منتشرشده در مجله معماری و شهرسازی، شماره ۸، مرداد، ۱۳۶۹؛ همراه با ه. ا. احمدی و ترجمه سید حسن معصومی اشکوری


در بیست و پنج سال اول قرن بیستم، فعالیت‌های کشاورزی بر اقتصاد ایران تسلط داشتند، و زمینداران، مالک یا صاحب اختیار زمین و ابزار اصلی تولید بودند (لمبتون، ۱۹۶۹). دهقانان، طبیعتاً وابسته به زمین بودند. شهرها نقش مراکز رساندن خدمات سیاسی، مدیریتی و بازرگانی را دارا بودند. عملکرد اصلی آن‌ها تولید نبود، اما مازاد ملی را کنترل و توزیع می‌نمودند. رستاها این مازاد را تولید می کردند، ولی شهرها به وسیله‌ی قدرت سیاسی و مکانیسم مبادله آنرا جذب می‌نمودند.

در قرن هفدهم میلادی، تهران روستای کوچکی بود که از اقمار شهر مهم ری بشمار می‌رفت، در طول قرنها، این روستا رشد کندی داشته است. بین نیمه قرن دهم تا نیم قرن سیزدهم هـ.ق. شاهان ایران، دستور احداث دیوارها، برجها و دروازه‌ها، دیوانهای دولتی و ساختمانهای سلطنتی را در آن دادند. موقعیت مرکزی تهران که دسترسی به قسمتهای مختلف قلمرو سلطنت را آسان می‌نمود، بلاشک بعنوان عامل مهمی در رشد شهر به حساب می‌آید. بعد از آنکه تهران توسط اولین شاه قاجار به پایتخت برگزیده شد، به صورت یک مرکز تجاری اصلی با بازارهای مهم و چندین فعالیت تجاری خود و فعالیتهای باغداری رشد نمود (بهرام بیگی، ۱۹۷۷). به دنبال این توسعه‌ها بود که جمعیت شهر در سال ۱۰۰۰ هـ.ش.، به حدود ۱۵هزار نفر رسید، این میزان در سال ۱۳۸۰ ه،.ش.، به ۵۰هزار نفر افزایش یافت و در نیمه دوم قرن اخیر به ۵۰هزار نفر افزایش یافت و در نیمه دوم قرن اخیر به ۱۲۰-۱۵۰هزار نفر بالغ گردید.

در پنجاه سال بعد، در حدود سال ۱۳۰۰ هـ.ش.، جمعیت پایتخت ایران بالغ بر ۵۰هزار نفر دیگر افزایش یافت. در سال ۱۳۰۲، بر اساس اولین سرشماری رسمی در شهر، ۲۱۰هزار نفر اعلام گردید.

تسلط سیاسی تهران در دوره قاجاریه این امکان را بوجود آورد تا مازاد ملی بشکل مالیاتها، اجاره بهاءها و نیروی کار از تمام نقاط کشور و استانهای مختلف بسوی آن جذب گردند (بهرام بیگی، ۱۹۷۷). اما این ثروت مملکت بیشتر صرف احداث ساختمانها و کاخهای سلطنتی، سفرهای شاهان به اروپا و … می‌شد. شهر بهیچوجه یک مرکز تولیدی نبود، بلکه فقط یک مرکز اداری و تجاری برای این کشور بود (بهرام بیگی، ۱۹۷۷).قبل از قرن بیستم میلادی، ساختار طبقاتی شهر تهران، مانند سایر شهرهای آن زمان کشور، شامل اقشار ممتاز چون اشرافیت، درباریان، مالکان، لایه‌های بالایی روحانیون و تجار ثروتمند، تعداد بزرگی از افراد طبقه متوسط شامل صنعتکاران و اصناف، و مردم عادی شامل کارگران سطوح پایین بازار و نواحی روستایی بود. در آن زمان بزرگترین طبقه کشور که دارای ثروت کمی بودند، دهقانان بودند که در روستاها زندگی می‌کردند، تهرانی‌های فقیر نسبت بزرگی از جمعیت شهر را تشکیل می‌دادند.

