متن از فصل نامه ی انتقادی معماری و شهرسازی دال

سال اول – شماره 2 و 3

زمستان 95 و بهار 96


چکیده­ ی نوشتار

با آغاز دوره پهلوی و مدرنیزه کردن ایران، فئودالیسم ایرانی با فرمان حاکمیت – در غیاب رقابت ­های اقتصادی و سرمایه­ داری که در غرب موجب از میان رفتن فئودالیسم شده بود – از میان رفت و طبقه ­ی شهرنشین مورد عنایت حاکمیت قرار گرفت. با از میان رفتن قلمروهای فئودالی، فئودال، نقش بورژوا را بر عهده گرفت و مفهومی ایرانی پدید آمد با عنوان: بورژودال. بورژودال با تکیه بر سرمایه و نگرشِ به غرب، جنبه­های زیباشناسانه­ ی مدرن را مد نظر قرار داد و طبقه نوظهور نخبگان را برای برآوردن نیازهای خود، به کار گرفت. پروژه­های عظیم و وسیع ساختمانی با مدیریت بورژودال ایرانی یا سرمایه­ دار خارجی یکی پس از دیگری تعریف و اجرا می­ شد که نتیجه ­ی آن – در کنار کسب تجربه – ایجاد بافت­ های همگن شهری و دانه­ های بزرگ شهریِ طراحی شده بود که عملاً سلول ­های بنیادین بافت ­ها و کالبد های شهری را به وجود آوردند.

در دهه شصت، با توجه به تغییرات عمیق در تعاملات اجتماعی، طبقه بورژودال و عمده­ ی متخصصان باسابقه، در حاشیه قرار گرفتند؛ این رخداد، منتج به ایجاد طبقه ­ای جدید با انگاره ­ای پندارگونه از بورژودالی و تخصص شد. در این میان، این طبقه­ ی نوظهور را می ­توان دوارف ایرانی نامید: نگهبانان گنج­ های زیرزمینی که سعی دارند شهرنشینان را درف نگه دارند. این نوشتار، به پیشینه و روش دوارف ایرانی در حفظ و توسعه­ ی ثروت خود از طریق بیمار و معلول نگه داشتن سلیقه ­ی زیبایی شناسی شهرنشینان می ­پردازد و نقدی دارد بر واکنش نهادهای صیانت ­کننده­ ی فرهنگ و مدنیت جامعه­ ی ایرانی نسبت به این اتفاق. دوراف ایرانی، امتزاجی از سوق سلیقه­ها به قهقرا و آموزش دیوانسالارانه­ ی سوسیالیسم بیولوژیک را بر جامعه تحمیل می ­کند تا  لی­لی­ پوتی نمادیک پدید آورد.

کلید واژه

بورژودال، دوارف ایرانی، درف، مدنیت، شهرنشینی، civitas­، urb.

 

 

 

آنچه شهرهای ما را به چهل تکه­هایی از لکه­ های چرک و باری به هر جهت تبدیل کرده است، نبود عنصری است حاصل­ کننده و محصول شهر – همانند رابطه ­ی مولف و اثر – به عنوان مدنيت1. مدنیتی که حاصل urb بودن باشد و نه فقط civitas2 بودن. زمانی اتراق  گران3 به رتبه ­ی شهروندی می ­رسند که علاوه بر مشترکات آیینی، ساختگاهی نیز برای خود گزینش کنند تا در آن ساختگاه به تعاملات مدنی – که حاصل آن، مدنیت و شهرنشینی است –  بپردازند. این امر، زمانی میسر خواهد شد که اقتصاد و روابط اقتصادی به گونه­ ای رشد و تداوم یابد که مستلزم ایجاد روابط دقیق و مشخصِ تعاملاتی میان انسان­ ها شود و­ الا، ازدیاد تولید و اضافه تولید، بدون پدید آمدن تعاملات جدی اقتصادی، از راه ایجاد بازارگاه­ های عشایری نیز امکان­ پذیر است4.از طرفی، صِرف اسکان در ساختگاهی مشخص، به خودی خود، نشانه­ی مدنیت و شهروندی نیست؛ دژ-­شهرهای نخستین، همانند اکباتان، گواه این موضوعند؛ وجود محلات حیدری و نعمتی در شهرهایی چون اصفهان، شیراز یا تبریز نیز نشانگر نوعی الزام امنیتی، دال بر محافظت خود در برابر دشمن ناشناخته ­ی درون دیوار دژ-شهر است.

