بازنشر از روزنامه شرق

چاپ شده در روز شنبه مؤرخ 14 فروردین 1395 ، شماره 2548


هدف از نقد، ارزیابی کیفیت آثار و شناخت هرچه بیشتر آن است. منتقد داوری است که ارزش هر اثر را تعیین می کند و واسطه ای است بین مخاطب و اثر تا مخاطب نیز به همان اندازه با اثر ارتباط برقرار کند. شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم نقد معماری از خود معماری بااهمیت تر است. اگر نیم نگاهی به شهر هایمان در چند دهه اخیر بیندازید، ضرورت نقد معماری را بیشتر لمس می کنید. اگر بپذیریم معماری می تواند بر فرهنگ جامعه اثرگذار باشد، نقد معماری وظیفه دارد فهم درست تری از معماری ارائه دهد و سطح سلیقه و درک جامعه را از مکان هایی که قرار است در آن زیست بهتری داشته باشند، ارتقا دهد. با این حال، کسانی که دستی بر این آتش کم سو دارند، از فقدان فضای نقد معماری سخن می گویند. دراین باره با علی اعطا معمار، پژوهشگر معماری و شهری و مشاور رسانه ای معاون شهرسازی و معماری وزیر راه و شهرسازی، گفت وگوی کوتاهی داشتیم که می خوانید.

تعبیر شما از نقد چیست؟

به طور سنتی، نقد گونه ای ارزیابی و سنجش و ارزش گذاری است برای تشخیص خوب از بد که از این راه امکان فهم و درک بهتر ارزش آثار فراهم می شود. اما نقد معماری از دید من یعنی نقد اثر، یا نقد مجموعه ای از آثار. منتقد معماری بر پایه اطلاعاتی که از اثر معماری به دست می آورد، به پشتوانه دانشی که در زمینه تاریخ و نظریه معماری دارد، با نگاه ویژه به شرایط اجتماعی و محیطی و مختصات بستر شکل گیری اثر، عمل نقد را انجام می دهد. بنابراین در کنار پارامترهای مختلفی که در امر نقد دخیل است، منتقد باید نگاه ویژه ای به مسائل اجتماعی و محیطی داشته باشد و در این صورت است که نقد قابل فهم می شود و معنا می یابد. به اعتقاد من، مجموع اینها را که کنار هم بگذاریم، می بینیم در ایران با فقدان جدی نقد معماری مواجهیم.

این فقدانی که به آن اشاره می کنید درچه عرصه هایی بیشتر به چشم می آید؟

من اول اشاره کنم که اساسا نقد معماری در چه عرصه هایی حضور دارد. یک عرصه، عرصه آموزش است. در آموزش معماری و مشخصا در فرایند آموزش طراحی معماری، در آتلیه های طراحی نقد حضور دارد. عرصه دیگر، خودانتقادی طراح یا تیم طراحی در فرایند طراحی یک اثر است. اما صحبت من به عرصه سوم مربوط است که عرصه رسانه هاست. رسانه ها را از این زاویه به رسانه های عمومی و تخصصی تفکیک می کنیم که من بیشتر درباره رسانه های عمومی صحبت می کنم؛ اگرچه صورت مسئله در این دو دسته از رسانه ها کمابیش یکی است. درباره نشریات تخصصی، پژوهشی توسط آقای ایمان رییسی در چارچوب تز دکترا انجام شده که به نقد معماری در نشریات تخصصی در چند دهه قبل از انقلاب اسلامی و بعد از آن می پردازد و نقش نقد در جهت دهی به معماری معاصر را بررسی می کند. نتیجه این تحقیق نشان داد که هم حضور و هم تاثیرگذاری نقد بسیار اندک بوده است. یعنی در رسانه های تخصصی که انتظار می رود نقد به صورت جدی حضور داشته باشد، این حضور بسیار کم رنگ است. در حوزه رسانه های عمومی به مراتب وضعیت بد تر است. بالاخره کسانی که بناست در مقام منتقد معماری فعالیت کنند، باید ردی از خودشان در نشریات تخصصی هم به جا گذاشته باشند، اما عمدتا چنین نبوده است. البته توجه کنیم وقتی از نقد در رسانه های عمومی حرف می زنیم، منظور نقد عوامانه نیست. در زبان فرانسه کلمه جالبی برای انتقال این مفهوم وجود دارد: divulgation. دیوولگاسیون. یعنی حرفی تخصصی را بدون اینکه محتوای آن تقلیل پیدا کند، به زبان مردم غیرمتخصص مطرح کردن؛ مفاهیم علمی را با زبان همه فهم بیان کردن. کاری که منتقدان معماری مشهوری مانند لوییس مامفورد آمریکایی یا فردریک ادلمن فرانسوی انجام می دادند و آنچه مطرح می کردند، اگرچه برای عموم مطرح می شد اما برای متخصصان هم دارای اهمیت جدی بود.