بنا بر قضاوت جهانگردان خارجی و نویسندگان داخلی، با اینکه زندگی برای بسیاری از شهروندان مشکل بود، اما فقر مطلق یک مسئله برای شهر نبود. جدایی اجتماعی میان گروههای مختلف جامعه وجود داشت، اما چندان آشکار نبود. برای مثال، مردم در مناطق مختلف مسکونی شهر تهران با یکدیگر بطور نسبتاً مختلط زندگی می‌کردند. البته، مانند بیشتر شهرهای ایران، تهران نیز دارای مناطق مختلف با عملکردهای گوناگون بود، و فعالیتهای مختلف از لحاظ فضایی، بطور تخصصی در سطح شهر مستقر بوده‌اند. شهر تهران بویژه دارای چهار منطقه بود، که بخاطر افزایش جمعیت و تراکم فیزیکی شهر، بعد از سال ۱۲۴۶ هـ.ش.، به شش منطقه گسترش یافت (بهرام بیگی، ۱۹۷۷). این مناطق شامل: منطقه تجاری (بازار)، منطقه سلطنتی (ارگ)، منطقه سیاسی-اداری، و سه منطقه مسکونی (سنگلج، عودلاجان و چاله میدان) بودند.

در مجموع، در انطباق با سیستم حاکم بر فرایند تولید و انباشت ثروت ملی در کل جامعه ایران، در دوره ماقبل سرمایه‌داری که تا بعد از قرن نوزدهم طول کشید، تهران قدیمی دارای جمعیتی نسبتاً کم بود، مداوم رشد می‌کرد اما اندک، و تضادهای جدی بین گروههای مختلف مردم آن وجود نداشت. ساختار طبقاتی شهر درواقع دست‌نخورده باقی مانده بود، و قرنها در الگوی توزیع درآمد و شکلگیری گروههای اجتماعی جدید شهر تغییری ایجاد شده بود.

 

تهران در دوران انتقال به سرمایه‌داری

با شروع نیمه دوم قرن نوزدهم، به دنبال یکسری تغییرات داخلی، توسعه‌های ساختاری در سطح کلی و تاثیرات مستقیم خارجی، ایران از میان یک فرایند تغییر و تحول جدی عبور کرد. که بسیاری از اشکال جامعه شامل سیستم اقتصادی، ساخت سیاسی، یا به قدرت اجتماعی و موقعیت اداری را به صورت موثری دستخوش دگرگونی نمود. این تغییرات در نتیجه‌ی انقلاب مشروطه سال ۸۸-۱۲۸۴ هـ.ش.، به نهایت درجه خود رسید، اما تاثیر این انقلاب در سالهای ۱۳۰۰ هـ.ش. نمایان شد که فرایند انتقال از انباشت ثروت ملی بصورت ماقبل سرمایه‌داری آن در طی آن سالها رخ داد و دارای اثرات قابل ملاحظه‌ای بود. این تغییرات با تعویض رژیم سیاسی کشور مصادف شد و بر اثر آن شدت گرفت.

تصویر ۱

رژیمی که با کودتای رضاخان بر سر کار آمد. پس آنگاه رضاشاه موسس سلسله پهلوی (۵۷-۱۳۰۵ هـ.ش.) حکومت مطلقه بیش از یک قرنی قاجار را خاتمه بخشید. براساس حقایق باید گفت که رژیم نوین وظیفه تاریخی هدایت کشور بسوی توسعه سرمایه‌داری کامل را با تأسیس یک دولت نوپای سرمایه‌داری به همراه یک سیستم سیاسی زورمدار بعهده گرفت. رژیم ماشین دولتی ضعیف شده را بازسازی نمود، دیوانسالاری قدیم را دوباره سازمان بخشیده و جامعه را بر اساس مدلهای غربی نوسازی نمود (بنانی، ۱۹۶۱).

تمرکز فعالیتهای دولت بازسازی شده زورمدار، به وسیله تجمع نهادهای صنعتی خود جذب نمود، آنها شامل بورژوازی جدید و اقشار بالایی خرده بورژوازی بویژه گروههای اجتماعی تازه شکل گرفته تکنوکرات‌ها و متخصصان تحصیل‌کرده بودند. همان‌سان که انتقال جمعیت بسوی شمال شهر ادامه می‌یافت.

