همیشه و همه‌جا، لذت بیشتر با کوکاکولا

درباره طرح «حضور در هرمز»

تصویر 1 – طرح قدیمی تبلیغ نوشابه کوکاکولا در مجله جوان شماره 20 مورخ 7 اردیبهشت 1358 صفحه آخر منبع: shorturl.at/ciBJW

یک پیشگفتار، درباره نقطه و زاویه نگاه

عنوان متن عاریه‌ای از یک طرح قدیمی برای تبلیغ نوشابه است. نوشابه کوکا‌کولا را می‌شود از قفسه هر فروشگاهی به دست مصرف‌کننده داد، و از زمان اختراع فرمول کوکا‌کولا در قرن ۱۹ و جهانی‌شدنش در قرن بعدی، دیگر مهم نیست این قفسه در چه نقطه زمانی و مکانی باشد: از داینری[1] (غذاخوری) در ایالات غرب میانه آمریکا در دهه ۷۰ میلادی گرفته تا اشپتی[2] (مغازه کوچک) در شرق برلین در دهه ۹۰ بعد از سقوط دیوار، کافه‌ای در خیابان تجاری شلوغی در شانگهای اوایل سال ۲۰۰۰، یا جایی مثل سوپر-مرکزی جزیره هرمز در آستانه ۱۴۰۰؛ و کسی چه می‌داند، شاید در شعبه یک خرده‌فروشی چندملیتی زنجیره‌ای در پیونگ‌یانگ ۲۰ سال بعد.

برخلاف کالاهای مصرفی که می‌توانند مستقل از نحوه تولید و توزیعشان ارزش و اثر ثابتی داشته باشند، اعتبار اصطلاحات علمی مطالعات شهری کاملاً وابسته به زمان و مکان است. برای متخصص و منتقدی که پدید‌ه‌های واقعی را به کمک این اصطلاحات تحلیل می‌کند عمیقاً اهمیت دارد که پدیده‌ها در چه بستری، با چه انگیزه و تحت چه شرایطی اتفاق می‌افتند: از بستر کلان نظام اقتصادی، روابط منطقه‌ای، بحران‌های زیست‌محیطی و تنش‌های سیاسی گرفته تا بستر خرد مراودات محلی، نیازهای روزمره، داشته‌ها و آرزوهای کوچک آدم‌ها. اصطلاحاتی مانند توسعه زمین، باز زنده‌سازی و اعیانی‌سازی تنها در بسترهایی مشخص تجسم و البته نتایج ملموس پیدا می‌کنند.

تفکری که ابهام و ظرایف را برنمی‌تابد و به خوانش‌های زودهضم عادت دارد نسبت به شرایط واقعی و محلی بی‌حس و بی‌میل است و ترجیح می‌دهد بدون تجزیه‌وتحلیل شرایط، به کتاب مقدسی رجوع کند که از پدیده‌هایی دورتر از زمان و مکانی که در آن زندگی می‌کنیم صحبت می‌کند، پدیده‌هایی که تنها ردی از آن‌ها به شکل نوشته انتزاعی برجای‌مانده است. برای این تفکر از برکردن رد پدیده‌ها آسان‌تر از مواجهه مستقیم و تجربه میدانی خود آن‌هاست، این‌که صرفاً با همسان‌سازی پدیده‌ها برچسب‌های حاضر و آماده را از روی ارجاعات بردارد و بر شرایط دور و برش نصب کند. چنین ساختار فکری هرکسی را که بدون خواندن کتاب مقدس و برای تجربه دست به اقدامی بزند تقبیح و ملامت ‌می‌کند. اگر بخواهد پافشاری بیشتری نشان دهد، احتمالاً جستجوگرانه دنبال همان مصداق‌هایی می‌گردد که در کتاب مقدس خوانده و از بر است، و البته برای جوینده‌ای که ایمانی تزلزل‌ناپذیر داشته باشد همیشه نشانه‌هایی هست و عاقبت یابنده خواهد شد، اما مجال درک عمیق‌تر آنچه را که بالفعل در اطرافش در جریان است از دست خواهد داد. این مقدمه نگاشته شده تا یادآور شود تکیه کاهلانه بر عادت‌های دیدن، می‌تواند موجب کژبینی شود و خوانش و تفسیر یک اثر معماری بهتر است بر امکان‌های اکنون و اینجا سوار شود.