زمان پیدایش شهر، در مفهوم امروزی آن، بر می ­گردد به زمان ظهور طبقه بوژروا5 در اروپا6؛ شهرهایی که بر اساس رونق جدی و تداوم ­دار اقتصادی – حاصل از میان رفتن تدریجی فئودالیسم و امکان ایجاد رقابت اقتصادی – محلی شدند تا بازی قدرت در رقابت اقتصادی میان بورژواها، در چارچوب روابطی مدون و مشخص شکل گیرند. بورژوازی هر جا که پدید آمد و به قدرت رسید کلیه مناسبات فئودالی را بر هم زد و همانند واکنشی زنجیره ای، خود، محرک خود شد. بورژوازی در لوای قدرت اقتصادی، در جهت بسط سرمایه، رشد صنایع و تجارت و ارتباطات را توسعه بخشید و آنگاه، با استحصال و پیدایش سرمایه ­ی بیشتر در جامعه، روابط مدنی مدون و مشخصی در چارچوب ارزش ­های کلی تعریف شد.

در ایران، اما، فئودال­ها در نقش خوانین روستایی و اغلب عشایری – به دلیل نبود روابط اقتصادی و تجاری جدیِ تعریف شده – بر پایه­ی اقتصاد عمدتاً عشایری، از همان ابتدای تاریخ مدون ایران، همواره در خان نشین های خود به سر می بردند و طبقه­ ی بورژوا، عملاً هیچگاه در ایران به وجود نیامد. در دوران صفوی، شهرهای فرمایشی – به منظور کنترل «رعایا» و «استحکام قدرتِ» خان بزرگ، به اهتمام وی ایجاد می­ شوند و طبقه ­ی شهرنشین –  فارغ از شهروندی و تعاملات عمیق مدنی – به صورتی فرمایشی به وجود می ­آید. پیشتر، شهرهایی باستانی مانند نیشابور، هرات یا خوارزم، همگی به دلیل دور بودن از محدوده­ی قدرت خوانین، کوتاه زمانی، بارقه­ای از پیدایش شهر بودند؛ شهرهایی که تنها در محدوده‌ ی داخلی خود عمل می ­نمودند. شهرهای فرمایشی و فاقد روابط مدنی صفوی، درست به همین دلیل مدنی نبودن، بلافاصله پس از افول صفویه، رو به افول نهادند. به دلیل نبود طبقه ­ی بورژوای شهرنشین یا حتی فئودالِ سرمایه ­دارِ شهرنشین، رخداد تغییر قدرت حاکم در ایران، در شکل تغییر مکرر دودمان­های شاهی دیده می­ شود در حالی که در اروپا چنین رخدادی را شاهد نیستیم.