روندی دیگر بعد از عصر رضاشاه بوقوع پیوست، و آن همانا، پرشدت محلات سنتی با مهاجران جدید و طبقات پایین بوده که به نقاط مسکونی که توسط ساکنان قبلی تخلیه شده بودند، اسباب‌کشی می‌کردند (بهرام بیگی، ۱۹۷۷). درنتیجه تنگدستیهای مالی، یا ناامیدی ساکنان جدید و غفلت دولت، اگر نگوییم سیاستهای غلط آن، ساکنان قدیمی بحق در محلات کهنه شهر بخاطر زوال تدریجی آن محلات باقی نماندند و از آنجاها نقل مکان کردند. تنزل فیزیکی بخشهای سنتی شهر و نواحی جدید، تضادهای درون شهری را افزایش بخشید. در اواخر دهه ۱۳۳۰ هـ.ش. و در طول دهه ۱۳۳۰ هـ.ش. تفاوت بین بخشهای اداری، تجاری و مسکونی شهر، بین شمال و جنوب تهران نمایان شد. استقرار مراکز خرید و فروش جدید در شمال و صنایع در جنوب، این تقابل را شدیدتر نمود. کارخانه‌های جدید همچنین در قسمتهای غربی و شرقی پایتخت مستقر می‌شدند. جدایی طبقات اجتماعی، تضادهای رشد یابنده شهر را شدت می‌بخشید.

بعلاوه در تهران توسعه فیزیکی همپای رشد جمعیت بوقوع نپیوست، و افزایش تراکم به طور متناسب در تمام نواحی آن توزیع نگردید. بطور کلی، نواحی شمالی نوساز شهرداری دارای تراکم جمعیت کم، و محلات سنتی مرکزی و جنوبی آن دارای تراکم بیشتر بودند.

توزیع ناهماهنگ جمعیت در درون شهر تظاهر از نابرابریهای (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) بین گروههای اجتماعی موجود در شهر مرکز کشور بود. بطور خلاصه، دوره‌ی انتقال به سسرمایه‌داری در ایران با آغاز پدیده‌ای که مبین تضادهای اقتصادی اجتماعی درون شهری در تهران بود مشخص می‌شود، که هویت فیزیکی و توزیع فضایی جمعیت در آن را تغییر می‌دهد، و جمعیت آنرا افزایش می‌بخشد. از یک شهر نسبتاً کوچک و همگن، تهران بصورت یک متروپلیس با تفوق بارز بر سایر مراکز شهری ایران تغییر چهره می‌دهد. شهر از یک بافت بهم فشرده، ماقبل صنعتی دارای یک ناحیه شهری و تجاری مرکزی به یک ناحیه شهری گسترده با گسستگیهای اجتماعی فضایی شامل تعداد فزاینده مراکز تجاری فرعی، ادارات دولتی و کارخانه‌های صنعتی تبدیل می‌گردد.

 