پروژه اقامتگاه «ماجرا» در جزیره هرمز که بخشی از طرح توسعه‌ای-گردشگری بزرگ‌تری با عنوان «حضور در هرمز» است، بعد از تکمیل در تابستان ۱۳۹۹ توجهی بیش ازآنچه برای سازه‌های معماری در ایران متداول است دریافت کرده است. این توجه در قالب نظراتی پراکنده در فضای مجازی فارسی‌زبان و انتشار نقدهایی به‌صورت چاپی یا آنلاین، ابراز شده است[3]. بسیاری از این مطالب ظاهراً هم‌صدا فاجعه‌ای را در جزیره برملا می‌کنند و موجب برانگیختن شبهه و سردرگمی می‌شوند که چرا یکی از پروژه‌های گردشگری و معماری قابل‌ملاحظه و بحث‌انگیز در سال‌های اخیر ایران، با تمام مزایا و معایبش، با اطلاعات نادقیق و از دریچه‌هایی محدود موردبررسی قرار می‌گیرد و حتی گاه به‌جای تحلیل، با بدبینی شتاب‌زده در جستجوی توطئه خوانده می‌شود و راه عمیق‌تر نگاه کردن به پروژه را مسدود می‌کند.

تصویر 2- اقامتگاه ماجرا، بخشی از طرح بزرگ‌تر حضور در هرمز، عکس از سروش مجیدی، منبع: وب‌سایت زاو.

این متن در پی نشان دادن این است که وقتی از جزیره هرمز و توسعه آن بحث می‌شود، معنای توسعه در چنین بستری با واقعیت همخوان نیست و درنتیجه، در ابراز نظرها در مورد پروژه نسبتاً کوچکی مثل اقامتگاه ماجرا گویا شکافی بزرگ بنا و بستر خرد و کلان دربرگیرنده‌اش را از هم جدا می‌کند و پروژه از زاویه نامناسبی نگاه می‌شود.

اگر بررسی اقامتگاه ماجرا و جزیره هرمز در بستر بزرگ‌تر آن صورت گیرد ممکن است توجهمان به فرصت‌هایی جلب شود که توسعه اقتصادی و گردشگری می‌تواند در ارتقای کیفیت زندگی جوامع محلی و حفظ محیط‌زیست فعال کند، و نیز توجهمان به سازوکارهای مختلفی همچون ابزارهای معماری معطوف شود که می‌توانند به تحقق این دو هدف کمک کنند. در شرایط دشوار اقتصادی کشور نفی و پس راندن جریان توسعه غیرممکن یا بسیار پرهزینه است، و بررسی راه‌های کم کردن عوارض این جریان و ارائه راه‌حل برای تقویت ابعاد غیراقتصادی توسعه ضرورت پیدا می‌کند، و به نظر می‌رسد پروژه «حضور در هرمز،» حداقل در ابعاد تعریف برنامه و طراحی معماری، در چنین مسیری قرار دارد.

این متن با انگیزه شخصی و پس از تکمیل معلومات عمومی در دسترس در مورد پروژه، در پی سفری به هرمز و دیدن شرایط جزیره و پروژه از نزدیک نوشته شده است. بااین‌حال، هدفش آسوده کردن خیال مخاطبان نیست که آیا اقامتگاه ماجرا باید ساخته می‌شد یا خیر، بلکه نقدی است که تلاش می‌کند ارتباط معماری بنا را با شرایط امروزش روشن کند و واکنشی باشد به تمایل افراد متخصص و غیرمتخصص به گفتن و نشر نظرهایی که به‌جای روشن کردن اوضاع، بدون زحمت دانسته‌های پیشین و مطالعات پراکنده را تأیید کنند. مثالی که در بخش بعد می‌آید ممکن است ماهیت این نوع ابراز نظرها را روشن‌تر کند.