لزوم نقد در حوزه معماری چیست و چه تاثیراتی می تواند بر بهترشدن وضعیت معماری کشور داشته باشد؟

از آنجایی که تصور می کنم معماری بیش از اینکه یک امر مهندسی و فنی باشد نسبت جدی با فرهنگ دارد، پس مثل هر پدیده فرهنگی دیگر نیاز به نقد و بررسی دارد؛ اگرچه رویه ها و سازوکارهای اقتصادی هم جای خود دارند. درحال حاضر می بینیم گفتمان رایج جامعه و آن فهم عمومی ای که افراد جامعه از معماری دارند، از منشا خاصی ایجاد می شود. یعنی آن ادبیاتی که در جامعه در حوزه معماری وجود دارد عمدتا محصول گفتمانی است که بنگاه های معاملات املاک تولید می کنند و معماران بازاری به عنوان رهبران فکری این بنگاه ها به ایجاد این گفتمان ها کمک می کنند.

بنابراین می خواهم بگویم با وجود آن ضرورت از بعد فرهنگی، ما می بینیم گفتمان رایج و فهم عمومی جامعه از معماری را گروهی شکل می دهند که نه تنها متخصص این امر نیستند، نه تنها دغدغه فرهنگی ندارند، بلکه به شدت به علت اینکه مسئله آنها نازل ترین سطح فعالیت اقتصادی یعنی دلالی است، گرایش های خاصی را ترویج می کنند. البته خود این موضوع هم جای تحلیل جدی دارد که موضوع بحث فعلی ما نیست. از این زاویه ادبیات معماری ما در عرصه اجتماع، از ادبیات یک قشر فرهیخته و متخصص پیروی نمی کند و در نتیجه سطح فهم مردم از معماری به شدت نزول پیدا کرده است منتها این تمام مسئله نیست، هرچند مهم ترین بخش مسئله است. در شهرهای ما به تدریج آثار معماری شکل می گیرند و ساخته می شوند منتها این آثار کجا قرار است به بحث گذاشته شود تا گفت وگوهای فرهنگی شکل بگیرد و افق های جدید باز شود؛ تا مهارت های جدید و گستره های تازه ایجاد شود؟ در بهترین حالت، امروزه ما با نشریاتی مواجه هستیم که این آثار را صرفا معرفی می کنند. مثالی خدمت شما عرض کنم. حدودا از سال ۹۲ به این طرف جامعه حرفه ای معماری در ایران، درگیر مسئله ای به نام طراحی پاویون ایران در اکسپوی میلان بود. مسابقه ای شکل گرفت و ۱۲ شرکت طرح هایی را ارائه کردند. فکر نمی کنم این اندازه که موضوع اکسپو در رسانه ها مطرح شد، هیچ موضوع معماری دیگری مطرح شده باشد.

منتها هیچ کدام از مطالبی که منتشر شد نقد آثار ارائه شده در مسابقه نبود. درنهایت هم یک بنایی به عنوان پاویون ایران در میلان اجرا شد اما شما هیچ کجا نمی بینید کسی در مقام منتقد، این اثر را به نقد بگذارد. ۱۲ اثر با ایده های متنوعی در این مسابقه شرکت کردند. این طور هم نبود که بگوییم دستیابی به اسناد و مدارک آن موجود نباشد. آثار دیده شد، اما کسی راجع به آنها نقدی ننوشت. ممکن است کسانی به فرایند اکسپو و مسابقه پرداخته باشند. مثلایکی از سایت های تخصصی معماری، فرایند مسابقه و مسائل حاشیه ای آن را با دقت و جسارت فراوان دنبال می کرد. یا اینکه خود من نقد نسبتا مفصلی درباره فرایند این مسابقه در روزنامه «شرق» نوشتم. اما حتی معدود کسانی که داعیه نقادی دارند، نقدی بر آثار ننوشتند و بعضا کسانی هم که درباره اثر اجراشده در میلان چیزی نوشتند، نقد را با فحاشی و لودگی اشتباه گرفته بودند.