تهران در دوره سرمایه‌داری وابسته

در اوایل دهه ۱۳۲۰ هـ.ش.، تجمیع پایتختی در ایران وارد مرحله نوینی شد. بدنبال کودتای ۱۳۳۲ هـ.ش. برعلیه دولت برگزیده دموکراتیک و ملی دکتر مصدق، رژیم سلطنتی به یکسری کوششهایی دست یازید که مستقیماً در گسترش اقتصاد سرمایه‌داری و رشد تولید اقتصادی بر مبنای درآمد نفت (با افزایش ۸۱۷ میلیون دلار در سال ۱۳۴۸ هـ.ش. به نوزده میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ هـ.ش.) و کمکهای فنی خارجی موثر بوده است. نتیجه فرایند شتابان و ممتد پیشرفت بعد از سال ۱۳۴۰ هـ.ش. استقرار سرمایه‌داری بعنوان شیوه غالب تولید بود، که به وسیله تغییرات بوجود آمده در سهم بخشهای مختلف اقتصادی در تولید ناخالص ملی مشخص می‌شود. یک نتیجه اساسی روند فوق، تمرکز فعالیتهای صنعتی و خدماتی در نواحی شهری اصلی مملکت بود. تهران، پیشوایی سایر شهرها را با تفاوتهای فاحشی از آنها، به عنوان یک مرکز اصلی کشور در تولید و توزیع ثروت ملی بعهده گرفت. برای نمونه، در اواخر دهه ۱۳۴۰ هـ.ش.، بیش از ۴۶ درصد تاسیسات صنعتی بزرگ در تهران مستقر بودند (کاظمی، ۱۹۸۲). بعلاوه بیش از نصف کالاهای صنعتی کشور در تهران و یا اطراف آن تولید می‌شدند. تهران همچنین به عنوان مرکز تهیه و توزیع‌کننده انواع خدمات برای بیشتر نقاط دیگر سرزمین عمل می‌کردند.

تمرکز سنگین در سایر فعالیتها نیز وجود داشت. در نیمه دهه ۱۳۵۰ هـ.ش.، ۸۲.۷ درصد شرکتهای ملی در تهران مستقر بودند و پایتخت ۵۲.۹ درصد واحدهای بانکی بزرگترین شهرها و ۵۴.۵ درصد خدمات مخابراتی کل کشور را شامل بود (کاظمی، ۱۹۸۲). بعلاوه، از میان هر ده نفر تهرانی یک نفر صاحب اتوموبیل بود، و این در مقابل یک نفر در برابر نود نفر در سایر شهرهای کشور بوده است.

هفتاد درصد آنهایی که به خارج سفر می‌کردند و غیر از سفرهای مذهبی، در تهران زندگی می‌کردند. بیش از ۴۰ درصد بلیطهای سینما در پایتخت فروخته می‌شد و ارزش متوسط زمین در تهران دو برابر شهرهای دیگر بود (گراهام، ۱۹۷۸). برطبق یک بررسی به عمل آمده در سال ۱۳۵۷ هـ.ش.، در اواخر دوران رژیم سلطنتی، تهران ۴۰ درصد اشتغال کل را در خرده‌فروشی، ۶۰ درصد در فعالیتهای عمده‌فروشی، ۴۷.۲ درصد کل سرمایه‌گذاری در ساختمان‌سازی و ۴۱ درصد شرکتهای بیمه را بخود اختصاص می‌داد. در حیطه بهداشت و آموزش و پرورش، تمرکز قابل توجه است: ۵۶.۸ درصد تختهای بیمارستانی و ۵۷ درصد متخصصان در پایتخت مستقر بودند. و نیز ۵۷ درصد فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و ۵۵ درصد فارغ‌التحصیلان مدارس متوسطه و ابتدایی در تهران زندگی می‌کردند (سازمان برنامه و بودجه، ۱۳۶۳).

تمرکز شدید ثروت، تولید صنعتی و خدمات در تهران کلید توزیع نابرابر جمعیت در سطح ملی و رشد سریع جمعیت شهر بود. سهم تهران از کل جمعیت ایران ۷.۹ درصد در سال ۱۳۳۵ به ۱۰.۸ درصد در سال ۱۳۴۵ و ۱۳.۸ درصد در سال ۱۳۵۵ افزایش یافت. جمعیت تهران دقیقاً از ۱.۵۸۴ هزار نفر در سال ۱۳۳۵ به ۲.۹۸۰ هزار نفر در سال ۱۳۵۵ رشد یافت. رشد کلی جمعیت ۱۸۶ درصد در دو دهه بوده است، که بیشترین نرخ رشد در جهان سوم و بین شهرهای بزرگ خاورمیانه بود. رشد جمعیت شهر، در سالهای بعد از انقلاب ۱۳۵۷ با نرخ سالانه ۵.۵ درصد ادامه داشته است. جمعیت تهران در حال حاضر ۸-۱۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شود.