در دوران قاجار با فرستادن فرزندان طبقه‌ ی حاکم به اروپا و آشنایی ایشان با مدنیت غربی، انقلاب مشروطه شکل گرفت7. در سایه ‌ی کمرنگ این اتفاق، امکان ایجاد طبقه‌‌ی بورژوا درایران سوسو زد که به دلیل ظرف نامناسب زمان و ریشه ­دار بودن استبداد، اتفاقی دیر هنگام بود. با ظهور دوره پهلوی و مدرنیزه کردن فرمایشی ایران، فئودالیسم به مدد ظرف زمان و تعاملات جهانی، با فرمان حاکمیت – در غیاب رقابت ‌های اقتصادی و سرمایه­داری که در غرب موجب از میان رفتن فئودالیسم بود – از بین رفت و ایجاد طبقه ­ی متوسط شهرنشین مورد عنایت حاکمیت قرار گرفت. با از میان رفتن قلمروهای فئودالی، خود فئودال نقش بورژوا را عهده­ دار و در کسوت سرمایه­ دار وارد عرصه­ی رقابت اقتصادی و سرمایه­ داری شد. از دیگر سو، رعایای صاحب زمین شده، به دلیل نداشتن توان و سواد اقتصادی، زمین­ های خود را به بورژوا/فئودال فروختند و به شهرها مهاجرت کردند. بورژودال8 ایرانی، به دلیل پیشینه اشرافی و امکان داشتن روابط خارجی و تحصیلات، دارای توان مدیریت اقتصادی بود که نتیجه­ ی آن ایجاد کارخانجات و شرکت­ های خصوصی شد؛ نیز، با توجه به ظرف زمان و آشنایی با دیگر جنبه­ های زندگی، هنر و پرورش حس
زیبایی شناسی را نیز مورد توجه قرار داد. در همین هنگام، ایجاد زیر ساخت­ های آموزشی، طبقه ی متوسط شهرنشین را آموزش ­پذیر کرد که نتیجه­ ی آن، پدید آمدن طبقه­ ای فرهنگی و نخبه شد که طبقه‌ ی بورژودال، آن را در استخدام گرفت تا بتواند «نیازهای» خود را بر آورده سازد. بورژودال با مدیریت سرمایه و نیروی کار، به طبقه­ی نخبه امکان داد تا در چارچوب خواست سرمایه­دار، نظرات حرفه­ای خود را به اجرا برساند. صنعت ساخت و ساز با سرعتی شگرف در رونق اقتصادی به سر می ­برد؛ پروژه ­های عظیم و وسیع ساختمانی با مدیریت بورژودال ایرانی یا سرمایه ­دار خارجی، یکی پس از دیگری تعریف می شد و با یاری نیروی متخصص ایرانی یا خارجی اجرا. نتیجه ­ی این کار – در کنار آموزشیابی هر چه بیشتر متخصص و بورژودال ایرانی – ایجاد بافت­ های شهری همگن و دانه­ های بزرگ شهریِ طراحی شده بود که عملاً سلول­ های بنیادین بافت ­ها و کالبدهای شهری را به وجود آوردند.

به موازات این رخداد، با توجه به نوع مدرنیته ایرانی که به ناگاه و از طریق حاکمیت ایجاد شد و جامعه را – دست کم در شهرها – تحت آموزش قرار داد، نوعی سوسیالیزم نیز مورد توجه حاکمیت قرار داشت که نتیجه­ ی آن نیز، پروژه های عظیم خانه­ سازی با یاری جستن از متخصص ایرانی یا خارجی بود که حاصل، دستیابی به نوعی هموژنی معماری شهری – به دلیل قیمومیت داشتن – شد. در این بین، گروهی از رعیت­ های سابق که روستا را به قصد «شهر» رها کرده بودند، در ته هرم تخصص قرار گرفتند و عملاً به صورت کارگر ساده به خدمت شرکت ­های ساختمانی بورژودال درآمدند. این فرآیند حرفه ­ای، منجر به ایجاد محوری مشخص و پیوسته از فرهنگ معماری و شهرسازی ایرانی شد. در همین حین، گروهی از این رعایای سابق با فروش اراضی، در امتزاجی اقتصادی–فرهنگی با بازاریانِ خرده سرمایه پای شهرنشین، اقتصادی وسیع ولی کم عمق را به موازات اقتصاد بورژودالی پدید آوردند.