به نظر شما چرا در کشور ما در این زمینه ضعف داشتیم و چرا نتوانستیم در دهه های اخیر که رسانه ها حضور جدی تری داشتند، عرصه نقد را رونق دهیم؟ آیا یکی از دلایل آن نبود فرهنگ نقد پذیری و نبود پیشینه نقد در ایران است؟

مطلبی را که می فرمایید نه می توانم به طور کامل تایید و نه رد کنم. در تایید فرمایش شما می توانم به امری که ریشه در آموزش ها و ادبیات ما دارد، اشاره کنم. زمانی که در مدرسه به ما گونه های ادبی و گونه های نوشتار را درس می دادند، انواع نثر و انواع نظم را آموزش می دیدیم. در فرانسه، در گونه های نوشتار که در مدرسه آموزش می دهند، گونه ای به نام نقد هم آموزش داده می شود. یعنی نقد، به عنوان یکی از گونه های نوشتار، در مدرسه آموزش داده می شود. در آموزش گونه های نوشتار در ایران، ما هرگز با چنین چیزی مواجه نبوده ایم و از ابتدا، یعنی در مدرسه ما نقد را به عنوان یک گونه نوشتار نشناخته ایم. حالاکاری به ریشه های فرهنگی- تاریخی احتمالی این امر ندارم. اما با این حال، بالاخره ما امروز در ایران، مانند بسیاری از کشورهای جهان، نقد فیلم داریم؛ نقد هنرهای تجسمی داریم. نقد تئا تر داریم. اما نقد معماری نداریم.

چه دلایلی وجود دارد که نقد در حوزه معماری آن گونه که در ادبیات و سینما وجود دارد، پا نگرفته است؟

یک بخش آسیب شناسی نقد معماری در ایران مشخصا مربوط به شرایط ما در ایران است و بخشی از آن به یک موضوع جهانی برمی گردد که درباره اش صحبت خواهم کرد.

اولاما در حوزه آموزش، منتقد معماری تربیت نمی کنیم. دانشکده های معماری ما سال های سال سمت وسویشان به این جهت بوده که طراح تربیت کنند. در زمانی که معماری، در مقطع کار شناسی ارشد پیوسته آموزش داده می شد- و خود من هم از آخرین فارغ التحصیلان دوران کار شناسی ارشد پیوسته معماری هستم – این امر پررنگ تر بود. ما در آموزش، منتقد معماری تربیت نکرده ایم. آموزش معماری می خواست همه ما را طراح تربیت کند. طبیعتا فارغ التحصیلان محصول این سیستم، گرایشی به تئوری و نقد نداشتند. البته بعد ها به تدریج، جایگاه دروس نظری در آموزش معماری کمی جدی تر شد. اما جای آموزش وپرورش مهارت های نقد معماری همچنان خالی است. بعضی از دانشکده ها دو واحد نقد معماری تدریس می کنند اما با این سازوکار منتقد معماری پرورش نمی یابد. من تصور می کنم باید گرایش تحصیلی خاصی برای نقد معماری در دانشکده های معماری تعریف شود که ما منتقد معماری تربیت کنیم.

مطلب دیگر این است در شرایطی که ما منتقد حرفه ای معماری نداریم، کسانی که نقد معماری می نویسند افرادی هستند که هم کار حرفه ای معماری می کنند و هم نقد معماری می نویسند. این افراد ملاحظات حرفه ای دارند. این باعث می شود به فرض من کار همکارم را نقد نکنم، چون می دانم در مناسبات تجاری ای که ما با هم داریم یا بعد ها خواهیم داشت، این مشکل زا می شود. این آسیبی است که باعث می شود کسانی که نقد معماری می نویسند به گفتن حرف های کلی بسنده کنند و یک اثر را به صورت جدی نقد نکنند. نشریه ای در فرانسه به نام «کریتیکات» criticat وجود دارد که بیش از یک دهه است در این کشور منتشر می شود و تا حالا۱۵ شماره آن منتشر شده و سردبیر آن، منتقد شناخته شده ای به نام خانم «فرانسواز فرومونو» است که استاد طراحی معماری در مدرسه بل ویل Belleville در پاریس است. «کریتیکات» به طور مشخص به نقد معماری می پردازد که بیشتر نگاه اجتماعی دارند و برای اینکه استقلالش را حفظ کند، افرادی که در آن قلم می زنند اساتید مدارس معماری هستند و کار حرفه ای معماری نمی کنند. این نشریه حتی آگهی هم نمی گیرد که مثلاوامدار صنعت ساختمان هم نباشد. به همین علت در قطع کوچک و سیاه وسفید منتشر می شود و صرفا به فروش متکی است. این مثال را زدم که بگویم نقد معماری استقلال می خواهد و نمی شود کسی امشب یک اثر معماری را نقد کند و فردا صبح با صاحب همان اثر، مناسبات تجاری داشته باشد.