سهم بزرگی از افزایش جمعیت تهران در دوره بعد از ۱۳۳۰ (و دقیقتر بعد از اصلاحات ارضی ۱۳۴۱) بخاطر مهاجرت بود، که با این اختلاف بین نرخ رشد شهر و کشور تبیین می‌گردد. زیرا، تهران بعد از دوره‌ی ۱۳۳۰ نرخ رشد متوسطی حدود ۶ درصد در سال داشته است، در حالی که نرخ رشد کل کشور ۲.۶ درصد بوده است.

در ده سال بعد از ۱۳۳۵ تهران ۳۸ درصد کل مهاجرت داخلی را جذب نمود (بهاریه، ۱۹۸۱). با اتمام دوره ۱۳۴۰ جمعیت مهاجر شهر به سطح ۵۰ درصد رسید. در دهه ۱۳۵۰ بیش از ۷۳ درصد مهاجرت بین استانها و ۴۴ درصد حرکت جمعیتی بین شهرها بسمت تهران ختم می‌شدند.

افزایش طبیعی و عوامل مهاجرت نه تنها به رشد جمعیت تهران منتهی شد، بلکه باعث تسلط آن در سلسله مراتب شهری کشور گردیده و به گسترش فیزیکی شهر منجر شد. بدین ترتیب، در سال ۱۳۵۵ پایتخت دارای جمعیتی معادل ۶.۷ برابر اصفهان، دومین شهر بزرگ کشور بود. گسترش فیزیکی تهران نیز قابل توجه است (تصویر ۱). در سال ۱۳۴۵ تهران به ده ناحیه، شامل شهر قدیمی ری و حومه‌های شهری جدید مثل تجریش در شمال ناحیه شمیران تقسیم گردیده بود. کمتر از ده سال گسترش سریع فیزیکی شهر مسئولان شهری را وادار کرد تا تهران را دوباره تقسیم‌بندی نمایند. لذا، در حدود سال ۱۳۵۵، شهر به بیست ناحیه شهرداری تقسیم شد که تمام مساحت ۵۰هزار هکتاری آن را پوشش می‌داد. بعلاوه در مورد محدوده شهر نیز تجدید نظر بعمل آمد و ۵۰۰ هزار هکتار دیگر بعنوان حریم شهری به آن افزوده شد (تصویر ۲).

تصویر ۲

به دنبال گسترش فیزیکی قابل توجه شهر، تراکم جمعیت در آن بسرعت رشد یافت. در سال ۱۳۵۷ نزدیک به ۲.۷ میلیون سکنه (تقریباً ۶۰ درصد جمعیت شهر) در نواحیی که دارای تراکمی حدود ۵۰۰-۲۰۰ نفر در هکتار بودند زندگی می‌کردند. بسیاری از این نواحی شهری در قسمتهای جنوبی، شرقی و جنوب غربی شهر واقع بودند، آن‌جاهایی که بیشتر خانواده‌های کم‌درآمد و مهاجرین روستایی ساکن بودند.

در نواحی شهری، شکافها همچنان افزایش می‌یافت، نرخ تورم سالانه بالا در دهه ۱۳۵۰ (حدود ۳۰-۲۰ درصد) احتمالاً وضعیت فقیرترین اقشار جمعیت را بویژه در شهر تهران، جایی که هزینه حداقل خانه‌سازی در سالهای ۵۷-۱۳۵۰ حدود ۵۰ درصد افزایش یافته، و قیمتهای زمین در همین زمان در نقاط ویژه‌ای از شهر به بیش از ۵۰۰ درصد جهش کرده بود، بدتر می‌کرد. هزینه ساختمان مسکن و دسترسی‌ها در زمره‌ی اصلی‌ترین مسائل شهری تهران بودند. یک بررسی در سال ۱۳۴۵ فقدان هفتاد و هشت هزار واحد مسکونی را در مقابل دویست و هفتاد و پنج هزار خانواده کم‌درآمد نشان داده است، در حالی که ۱۵ هزار واحد مسکونی مازاد در مقابل ۷۵ هزار خانواده با درآمد بالا و متوسط در شهر وجود داشته است. این مقایسه، تفاوتهای برجسته بین نوع، اندازه و کیفیت سرپناههای سایر گروهها را بحساب می‌آورد. وضعیت فوق در دهه ۱۳۵۰ بدتر شد یعنی زمانی که بر طبق محاسبات مختلف، ۵۰-۴۲ درصد جمعیت شهر دارای مشکل مسکن بوده‌اند.