چند پرسش، در مورد توسعه در کرانه خلیج‌فارس

شاید بعضی خوانندگان این متن با عادت‌واره‌های مرکز شهر احساس راحتی کنند، آنجا کافه و گالری بروند (حتی آن‌هایی که به متولیانشان انتقاد دارند)، برای فعالیت فرهنگی و کار یا حتی زندگی به آنجا کوچ کنند و از هم‌جواری با معماری زیبای مرکز شهر خرسند باشند. به‌عبارت‌دیگر، شاید جزء موج اولی باشند که ناخواسته جرقه جریان احتمالی اعیانی‌سازی را روشن کرده‌اند. درعین‌حال، شاید از اعیانی‌سازی[4] مرکز شهر در تهران ابراز نگرانی و شکایت کنند، با احساس رضایت از این‌که شهروندی آگاه و کنشگرند و بدون این‌که درست بدانند یعنی چه. نامیدن پدیده‌ای نه‌چندان مطالعه شده در مرکز شهر تهران با برچسب اعیانی‌سازی و آراستنش به یک هشتگ، تحلیل شهری نیست و ارتباطی بین ساختارهای بزرگ‌تر و نمودهای محلی برملا نمی‌کند و درنتیجه نمی‌تواند معیاری برای تشخیص اقدام موردنیاز باشد.

اصطلاح اعیانی‌سازی که نخستین بار در توصیف پدیده‌ای در مرکز کلان‌شهر لندن در دهه 60 میلادی به‌کاررفته است، از معنای کلاسیک و منشأش در قلب شهرها فراتر رفته، در شهرهای کوچک، حومه‌ها و حتی روستاها و طبیعت هم رخ می‌دهد و شناسایی‌اش به‌اندازه گذشته راحت نیست، چون در سکونتگاه‌ها و کلان‌شهرهای امروز توپولوژی جغرافیای شهری دیگر نمی‌تواند معیار شناسایی مرکز و حاشیه باشد. برای شناسایی اعیانی‌سازی، تنها ردیابی نشانه‌های شناخته‌شده آن در تجربه‌های پیشین کافی نیست، بلکه باید رابطه جابه‌جایی گروه‌های مختلف اجتماعی و تأثیرشان روی فضا و معنای آن در ارتباط با شرایط سیاسی و اقتصادی بررسی شود.

این مثال مربوط به مرکز شهر تهران بود، کلان‌شهری که محل زندگی شانزده میلیون نفر از ایرانی‌هاست و به همین دلیل در شناخت آن و مرکزش تلاش نسبتاً بیشتری شده است. به‌بیان‌دیگر نقشه دانش ما از سکونتگاه‌های ایران تهران است و برهوت بقیه‌اش[5]. جزیره دورافتاده و نقطه صفر مرزی هرمز کجای این برهوت است و چطور شد که نامش به‌خصوص در سال اخیر بیشتر شنیده شد؟