پس از سال­ های اواخر دهه ­ی پنجاه، با توجه به تغییرات عمیق در تعاملات اجتماعی، طبقه­ی بورژودال و به تبع آن گروهی عظیم از طبقه­ ی متخصصان، از چرخه­ ی اجتماعی کنار کشیدند یا به کنار گذاشته شدند و درانگاره­ ای توهم­آمیز، سرمایه ­داری و بخش خصوصی، نادرست تلقی شد و فرصت نصیب خرده ­سرمایه ­پا، تا در نبود رقیب، تمام فرصت­ ها را اشغال کند. در اواخر دهه­ ی شصت طبقه­ ای جدید پدید آمد که نتیجه ­ی آن برداشتی گنگ بود از بورژودالیسم و حاصل، طبقه­ی شبه خرده بورژوایی که نه تعاملات اقتصاد مدرن را می­ شناخت و نه می­ پذیرفت. از دیگر سو، به دلیل قطع شدن محور ساخت و ساز و نبود نیروی متخصصِ با تجربه و نبود عناصر منتقل کننده­ ی میراث فرهنگی ساخت و ساز و عدم وجود صیانت­ کنندگان حریم متخصصان – که پیشتر، اِعمال نظر بورژودال بر متخصص را محدود می­ کرد – طبقه ­ی متخصص جدید، بدون الگو و رهیافتی، به عنوان ابزار زنده‌ ی خرده ­بورژودال، تامین کننده­ ی آمال او شد. شبه ­خرده ­بورژودال، در توهم همه­ چیز­دانی و همه ­چیز خوددانی، شبه ­متخصص را به عنوان ابزار کار مورد استفاده قرار داد که این کار نه به هدف ایجاد توهمی از خود دال بر «انتلکتوال» بودن که از بیم پذیرش مسوولیتِ اعمال بود. شبه ­خرده ­بورژوا، با داشتن سرمایه فراوان، بر پایه سنت اقتصاد عشیره ­ای و سرمایه ‌پایی، تنها افزایش سرمایه را می­ پذیرد و نه بسط سرمایه را؛ همچنان که نفت را بر پتروشیمی مقدم می­ دارد. شبه­ خرده­ بورژوا، شبه ­متخصص را به کار
می­ برد – همانگونه که تمام ابزار/انسان­ های مورد احتیاج را به کار می ­برد – تا با یاری خوی بی ­هویت او، ارزش‌ های هرزه مرکانتلیستی خود را در جامعه گسترش دهد. نتیجه­ ی آن، تک سلول­ های آمیب­ واری است که در بستر ظرف ­های کشت میکروب، با نام شهر، به وجود می­ آیند و کل بافت بستر را بیمار می ­کنند. این آمیب­ ها – به یاری پول شبه ­خرده­بورژوا – بر جای سلول­ های سالم بافت می­ نشینند و اگر نتوانند سلول­ های پیشین را نابود کنند، اطراف سلول یا بافت ­های قبلی را می ­گیرند تا با تولید سموم محیطی – ناهنجاری­ های معماری و شهرسازی و کاستن از سلیقه ‌ی زیبا شناختی مردم – به تدریج آن­ها را از میان ببرند. شبه ­خرده ­بورژوا، همچون دوراف10های گنج­ های زیرزمینی، تنها مراقب کم نشدن حجم گنج است. شبه ­خرده ­بورژوا، همان دوارف است که جز رنگ طلا و نبود اطلاعات و بجز محیط بسته ‌ی پیرامون، چیزی در حافظه ندارد. دوارف ایرانی، حاکمیت مراجع کنترل ساخت و ساز را نیز عملاً در دست دارد؛ مراجعی فارغ از تخصص، تبحر، دانایی و حتی میل به دانستن، دیدن و یاد گرفتن که علی رغم سفرهای بی­ شمار به اروپا یا کشورهای عربی و تایلند – چون نمی داند که چه نمی داند – بهره ­اش، کیسه خرید کرفور11 یا دی تو دی12 است. کارگزارِ دوارف به دبی می رود و دوارف به آنتالیا. در این میان چون عملاً امکان انتقال میراث فرهنگی تخصصی و نیز آموزش سلیقه‌ ی زیباشناسی وجود ندارد و حافظه ‌ی جمع مغشوش است، عامه ‌ی شهرنشین جز الگوهای دوارف یا توهمی بصری از سایر کشورها چیزی نمی­ داند. عامه، به واسطه ‌ی نبود نمونه‌ ی خوب، نمی‌ تواند و نمی ‌داند چگونه به مقایسه محصولات دوارف بپردازد. عامه حتی نمی‌ داند سلقیه ­ی شخصی یعنی چه. دوارف ایرانی به عامه یاد داده تا ساختمان­ های مبتذل آلوبوندی–گرانیتی و رومی را بپذیرد و آرزوی داشتن نور مخفی در سقف و شومینه­های سنگ بجستان داشته باشد و لامپ­ های کم مصرف آبی و سفید را دوست داشته باشد.