مشکل سوم این است که اکثر رسانه های عمومی ما توجیه نبوده و نیستند که مسئله معماری و شهری مسئله ای جدی است که باید مستقلابه آن پرداخت. خیلی سخت می توانید سردبیر روزنامه را توجیه کنید که صفحه ای به معماری اختصاص دهند و متاسفانه این صفحه را جزء صفحه های غیرضروری می دانند و در نبود منتقدان حرفه ای معماری، اساسا کسی هم نبوده که چنین فضاهایی را در رسانه های عمومی مطالبه کند.

چه شرایطی بر نقد معماری به طورکلی در جامعه جهانی حاکم است که ممکن است به نقد معماری در ایران لطمه زده باشد؟

باید در مقدمه بگویم از کجا نقد معماری سروکله اش پیدا شده و امروز چه شرایطی دارد. سالن ها و نمایشگاه های هنری در پاریس -عمدتا در لوور- و یا دیگر پایتخت های اروپایی سال های بعد از ۱۸۵۰ و بیشتر در قرن ۱۹ پدید آمد. یعنی زمانی که طبقه متوسط یا طبقه بورژوایی که امکان خرید و استفاده از آثار را داشت، به تدریج شکل می گرفت. قبل از آن، هنر مخصوص طبقه اشراف بود و آنها اصلی ترین حامی هنر و هنرمند بودند اما به تدریج طبقه بورژوایی پیدا شد که اینها باوجود اینکه توان خرید و استفاده از اثر هنری را داشتند، عمدتا فهم لازم را درباره کیفیت آثار نداشتند. در نتیجه به تدریج افرادی پیدا شدند که این جای خالی را پر می کردند. یعنی کسانی که ارزش های آثار هنری را برای این طبقه نوپا توضیح می دادند. این موضوع بیشتر درباره نقاشی و هنرهای تجسمی مطرح بود. در قرن ۱۹ دامنه نقد، به معماری هم گسترش پیدا می کند. به ویژه در قالب مجلات تخصصی که در سال ۱۸۳۰ تا ۴۰ به تدریج شکل می گیرند. نشریه ای به اسم «آرجی ای» RGA آثاری که در شهرهای مختلف ساخته می شود چاپ و معرفی و گاهی نقد هم می کند، اما بیشتر به عنوان یک کاتالوگ مطرح بوده است منتها انتخاب خود مجله موضع نقادانه ای دارد. به تدریج نشریات دیگر شکل می گیرد که متعلق به اتحادیه های صنفی معماری بودند. در فرانسه اتحادیه «اس سی ای» SCA متشکل از بزرگ ترین معماران فرانسوی از سال های ۶۰ و ۷۰ نشریه ای را به نام Architecture چاپ می کنند که نشریه نفیسی بوده و گرایشی ترویج می کرده که عمدتا آرشیتکت هایی که عضو آن بودند به آن تمایل داشتند، گرایشی که مشخصا از مدرسه بوزار فرانسه ناشی می شده است. به تدریج نقد بیشتر مطرح می شود در دوران مدرن متفکران جنبش مدرن مثل لوکوربوزیه معیارهایی را مطرح می کنند که روال معماری مدرن براساس این معیار ها شکل می گیرد. ادولف لوس در آلمان معیاری را مطرح می کند مبنی بر حذف تزئینات در معماری و می گوید «تزئین جنایت است». در این دوره، نقد با نظریه همگام می شود. نظریه پرداز ها نظریه ای مطرح می کردند و منتقدانی که با این جنبش همگام بودند، براساس همان معیار ها، آثار را نقد می کردند. کم کم ایدئولوژی چپ شکل می گیرد و کسانی با این دید بحث هایی را مطرح می کنند که معماری ابزاری است برای یک جامعه پیشرفته تر، مدرن تر، عادلانه تر و…. برای مثال مجله ای به نام Architecture d» aujourd» hui (معماری امروز) در فرانسه هست یا در ایتالیا مجله دیگری به نام کازابلاCasabella که در متون تخصصی تاریخ نقد معماری خیلی درباره اش صحبت می شود. در آلمان نشریه ای به نام «دویچه بو زایتونگ» در قرن ۱۹ منتشر می شود اما در اواسط قرن ۲۰ تغییر گرایش پیدا می کند و مدافع معماری مدرن می شود. از سال ۱۹۸۰ به این طرف، پایه های این ایدئولوژی ها سست می شود و از طرف دیگر، گرایش های پست مدرنیستی هم در عرصه معماری ظهور می کند. اینها در یک پس زمینه پست مدرن معیارهای مدرن را به چالش می کشند بدون اینکه خودشان یک دستگاه نظری منسجم و یکپارچه پیشنهاد دهند. بنابراین یک تکثری مطرح می شود. این نکته را در نظر بگیرید وقتی درباره نقد صحبت می کنیم، طبیعتا داریم درباره معیار ها صحبت می کنیم. در تعریف کلاسیک نقد می گویند نقد یعنی سره را از ناسره تشخیص دادن که این، معیار می خواهد. وقتی پارادایم های رایج سست می شوند معنی اش این است که معیار ها سست می شوند. بعد از جریان پست مدرن و تضعیف پایه های تفکر چپ، نسل جایگزینی هم که اتوریته منتقدان قبلی را داشته باشد، شکل نمی گیرد و این باعث می شود مسئله نقد در دنیا با چالش مواجه شود کمااینکه در یکی از شماره های نشریه پژوهشی معماری و شهرسازی که وزارت فرهنگ فرانسه منتشر می کند، در یکی از شماره ها که موضوعش «نقد در زمان و مکان» است، مقاله ای می خواندم از خانم hélène jannière هلن ژانیر، که از بحران، احتضار و حتی مرگ نقد معماری صحبت می کرد.