به نظر نمی‌رسد در پس هیاهویی که عموماً در بین جامعه کوچکی از مرکزنشینان ایران در مورد پروژه ماجرا شکل گرفته، شناخت عمیقی از مردم هرمز و محل زندگی‌شان وجود داشته باشد، از این‌که ماندن مردم هرمز در جزیره از سر انتخاب است یا نداشتن انتخاب؛ و همین‌طور نسبت به بحران پسماند و فاضلاب جزیره که بر زندگی روزمره‌‌شان سایه انداخته است. مردم هرمز، همچون همه مناطق حاشیه‌ای ایران با نیازهای بسیار اضطراری‌تری از اهداف فرهنگی روبرو هستند. احتمال می‌رود خیلی‌ها پیش از تمجید معماری زیبای بومی گذشته و مخالفت سرسختانه با روش‌های خلاقانه اما نو و عمل‌گرای ساخت‌وساز، به این بی‌توجه‌اند که بلوک‌ پیش‌ساخته از مصالح مدرن سیمان و بتن به مصالح بومی جدید تبدیل شده است. این مصالح که ارزان و ساده است راحت به کار می‌آید، درست مانند گیاه بیگانه مهاجمی که به دلیل انطباق راحت‌تر با محیطی سخت گونه‌های دیگر را کم‌کم از عرصه رقابت بیرون می‌کند.

تصویر 3- سایت پهناور دپوی زباله در جزیره هرمز با کوه‌های جزیره در پس‌زمینه، عکس از مهشید طالبی. منبع: آرشیو عکاس

با نگاه به جزیره از کمی دورتر، از جایی که روی نقشه به‌اندازه یک نقطه کوچک باشد، چیزهای دیگری هم به چشم می‌آیند، مثلاً اینکه معمولاً جایگاه جزیره هرمز در منطقه خلیج‌فارس به کلمه استراتژیک خلاصه می‌شود بدون اینکه معنی ملموسی در زندگی مردم داشته باشد. شاید چون بهره‌برداری غیرنفتی حال حاضر سایر کشورهای منطقه از این بدنه آبی با ایران مقایسه جدی نشده است. آیا ایران که طول کرانه آبی آن در خلیج‌فارس و دریای عمان از همه این کشورها بیشتر است، از سهمش از این ثروت بزرگ حداقل به‌اندازه‌ای برابر بهره می‌برد؟

در میان تمام تنگه‌های خطوط عبوری نفت جهان، بیشترین مقدار بشکه نفت از تنگه هرمز عبور می‌کند و امنیت آن برای جهانیان حیاتی است و این، اهمیت نظامی و راهبردی جزایر ایران را پررنگ‌تر می‌کند. چقدر از فعالیت‌ صلح‌آمیز در برابر نظامی‌گری دفاع می‌کنیم؟ با دفاع کردن یا نکردن از توسعه جزیره‌های ایران و سایر مناطق مرزی، شانه‌به‌شانه چه گروه‌های سیاسی داخلی و خارجی قرار می‌گیریم؟

تصویر 4- تعداد میلیون بشکه نفت عبوری از تنگه‌های مهم جهان در سال 2016 –

منبع اداره اطلاعات انرژی ایالات‌متحده https://www.eia.gov/international/analysis/special-topics/World_Oil_Transit_Chokepoints

فلات مرکزی ایران با بحران آب روبه‌رو است و آسیب‌های جغرافیایی-سیاسی کم‌آبی هم‌اکنون به بار نشسته‌اند. آیا توسعه از نوع پایدارش در کرانه‌های کشور به‌عنوان سکونتگاه می‌تواند یکی از راه‌های تنش‌زدایی آبی باشد؟

این‌که همه نیروها مطابق با معیارهای بشردوستانه و عادلانه رفتار کنند انتظاری واقع‌گرایانه نیست و این سازوکارها هستند که باید اصلاح شوند. در شرایطی که ضوابط و قوانین تنظیم‌کننده فاصله زیادی با مطلوب دارند، آیا کنش درون یک نظام بیمار لزوماً اشتباه است یا جایی که انتظارش نمی‌رود هم امکان کج‌روی از جریان اصلی، تغییر مسیر و بهبود شرایط زندگی وجود دارد؟