دوارف ایرانی غایت سعی خود را به کار می ‌برد تا خریدار محصولات خود را به سلیقه‌ ی بد عادت دهد و این کار را نه از شمّ اقتصادی، که بر پایه‌ ی طبیعت بیمار خود انجام می دهد. دوارف ایرانی سعی دارد تا شهر­نشین ایرانی را به درف13 هایی از جنس مصرف ­کننده‌ی صرف بدل کند. این بار، دوارفِ نگهبانِ سرمایه، سعی در ایجاد درفِ در مضیقه نگه ­داشته شده دارد؛ درفی که کوتوله نگه داشته شده تا نتواند رشد کند. درفِ مصرف­کننده، دارای سلیقه‌ ی زیباشناسی است اما این سلیقه در پایین­ ترین سطح خود نگه داشته شده است.

دوارف ایرانی به یاری ابزار طراحی/اجرایی خود که نوعی از همان درف­هاست، ناهنجاری ­های سیستم را که در قالب جهش ­های ژنتیک یا  اصالت نوع با سیستم دوارفیزم آن ناسازگارند، سریعاً از میان می ­برد یا قرنطینه می ­کند و در این راه، از روش های قانونی مانند صافی شهرداری­ ها، سازمان مسکن یا حتی نظام مهندسی استفاده می­ کند. دوارفیزم ایرانی، بر پایه ایجاد ایلوژن­ ها، درف ­­ها را پرورش و آموزش می­ دهد و از بروز هر نا­به­ هنجاری در سیستم، جداً جلوگیری می ­کند. دوارفیزم ایرانی، میلی به ایجاد بافت­ های سالم ندارد، چون ماهیت آن را درک نمی ­کند و مانند بدنی که عضو پیوندی، ضامن بقایش، را به دلیل ناشناخته بودن پس می زند، به عضو پیوندی جدید حمله می ­کند تا با الصاق بر چسب غیر­سنتی، غیر­فرهنگی و بیگانه، آن را از میان ببرد. دوارفیزم ایرانی، حتی شاخصه ­های فرهنگی خود را به نحوی تقلیل می­ دهد که مانع رشد درف شود. عناصر زائد در بافت درف ایرانی – طراحان و معماران – ابتدا مقاومت می ­کند تا بتوانند سلول­های جدیدی ایجاد کنند و در این راه، نهایتاً می­ توانند سلول­های منفردی پدید آورند که مانند واحه­ هایی دور از همند ولی به تدریج با سموم محیطی پر خواهند شد. دوارف ایرانی، با کمک درف­ های خود، قوانین ساخت و ساز را در جهت بهبود سیستم خود اصلاح می­ کند تا درف ­هایش بتوانند در چارچوبی قانونی، فرآیند درف­پروری و خدمت به دوارف را انجام دهند. دوارف ایرانی، درف ها را از دانشکده‌ ها دست ­چین می ­کند تا در پشت ظاهری نخبه، اعمال جراحی کالبد جامعه‌ ی شهریِ دوارفیکِ درف ‌زی را در سایه‌ ی توهم تخصص، به انجام رساند. دوارف ایرانی، کالبد پیشین را، هم به لحاظ فیزیکی و هم معنایی، جراحی آلتراپلاستیک می کند تا بتواند ارزش ­های نومادیک14 شهرستیز خود را در از میان بردن مدنیت استوار سازد. دوارف ایرانی چون در حافظه‌ ی تاریخی خود، خانه‌ های منفرد روستایی یا چادرهای عشایری را دارد، درکی از کالبد بزرگ با دانه‌ های درون آن قرار گرفته، ندارد. او با تک دانه‌ها، کالبد را بیولوژیک و باری به هر جهت پدید می­ آورد. دوارف ایرانی، روزمره فکر می­کند، چون هنوز به فکر کوچ است. او شرایط را تعریف نمی­کند بلکه از آن می ­پرهیزد. دوارف ایرانی با یاری حاکمیتِ بخش ساخت و ساز دولتی – که در توهم سوسیالیزم بیولوژیک است و شهر را به سان انکوباتوری برای حیات گیاهی درف ‌ها می­ داند – امتزاجی از سوق سلیقه ها به قهقرا را با کمک آموزش دیوانسالارانه‌ی سوسیالیزمِ بیولوژیک، بر جامعه تحمیل می­ کند تا
لی‌لی­پوتی15 نمادیک پدید آورد.