رشد نابرابریها با افزایش اختلافها بین نواحی مسکونی تهران، بهتر قابل مشاهده می‌شود. در سالهای بعد از ۱۳۴۰ شهر به شکل قابل ملاحظه‌ای در جمیع جهات گسترش یافت، بویژه به سمت شرق، شما و شمال غربی، یعنی نقاطی که طبقات بالا و گروه‌های حقوق بگیر و متخصصین در آنها ساکن می‌گردیدند. گسترش شهر از غرب به شرق محلات جدیدی را بوجود آورد، فقرا و مهاجرین جدید، به همراه سایر اقشار طبقه کارگر، در نواحی گسترش یافته جنوب، جنوب شرق و جنوب غرب ساکن شدند. سوای از طبیعت نابرابر توسعه سرمایه‌داری، اعمال راهبردی برای برنامه‌ریزی جهت جداسازی فضایی عمومی مردم، در تعمیق تقابل بین نواحی مختلف شهر تهران بسیار موثر بود.

در سال ۱۳۳۱، هیچ زمینی در حریم شهر وجود نداشت که در مالکیت فردی باشد که بخواهد آن را ساختمان کند، اداره ثبت در این سال، آنچنان زمینهایی را تحت کنترل دولتی بانک مسکن قرار داد، که به دنبال آن چهار منطقه حومه شهری به عنوان شهرهای جدید ایجاد شدند، که برای اسکان گروههای درآمدی مختلف طراحی شده بودند. از آن زمان ببعد، جداسازی با برنامه براساس درآمد برای متروپل تهران یک خط مشی نمونه‌ای توسعه‌ای شد. اولین شهر کوی نارمک بود، که در سال ۱۳۳۵ بر روی ۴۰۰ هکتار زمین تقسیم شده به ۸۰۰ قطعه ۵۰۰-۳۰۰ متر مربعی برای سکنه با درآمد متوسط آغاز به احداث شد، و در شنال شرق تهران واقع بود. توسعه نازی‌آباد در اوایل دهه ۱۳۴۰ شروع شد، که بر روی سه هزار هکتار زمین واقع در جنوب تهران قرار داشت. این زمین به قطعات ۸۰ مترمربعی و برای احداث خانه‌های دواتاقه ویژه کارگران شاغل در مراکز صنعتی اطراف مد نظر گرفته شد. توسعه کوی نهم آبان در سالهای ۴۵-۱۳۴۴ در جنوب تهان آغاز شد. بیش از ۳۴۵۰ خانه سه اتاق خوابه ارزان قیمت برای فروش به ساکنان فقیر در ازاء اقساط ماهیانه ۱۵ساله در این مکان احداث گردید. تهرانپارس، برای گروههای درآمدی متوسط بالا و متوسط طراحی شد، که در بخش شرقی تهران واقع بود و در اوایل دهه ۱۳۴۰ احداث آن آغاز گردید.

جدایی با برنامه گروههای درآمدی، در طول دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، توسط دولت و بخش خصوصی اعمال می‌گردید. بعنوان مثال، کوی کن و لویزان، هر دو توسط وزارت مسکن و شهرسازی در شمال تهران احداث شدند، همچنین باید از فرح‌آباد و عباس‌آباد نیز یاد کرد. کوی کن دارای یکهزار خانه سه اتاق خوابه است که با سوبسید دولت و برای ۴۷۵ هزار کارمند دولت با درآمد متوسط ساخته شده است. لویزان برای ۴۵ هزار حقوق‌بگیر دولتی با درامد پایین و متوسط احداث گردیده است. فرح‌آباد در مشرق تهران توسط بنیاد پهلوی احداث گردید. قسمت اعظم این طرح با کمکهای مالی بخش خصوصی و برای گروههای درآمدی متوسط و بالا و قسمتی از آن به عنوان یک ناحیه تجاری در شمال تهران در نظر گرفته شده بود.

