احتمال وقوع معماری در کایرس[1]

  1. علی شامس؛

آرشیتکت؛ مدرس دانشگاه؛ آتلیه معماری کانتکست

عضو مدعو انستیتو انرژی و منابع دانشگاه نیوکسل استرالیا.

  1. امین مشفق؛

آرشیتکت؛ آتلیه معماری کانتکست


(نقد حرفه ­ای کارهای مهرداد ایروانیان کاری دشوار است؛ عقل حکم می­ کرد تا به­ جای نقد، در مقام شاگرد، گزارشی شخصی از مواجهه­ ای شخصی با سه کار او، ارائه کرد. در این میان ترجیح داده شد تا در بسیاری جاها به متون نوشته شده ­ی صاحب اثر ارجاع شود: مهرداد ایروانیان).

پَثِس[2]:

آیا می­ توان مبنای نقد معماری را بر نوع دستگاه نظم و با تکیه بر پارامترهای معین گذاشت؟ آیا پس از دوران ژوراسیک، به حیطه ­ی عناصر رایج پا گذاشته ­ایم و تنها ادراک متفاوت است که دوران ­های گوناگون را می ­سازد؟ چه “آن”ی اثر معماری را “خاص” می ­کند؟

دروازه قرآن و خواجو:

جا – شهر – چه زمانی شروع می­ شود و چه زمانی بی­ جا – راه – پایان می­یابد؟ میان دورافتادگی­ اشان آیا بی­ مکانی­ است یا مرحله­ ی وصول؟ بدین ترتیب، پرسش “چه چیزی در میان این دو قرار دارد” مطرح می ­شود.

 تدقیق پس از تقریب اتفاق می ­افتد. تدقیق جا با عبور از مرز تقریب اتفاق می ­افتد. این پیمایش، معنای تدقیق را در یک قیاس کلی که برای حصول به پایان، فاصله­ا ی خاص را طی می ­نماییم، درهم می­ ریزد. در این صورت، حصول معنای تدقیق از چه زمانی آغاز می ­گردد؟ آیا گذراندن اولین نشانه­ های تدقیق، به دقیق ­تر می ­انجامد؟[3] کی به شهر می ­رسیم؟

 دقیق ­ترین، به معنای پشت سر گذاشتن مراحل تقریب است. پس تقریب، خود یکی از مراحل دقیق می ­باشد. تدقیق و تقریب به گستره ­ی بی ­زمانی کشیده می ­شوند. تدقیق و تقریب، اشکال – دیواره­­ ها، کف­ ها و بدنه ­ها – را می­ سازند و معنای ترکیب را به عرصه ­ی وجود می­ آورند. اما، در هر حال، انتظار مرحله نهایی به پایان نمی ­رسد و نامعلومی، ادامه می ­یابد. ترکیبی حاصل از رویدادهای زمانی متفاوت، شکل کلی مجموعه را می ­سازد. متعاقب این امر، قالب فضا می ­تواند وضعیت مورفولوژیک را به نمایش بگذارد. این مورفولوژی به نوع القا بستگی دارد که در وحله ­ی اول برپادارنده­ ی معانی شکل گرفته شده­ ی حاصل از احساس – آب و طبیعت پیرامون – است و در مرحله بعد، به معنی قابل تعمیم – دروازه­ها و پلکان­ها – اشاره دارد.

دروازه­ ی شهر، با هدف روشن شدن این معنی که درواقع اصل، پناه بردن به جا است، به صورت جزء و کل به این موضوع می ­پردازد. دروازه، میان جا – شهر – و بی ­جا – راه – واسطه است و چون جا و بی ­جا، بی­ واسطه در همسایگی یکدیگرند، وجود آن بسیار پارادوکس­ گونه است. این سرانجام، تنها نشانی از سینوکرونیک کردن جا و بی ­جا ست. این درمیان به معنای نگاتریوم می ­پردازد که شییء معماری، تنها قالب است و معنای فضا ندارد. گستره ­ی ورودی شهر، در معنای توپولوژیک خود، قالب این درمیانی[4] ست.

این نوع منظره ­نگاری به ارائه شکل ارگانیک ثابت می ­پردازد. با این استدلال، غنی ­ترین عنصر ثابت یعنی سنگ در دستور کار قرار می ­گیرد چرا که قطعاتی از طبیعت هستند که معنای کل را می ­توانند به راحتی به شکل استدلالات ارگانیک در خود داشته باشند. در پروژه فضای شهری دروازه قرآن، دو معنای ارجاع تاریخی و تطبیق با طبیعت با استفاده از سنگ به شیوه­ های گوناگون حاصل شد. دروازه­ ها ارجاع به تاریخ و لایه­ های دیوارهای سنگی، معنای پروسه تدریج طبیعی را در خود دارد.

