرکدام از نکات، به بیان روایت‌های تو در تو می‌پردازد. بدیهی است که شاید با داشتن مهارت ‌های راه‌ یابی اندک، مسیر صحیح گم شود، اما این نوشته آن قدر جذاب و پر پیچ و خم است که خواننده را به مطالعه‌ی بیشتر تشویق می‌ کند.

لانگه مقاله را با تشریح نوشته‌ «گاهی اوقات درست درک می‌ کنیم» توسط منتقد برجسته‌ی معماری، آدا لوئیز هوکستابل[2] آغاز می‌کند. او با برداشتی عوام پسند که فرم‌ ها و فضاهای ساخته شده صرفاً سرمایه‌ گذاری، فرصت و منافع اقتصادی است، شروع می‌ کند و مردم را ترغیب می‌کند که به نمایش سازه، ارتفاع و بزرگی، سبکی و پایداری، باز بودن معماری و سیر آن نگاه کنند.

این شیوه بیان، اشاره‌ ای کوچک به تمامی خوانندگان غیرمعمار است تا محیط اطراف خود را موشکافانه‌ تر مشاهده و بررسی کنند. تعجبی ندارد که لانگه با داشتن پیش‌ زمینه‌ قبلی از کارهای هوسکتابل، آثار او را برای مطالعه انتخاب کرده است، اما کاش طیفی متنوع‌ تر از منتقدان را انتخاب می ‌کرد.

  • با بهترین مثالی که فکرش را می‌کنید شروع کنید و با تجزیه و تحلیل صحیح، آن را شرح دهید.

این همان کاری است که لانگه در مقاله‌ی خود انجام داده است. نقد هوکستابل از ساختمان بانک Marine Midland  توسط SOM مورد توجه و علاقه‌ منتقدان بسیاری قرار گرفته است؛ او درباره آمیختگی هنر، دوره ‌های مختلف معماری و فضای عمومی صحبت می‌ کند.

نقد یک ساختمان به تنهایی کافی نیست تا با داستان‌ های فضایی که خلق می کند مخالفت کنیم. نقد جایی است که «بستر» اهمیت می ‌یابد. لانگه به طور مختصر دیدگاه هوکستابل را تحلیل می‌ کند و پیشنهاد می‌ دهد که محیط و فضاهای باز اطراف ساختمان به اندازه خود بنا خوانده و مطالعه شود. او خواننده را آگاه می‌ کند که « هوکستابل از ما می ‌خواهد تا به اندازه‌ ساختمان مورد نظر، آن چه در محیط اطراف است را بررسی کنیم و توجه ما را به درک دقیق و صحیح از آن جلب می‌ کند». او توضیح می دهد که این شیوه، روایت عابر پیاده را برای خواننده ملموس‌ تر می‌ کند. این شیوه‌ نقد کردن قابلیت دسترسی و حتی دموکراتیزه شدن پیدا می‌ کند.

لانگه بیوگرافی هوکستابل را به عنوان پیش زمینه ای در شکل گیری شخصیت منتقد مطرح می کند. بی شک، باید موفقیت‌ های او را ستود، زیرا هوکستابل راه را برای منتقدان معماری باز کرد و اولین منتقد معماری در رسانه‌ های چاپی شد. اما ممکن است سطحی نگری باشد که فقط به داستان هوکستابل بسنده کنیم.

نقد کردن ممکن است قابل دستیابی باشد، اما منتقد باید این امکان را به خواننده بدهد که احساس کند می ‌تواند با او یا موضوعات مورد بحث او ارتباط برقرار کند. به عنوان یکی از اهالی آسیای جنوبی که جنبه‌ های مختلف معماری را در متن خود مطالعه می ‌کنم، در پذیرفتن بازخوانی آن تردید دارم.

  • ما چیزی را که دوست داریم می‌ شناسیم، اما شیوه توصیف کردنش، یا تغییر ذهنیتمان نسبت به آن موضوع را خیر.

در گام دوم نویسنده با جذب خواننده به «مکان» مورد نظر سر و کار دارد. لانگه می ‌گوید که این امر ضروری است و خاطرنشان می‌ کند که تعداد زیادی از منتقدان از این تشریفات چشم پوشی می ‌کنند و صرفاً در ابتدای مقاله عکس‌ هایی از فضای ساختمان را می‌گذارند. با این حال، کاملاً واضح است که او چطور مقاله خود را با نمایش تصاویر آثار ذکر شده در نوشته اش به پایان می‌ برد. اما چون تا پایان متن آن ها را نگه داشته، ما هم قصد داریم آن را نادیده بگیریم.

ترجیح روشنی برای نوشتن وجود دارد، و او اصرار دارد تا تجربه فضایی نوشته شود (textually painted). لانگه ذکر می‌ کند که برای تبدیل افکار به کلمات، فرد باید در آن مکان حضور داشته باشد تا فضا را قضاوت کند. من باید چندین گردش در گوگل ارث انجام دهم تا مکان‌ ها و فضاهای چالش‌ برانگیز و گیج‌ کننده‌ای را درک کنم که هوکستابل سعی داشت جزئیات و مشکلات آن‌ ها را بررسی کند (یادآوری مهارت‌ های هدایتی). تقریباً شبیه شکار گنج است؛ جز این که گنج، خود شکار است!