در میان پروژه‌های بزرگ در عباس‌آباد، پروژه شهستان پهلوی بود. این مرکز چندمنظوره برای سلسله پهلوی معادل پرسپولیس برای شاهان هخامنشی بود. شهستان جهت ایجاد یک مرکز ملی به منظور استقرار ادارات دولتی، هتلهای لوکس، فروشگاههای خرده فروشی، رستورانها، پارکینگ و پارکها برنامه ریزی شده بود، و یک شبکه جدید حمل و نقل که رشد آنرا به صورتی غربی-شرقی هدایت می‌نمود برای آن در نظر گرفته شده بود. در این مجموعه، همچنین برای ۲۵۰هزار نفر سکنه با درآمد بالا، یک منطقه مسکونی طراحی شده بود (LLEWELYN-DAVIES 1976). یک نتیجه عمده این رهیافتها، بروز تقابل شدید میان نواحی مختلف شهر تهران بود (جدول ۱). بطور کلی، نواحی شمالی شهر برخورداری بیشتری از بسیاری امکانات چون مغازه‌های خرده‌فروشی، امکانات پزشکی، دندانپزشک، متخصصین، خدمات آموزش و فرهنگی، و سایر ضروریات اصلی شهری داشتند.

تراکم در نواحی جنوبی شهر (۱۵۱ نفر در هکتار) بیش از ۲.۵ برابر تراکم در نواحی شمالی (۴۳ نفر در هکتار) بود. پنج ناحیه با کمترین تراکم جمعیت مختص سکونت ثروتمندان بود. شکاف بین نرخ متوسط تراکم مسکن در شهر بسیار زیاد بود. در شمال شهر ۴.۳ نفر در هر واحد مسکونی زندگی می‌کردند، ولی در جنوب آن ۸.۶ نفر در هر واحد ساکن بودند. لذا، همبستگی بین تراکم و فقر در تهران بخوبی نمایان بود.

تقابل شدید شمال-جنوب در شهر تهران، همچنین در توزیع نابرابر درآمد خانوار نیز منعکس بود. در سال ۱۳۵۲ بعنوان نمونه، نواحی شمالی-مرکزی و حومه‌های شهری مجاور شمال تهران با حدود ۳۰ درصد جمعیت، دارای درآمد ماهیانه متوسط حدود ۴۰۳-۲۹۶ دلار بودند، در حالی که این میزان متوسط در نواحی جنوبی و جنوب غربی، با ۵۲ درصد جمعیت، حدود ۱۱۱ دلار بود. در دو ناحیه شمالی ۴۷ و ۳۲ درصد خانوارها حداقل مالک یک اتوموبیل بودند، این ارقام برای سه ناحیه جنوبی شهر حدود ۵ درصد می‌باشد (Soferto, 1973).

ساختمانهای مدرن در شمال شهر (شمال بلوار کشاورز)

حلبی آباد

در پایان، تقابل شمال-جنوب، همچنین در اندازه و کیفیت واحدهای مسکونی نیز منعکس بود (جنز، ۱۹۷۹). بویژه، در سال ۱۳۵۷ شمال شهر شامل تعداد بیشتری خانوارهای هسته‌ای ساکن، ساختمانهای آپارتمانی مدرن با نماهای آجری و سنگی و اسکلت فلزی یا بتنی، آشپزخانه جداگانه، اتاقهای نشیمن و خواب، و برق و آب لوله‌کشی بود. زیربنای متوسط مسکونی در شمال شهر دو برابر متوسط زیربناهای مسکونی در کل شهر بوده است. برای کلیه قسمتهای جنوبی شهر، از طرف دیگر، این متوسط بسیار پایین بود. این نقاط، مکان استقرار خانه‌های کوچک، کلبه‌های مختصر، آلونکهای ساخته شده از مصالح قراضه و تکه‌های مقوا و حلبی که سرپناه دوسوم ساکنان شهر را تشکیل می‌دادند، بحساب می‌آمد. در بسیاری از خانواده‌های بزرگ، بطور متوسط شش نفر در یک اتاق زندگی می‌کردند. این نواحی بیشتر فاقد سیستمهای آب لوله‌کشی و برق و دارای کمبودهای فراوانی بودند و در بسیاری موارد غیرقابل زیست بنظر می‌رسیدند.