تقریب و تدقیق، عناصر سازنده­ ی این اثر می­ شود: برای همه ­ی انتظارات فراتاریخی و ایجاد امکان ارجاع به حافظه ­ی تاریخی تک تک مخاطبان.

هفت خوان:

هفت خوان، انباشت[5] را جایگزین سلسله مراتب[6] و افزونگی[7] را جایگزین ترکیب[8] می ­کند. چنین فضایی، طراحی نمی ­شود بلکه حاصل برهمکنش[9] است. این فضا، حاصل فضاهای میانواره است. در اینجا، جوینت[10]، مساله نیست؛ به­ هم فشردن[11]، اتصال[12]، تا زدن[13]، تلمبارکردن[14]، چسباندن[15]، اضافه کردن[16]، همجوشی[17]، مفاهیمی اجتناب ناپذیرند.

زمانی، دیتیلینگ در پی نزدهم آوری عناصر متمایز تا مرز وحدت بود؛ اما در اینجا، تنها در معنای همبندی موقتی ست که هر لحظه در انتظار فروپاشی و جداشدن اجزا از یکدیگر می­ باشد. همبندی موقتی که اجزای آن به محض جدا شدن از یکدیگر، نابود خواهند شد. در اینجا شاهد تعاملی ارکستراسیون از تفاوت­ ها نیستیم بلکه نظاره ­گر رخدادی هستیم که منجر به پایانی غیرمنتظره خواهد شد.

در اینجا با برداشتی از مفهوم تراژکتوری[18] روبرو هستیم: تغییرات ناگهانی دسترسی ­ها که آن­ ها را به کاداوره اکسکوی[19]  تسری یافته در فضا تبدیل می ­کند؛ به گونه­ ای که عناصری قلیل، هر سکانس را به سکانس بعدی مرتبط می­ کنند.

به صورت سنتی، تیپولوژی در پی تعیین حد و مرزبندی ست و در پی تعریف مدلی منفرد تا از تاثیرات عوامل بیرونی جلوگیری کرده باشد. هفت خوان نوعی دیگر از تیپولوژی را ارائه می ­کند که در آن به بررسی هویتی مضاعف، درهم ­آمیخته و تصادفی می­ پردازد: همزمان به شدت آشفته و نامشخص و درعین حال، استریل و مشخص است. عناصر فیزیکی، زنده­ کننده­ی خاطرات هستند: هر آنچه که دیده می ­شود، شنیده می ­شود، بوییده می ­شود یا لمس می ­شود، ممکن است به عنوان لینکی مخاطب را به موضوعی دیگر ارجاع دهد. این لینک­ ها ممکن است بر اثر رفلکس غیرارادی پاولوف، برانگیزاننده باشند یا از راه همسانی[20]، استعاره بصری[21]، دگرنامی[22]، یا متبادر شدن مفهوم[23] عمل کنند. آن­ها به عنوان میزانسینی مجازی در زیرساخت یک مفهوم فیزیکی، ایفای نقش می ­کنند.

در هفت خوان، اضمحلال سمبولیک می­ شود. مثال این روش را می ­توان در تلاش کوپ هیملبلا در ایجاد معماری پوستپوشی دانست که می ­سوزد، ملتهب می­ شود و می ­میرد: زیبایی شناسی مرگ. این کار، توصیفی ریزبینانه و دقیق از فروپاشی موضوع معماری ست که با اضمحلال و فروپاشی کالبد وصف می ­شود. این توصیف، یادآورعلاقه ی بارتز به مرگ کالبد است. بارتز، کالبد را متشکل از قطعاتی کوچک که در حال فروپاشی، مرگ و تجزیه اند، می­ داند. معماری هفت خوان نیز به همین نحو در حال آزمودن اضمحلال معطوف به حافظه تاریخی ست. در این راهکار، مرگ کالبد، کاتالیستی برای فرم هندسی است تا احساسات و رخدادهای مربوط به حسی مبهم از تاریخ و احساس تعلق را تعریف کند. رابطه ­ی سمبولیک کالبد و ساختمان بر پایه ­ی بازخوانشی غیرمالوف از آن دگرگون می ­شود و کالبد به مجموعه ­ای پیچیده از رمزها که حتی ممکن است برای ناظر مشخص هم نباشد، با مرجعی از اضمحلال برگردانده می­شود. هفت خوان به معنای نگاتریوم و فضای واقعی می ­پردازد که شیئ معماری تنها قالب است و معنای فضا را ندارد. هفت خوان معطوف به صحنه­ ی تصادف است: اشاره به علایق ما به تغییرات و کارکرد فیزیک بر ریاضی. این علایق در توجه ما به کالبد بافت ­های تاریخی که نتیجه خوردگی تدریجی یا تغییرات ناگهانی که به نام کهنگی و فرسودگی شناخته می­شود، قابل پیگیری است. پروسه ­ای از ایجاد اشکال با ریخت ­شناسی هندسی ساده که دچار اضمحلال فیزیکی می­ شوند و بر خواص کالبدی با اشاره تاریخی بدون زمینه­ های برجسته وقایع دست می­ یازد. هفت خوان ماشینی ست که معانی زیبایی شناسی مدون و سهو را در یک زمان و یک مکان به قیاس می­ کشد.