لانگه به مرحله‌ی بعدی می‌ رود (بذل و بخشش جناس ادبی!) و شیوه استفاده هوکستابل از واژه‌ های توصیفی را توضیح می ‌دهد. من طرفدار این ترفند هستم. اما باید مراقب باشیم که از حد معمول فراتر نرویم و با استفاده‌ سخاوتمندانه از نثرهای پیچیده[3] (متن بیش از حد مفصل و پر آب و تاب) پاراگراف‌ ها را تیرباران نکنیم، زیرا این کار علاقه خواننده را کاهش می دهد.

وقتی هوکستابل از عبارتی مانند «بازی قدرتمند» استفاده می‌ کند، سعی دارد در حالی که احساسات و فضای مرتبط با آن را بازآفرینی کرده، درام ایجادشده توسط معماری را نیز تقویت کند. با اصطلاحاتی دلپذیرتر، در مقیاس چیتان باهگات[4] و نویسندگان امروزی، سعی کنید جایی در میانه (شاید مثل دن براون[5]) باشید.

مشخص است که در طول مقاله فقط یک سبک از نقد مورد بازبینی قرار گرفته است. در این بین اشاراتی به پُل گلدبرگر[6] و هربرت موشامپ[7]  هم شده است، اما در ادبیات معماری مثال‌ های بسیار فراوانی وجود دارد.

لانگه در کتاب خود با عنوان «نوشتن در مورد معماری: تسلط بر زبان ساختمان ‌ها و شهرها» آثار شش منتقد مختلف را تجزیه و تحلیل می‌ کند که هرکدام سبک نوشتاری منحصر به فردی دارند. آن کتاب برای یادگیری نحوه نقد از فرم‌ های ساخته شده و شهرها، کامل ‌تر عمل می‌کند و بینشی عمیق از این مقاله دارد.

جان کلام مقاله در این سطور نهفته است: «معدود افرادی از فعالان حوزه نقد، به صورت جدی قصد منتقد شدن را دارند. نقد کردن در لحظاتی با ترکیبی از شانس و برآشفتگی، آن‌ها را درگیر کرده که در شهر حتی یک ساختمان از منطق آن‌ها فراتر رفته و با آن سازگار نباشد.» با در نظر گرفتن این واقعیت که لانگه حرفه‌ یک منتقد معماری تمام عیار را با پیشینه‌ ای قوی در هنر و معماری روشن می‌ کند، این گفته‌ به عنوان سخنی متناقض به نظر می‌ رسد. من هم قبول دارم که برای نقد باید درک درستی از هنر و معماری وجود داشته باشد. اما این موضوع نباید مانع از اظهار نظر شهروندان در مورد فضاهایی شود که در آن سکونت دارند، آنها‌ کاربرانی هستند که معمولاً مخاطب خود قرار می‌ دهیم. می‌ توان چند نفر از این «منتقدان ناخواسته» را در اطرافمان نام ببریم؟

لانگه هم چنان به منتقد درون همه ما اطمینان دارد؛ از عمه‌ی یک نفر در روستای  رایپور[8] که می‌ خواهد خانه خود را به رنگ نارنجی درآورد تا فلان اینفلوئنسر که همیشه به دنبال شکار پس زمینه‌ های ساختمانی مورد نظر خود است تا قابلیت استفاده در پست بعدی برنامه‌ی اینستاگرام و تیک‌ تاک را داشته باشد. این نکته برای من بینش و ادراکی شگفت‌ انگیز به همراه داشت، ما باید «منتقد-شهروند» باشیم.

معیاری که به وسیله‌ آن زیبایی شناسی را مقایسه و قضاوت می‌ کنیم از فردی تا فرد دیگر متغیر است. استاد هنر شما ممکن است به خلوص اشکال موندریان علاقه‌ مند باشد اما این لزوماً با علاقه‌ مادربزرگ شما به تزئینات میوه ها در راهرو منافاتی ندارد (به هر حال نقوش گل‌ دار نیز برای سلیقه او مطبوع است). اما این که یک شهروند بخواهد با در ذهن داشتن مقیاس و معیارهای یک منتقد حرفه ‌ای در حوزه معماری انتقاد کند، کمی دور از ذهن به نظر می ‌رسد. برای این رخداد، باید فرهنگی قوی از هنر و معماری در جامعه پرورش یابد.


[1] Alexandra Lange

[2] Ada Louise Huxtable

[3] purple prose

[4] Chetan Bhagat                  نویسنده، و فیلم‌نامه‌نویس هندی و عضو لیست صد فرد با نفوذ جهان مجله تایمز در سال ۲۰۱۰

[5] Dan Brown

[6] Paul Goldberger

[7] Herbert Muschamp

[8] Raipur