اما از سوی دیگر، باوجود همه این حرف هایی که زدم، توجه کنیم از سال های ۲۰۰۰ به این طرف دستگاه فکری جدیدی شکل گرفته که خود این می تواند معیارهایی به دست دهد. پارادایم توجه به میراث، یک دستگاه فکری جدید است. وقتی می گوییم میراث، منظور میراث در دو بعد است، یکی میراث طبیعی و دیگری میراث معماری و شهری. این پارادایم جدید می تواند به ما معیار دهد همان طور که می تواند معیار دهد که چگونه عمل کنیم، برای نقد هم معیارهایی در اختیار ما قرار خواهد داد کمااینکه رگه هایی از آن را هم در ایران امروز می توانید ببینید.

درباره نقد با توجه به این پارادایم، توضیحات بیشتری دهید.

این پارادایم، یک دستگاه فکری بسیط است که می تواند شرح و بسط زیادی پیدا کند. معیارهای تازه، میزان انطباق عملکرد ما با میراث طبیعی از یک سو و میراث معماری و شهری از سوی دیگر است. نقش این میراث بسیار اهمیت دارد. اتفاقا مباحث توسعه پایدار هم نسبتی جدی با همین موضوع دارد که می توان به تفصیل راجع به آن صحبت کرد.

در پایان، چه راهکارهایی پیشنهاد می دهید؟

اگر بخواهم راهکار دهم باید برگردم به آسیب هایی که اشاره کردم.

یکی اینکه ما در حوزه آموزش باید منتقد معماری تربیت کنیم.

دوم اینکه ما باید نهادهایی داشته باشیم که درگیر مناسبات تجاری فعالیت حرفه ای معماری نباشند و در حوزه نقد و نظریه فعالیت کنند. البته امکان تحقق آن در ایران، به بحث جداگانه ای نیاز دارد. تا زمان رسیدن به این شرایط مطلوب، انجمن ها باید با همکاری با رسانه ها چنین خلایی را تا حدی پر کنند. سوم اینکه حوزه معماری و شهر سازی در رسانه های عمومی، باید به عنوان یک حوزه مستقل شناخته شود که در حال حاضر این طور نیست. برای مثال در خبرگزاری ها، بخشی از مسائل این حوزه، به سرویس های شهری مربوط است. بخشی به سرویس اقتصادی و بخشی به سرویس فرهنگی. این یعنی قطعه قطعه کردن مسائل و مفاهیمی که باید به صورت یکپارچه مطرح شوند. خود من در جایگاه مشاور رسانه ای معاون شهرسازی و معماری وزیر راه وشهرسازی، یا مشاور رسانه ای دبیر شورای عالی شهرسازی و معماری، این مشکل را خیلی جدی لمس می کنم. رسانه های عمومی، باید حوزه مستقلی به نام معماری و شهرسازی را به رسمیت بشناسند و نیروهای متخصص و خبرنگاران تخصصی در آن بخش فعالیت کنند و از این طریق، زمینه های تولید محتوا و در ادامه آن، تولید نقد در این حوزه فراهم شود. رسانه های عمومی، نباید مسائل یکپارچه حوزه معماری و شهرسازی را در چند سرویس مختلف پخش و پراکنده کنند.