اداره ی گاز

اداره­ی گاز، منکر وجود کالبد انسانی به عنوان مرجع شکل ­گیری فرم معماری ست. فعل حذف کالبد، کالبد را به عنوان اصلی معماری نادیده می­ گیرد و آن را با سیستمی به لحاظ ریاضی، مطلق/نامعین جایگزین می ­کند. کالبد در ابزاری که به کار می ­برد، بسط می ­یابد. اعتبار از آن ابزار است و کالبد تنها در آن تسری می ­یابد. ابژه بر اساس بازنمود تجسم خود معنا می­ یابد و اگر نحوه استفاده از آن تغییر یابد، هویت ابژه دگرگون می ­شود. قالب اداره­ ی گاز برای دوره­ای زمانی با ابژه­ ای که ممکن است آنتروپومورفیک باشد پر شد و آن­گاه کالبد به عنوان گستره­ای از قالب به حساب آمد. در بدنه ­ی ماشین، معنا میان صامت، یعنی اتفاقی که واقع نشده است و نطق در نوسان است. همه چیز میان لامسه خاکی و درخشش صنعتی در نوسان است. به نظر می ­آید ارزش در دیگر دیدن دوشان گونه است و این عدول از زمان و نوبت­ های عادی برای مواجهه با اداره ی گاز است. علی­رغم غیبت آفرینشگر/آرشیتکت، ماشین به تولید یکی پس از دیگری روایت ­های فاقد تعریف دست می­ زند.

عمده­ ی منتقدان ایروانیان، چون دارای دستگاه جهانبینی نومادیک هستند، نه تنها درکی از شهروندی ندارند که شهرنشین بودنشان نیز جبر بیولوژیک است؛ نگاهبانان معماری و فرهنگی برای اهتزاز پرچمی خودپنداشته و فرهنگی نامدون که می ­خواهد در قالب یک تفکر کپی از نوع باری به هر جهت شکل گیرد. ملی گرایی چیزی که فقط آناتومی فیزیکی موجود، تنها پارامترش می­باشد و یک سطح صاف به نام فلات و توده­های گل، سمبل قوای ذهنی و اراده فرهنگی؛ همه به دنبال داشتن معماری فارسی. آنان که واقعیت پراید را با برچسب ملی به ساحت امر واقعی می­ کشانند. کسانی که ازعهده ­ی بازخوانی بر نمی ­آیند و به دنبال ابتذال کمونیزم بیولوژیک مفلوج روکوکو مآب هستند. آنان که هوارو وار با کارهای ایروانیان برخورد می ­کنند.

 ایروانیان با جهان مفاهیم سر و کار دارد؛ فراتر از غرایزی که روی هم تلمبار می­ شوند و لایه­ های سطحی فرهنگ را می ­سازند. ایروانیان دچار رنج آگاهی ست و چون شمار دورف­ های حرفه بی ­شمار است، باید او را از جمع راند. باید او را به سرزمین هیچکس راند. سرزمینی که قلمرو خرد سیال اوست تا به دور از حسادت­ ها معماری کند.


[1]  Kairos زمان درست :

[2] Pathos: رنج و درد آگاهی

[3] از نوشتار صاحب اثر:

[4] :in between

[5] : accumulation

[6] : hierarchy

[7] : addition

[8] : composition

[9] : cooperation

[10] : joint

[11] : clamp

[12] : stick

[13] : fold

[14] : dump

[15] : glue

[16] : double

[17] : fuse

[18] : trajectory

[19] : cadaver exquis

[20] : resemblance

[21] : visual metaphor

[22] : metonymy

[23] : synecdoche