ملاحظات نهایی

توسعه تاریخی تهران نیز با ویژگیهای تئوریک مراحل مختلف توسعه شهری، در راستای الگوهای انباشت ثروت به شیوه سرمایه‌داری در مقیاس ملی منطبق است. به طوری که در این چارچوب رشد شهرها و تضادهای همراه آن مسائل جامعه را بزرگتر منعکس می‌نماید. انتقال از شرایط ماقبل سرمایه‌داری به شکلبندی سرمایه‌داری وابسته در ایران با دو شاخص مشخص می‌شود:

-تغییر از تمرکز تولید با مبنای روستایی به تمرکز تولید با پایه شهری.

-نابرابری صرف.

تهران (مانند بسیاری دیگر از شهرهای جهان سوم) به یک مرکز انباشت سرمایه و عرصه تضادهای اصلی جامعه تبدیل شده است. تمرکز فزاینده نهادهای مختلف و جمعیت، «مسائل شهری» متعددی را در آن بوجود آورده، و به گسترش فیزیکی شهر کمک نموده است.

تجربه ایران نشان می‌دهد که چنین تمرکزهایی در جهان سوم می‌توانند منجر به انقلاب شوند. شرکت‌کنندگان در انقلاب سال ۱۳۵۷ بیشتر تهرانیهای حاشیه‌نشین بودند، که شامل فقرا و ساکنان نواحی جنوبی شهر می‌شدند. این درواقع تهران بود که سلطنت را منقرض نمود، نه تمام ایران. شهر تهران عرصه تاریخی تظاهرات میلیونی توده‌ها برعلیه شاه بود. طبقات فقیر و متوسط بخاطر دموکراسی، استقلال و عدالت اجتماعی با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به خیابانها ریخته بودند.

اینک، رژیم شاه از بین رفته است، اما وابستگی، سرمایه‌داری و نابرابریها به میزان زیادی باقیمانده‌اند. بسیاری از روندهایی که تهران را در قبل از سال ۱۳۵۷ تحت فشار قرار می‌دادند همچنان بلاتغییر باقیمانده‌اند. شهر همچنان مرکز سیاستهاو قدرت سیاسی کشور است. جمعیت آن کماکان سالانه بیش از ۵.۵ درصد افزایش می‌یابد. اگر نه بیشتر از قبل، در سالهای بعد از انقلاب، گسترش فیزیکی، هم‌اینک بسیار بی‌قاعده، ادامه دارد. تمرکز نهادها در شهر به نسبتهای جدیدی رسیده است. و انواع نابرابریها همچنان باقیمانده است.

روندهای خطرناک و گرفتاریهای ناشی از آن برای اداره شهر و جهت تأمین نیازهای اساسی برای جمعیت همیشه در حال افزایش آن در گزارشی از سازمان برنامه و بودجه کشور در سال ۱۳۶۱ منعکس می‌باشد. این گزارش خاطرنشان می‌کند که آینده شهر تهران باتوجه به روندهای موجود و محدودیتهای طبیعی فراوان فیزیکی و بودجه‌ای روشن نیست.

خیلی پیش از سال ۱۳۸۰، یعنی زمانی که جمعیت شهر تهران به ۱۷ میلیون نفر برسد، مسائلی چون آب، فاضلاب، مسکن، حمل و نقل، کاربری زمین، وضعیت مالی اداره شهر، در میان سایر مشکلات، به سرحد بحران خواهد رسید. اگر تجربیات بخوبی بیانگر باشند، این مسایل بطور ناعادلانه‌ای بین فقرا جنوب شهر و ثروتمندان شمال آن تقسیم می‌شود. دولت بدون توجه به علل و زمینه‌های رشد شهر تهران و تضادهای موجود در آن نخواهد توانست که مسایل و مشکلات مبتلا به آن را حل نماید.