پی­نویس

  • هم معنا با ریشه‌ی civilization
  • هنگامی که civitas ها تن به روابط و قوانین مدنی دهند، به urb تبدیل می­شوند. نوما دنیس فیوستل دکلان ‌(Numa Denis Fustel de Coulangos)، تاریخنگار سده‌ی 19 فرانسوی، در کتاب ارزنده‌ی خود، یعنی La Cite Antique به بیان این تعاریف می‌پردازد. ر.ک:

Fustel De Coulange, N.D.; La Cite Antique; L. Hachette publications; 3rd edition; Paris; 1870

  • معادل Sojourner؛ در معنای اقامت کننده ‌ی موقت در فضایی خاص.
  • ببینید: موریس، جیمز؛ تاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی؛ ترجمه راضیه رضازاده؛ انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران؛ چاپ دوم؛ آذر 1374؛ صفحه 10.
  • در معنای اصلی «اهل شهرِ بارودار». به طبقه‌ی متوسط سرمایه دار اروپایی (عموماً از سده‌ی هفدهم به این سو) اطلاق می‌شود.
  • ببینید Roth, Ralf; Beachy, Robert; Who ran the cities?; Ashgate; England; 2007.
  • ببینید: آجودانی، ماشاء الله؛ مشروطه ‌ی ایرانی؛ نشر اختران؛ چاپ سوم؛ تهران؛ اردیبهشت 1383
  • واژه‌ای حاصل امتزاج بورژوا و فئودال
  • در حقیقت، سرمایه داری مساوی است با جست و جوی منفعت از طریق فعالیتی مستمر، عقلانی و در پی منفعتی همواره تجدید شونده.
  • Dwarf ؛ در اسطوره شناسی اروپایی اشاره به کوتوله‌ هایی دارد که در اعماق زمین و زیر کوه‌ها، نگهبان گنج‌ های زیر زمینی اند. ریشه‌ی هند و اروپایی این واژه، اشاره به مرگ ­زایی و آسیب دارد.
  • فروشگاه ‌های بزرگ زنجیره ‌ای ارزان قیمت با مرکزیت فرانسه که به دلیل ارزانی محصولات، مورد توجه ایرانیان مسافر به دبی می­باشد.
  • فروشگاه بسیار ارزان قیمت مورد توجه ایرانیان و کارگران هندی تبار در دبی.
  • در اصطلاح پزشکی به کسی اطلاق می­شود که دچار Dwarfism است. این رخداد که ممکن است به صورت ژنتیک یا در اثر کمبود یا فقر غذایی در جنین، نوزاد یا خردسال ایجاد شود، منجر به کوتولگی می‌شود. برای تفاوت قائل شدن میان این معنا و معنای ردیف 10، از دو نگارش استفاده شده است. ر.ک :

Adelson, Betty M.; Dwarfism: Medical and Psychosocial Aspects of Profound short stature; The John Hopkins Univ. press; Baltimore; 2005.

  • ببینید : Cribb, Roger; Nomads in archeology : Cambridge Univ. press; Cambridge ; 2004.
  • نام شهر مشهور کوتوله‌های داستان سفرهای گالیور نوشته‌ی جاناتان سوایفت.