اگر بپذیریم که توسعه شهری و اقتصادی در کرانه‌های آبی جنوبی و جزایر ایران موضوعی کاملاً مردود نیست، قدم بعدی اندیشیدن به تأثیرات سوء توسعه و روش‌های تعدیل آن‌ است. با مطرح بودن چنین سؤال‌هایی بیراه است که یک بنا را تنها از روی ظاهرش یا مباحث محدود دیگر قضاوت کنیم. بعضی نقدها تاکنون به‌جای گسترش افق‌های دید، آن‌ها را محدود و تنها توسعه را مذمت کرده‌اند. در جو محافظه‌کارانه موجود در سطح جامعه این‌که با ساختن یک پروژه امکان‌هایی برای کنش فعال شود فرصتی است که نباید نادیده گرفته شود، به‌خصوص اگر این امکان‌ها به برقراری توازن میان توسعه و حفاظت مربوط باشند که در ادامه کوتاه شرح داده خواهد شد.

تصویر 5- جزیره قشم و خلیج‌فارس در پس‌زمینه گنبدهای اقامتگاه ماجرا، عکس از تهمینه منزوی، منبع: وب‌سایت زاو

یک نکته، در هم‌پوشانی توسعه، گردشگری و محیط‌زیست

«اکوتوریسم» به‌عنوان یک زیرشاخه گردشگری، نوعی از سیاحت معرفی می‌شود که مسئولانه و حافظ طبیعت و جوامع محلی است. این درست است که اکوتوریسم در دهه 80 میلادی در واکنش به توسعه زیرساخت‌های گردشگری مصرف‌گرای جریان اصلی، بی‌تفاوتی آن به حفاظت از منابع طبیعی و درنتیجه تهدید شدن بسیاری از سایت‌های دارای جاذبه در جهان شکل گرفته است، اما در‌نهایت همیشه مترادف پایداری نیست و در عمل به‌نوعی سفر برای بازدید از سایت‌های طبیعی و گونه‌های گیاهی و جانوری به‌اصطلاح «کاریزماتیک» تبدیل شده است؛ یعنی آن‌هایی که قابلیت بیشتری برای بازاریابی دارند. در چند دهه اخیر اکوتوریسم با نرخی سه برابر سریع‌تر از صنعت گردشگری عمومی رشد کرده است و در کشورهای جهان جنوب،[6] که دارای بیشترین منابع طبیعی بکر و دورمانده از توسعه هستند، برای بهبود وضعیت اقتصاد ملی به‌کارگرفته‌شده است. اکوتوریسم در بسیاری کشورهای آفریقا، آمریکای جنوبی و آسیا به منبع درآمدی بزرگ‌تر از دیگر صادراتشان تبدیل شده است.[7]

در این کشورها مقاصد طبیعی جذاب برای گردشگران، دور از جریان عمومی توسعه و در مناطق حاشیه‌ای، معمولاً در قلمروی زندگی جوامع کم‌تر برخوردار هستند. در سال‌های اولیه رونق اکوتوریسم، در برابر توسعه بی‌رویه گردشگری ناپایدار، رویکرد غالب تعریف پارک‌های محافظت‌شده‌ای بود که جوامع محلی را هم در کنار سایر عوامل، تهدیدی برای ذخیره‌گاه طبیعی تلقی می‌کرد و آن‌ها را از فعالیت‌های مصرفی تأمین‌کننده معیشتشان مثل قطع درختان، شکار، چرای دام یا صیادی بازمی‌داشت، چون این فعالیت‌های آبا و اجدادی بسیاری اوقات برای تنوع زیستی شکننده آسیب‌زا بودند. این روش مدیریت که توسعه جوامع محلی را نادیده می‌گرفت در بسیاری موارد به فقر روز‌افزون و اعتراضات گاه خشونت‌آمیز آن‌ها منجر می‌شد.

از سوی دیگر، تصوری ساده‌انگارانه در عصر حاضر در مورد ارتباط بین حفاظت از محیط‌زیست و توسعه جوامع محلی این است که مدیریت گردشگری بر پایه طبیعت، زمانی که با خوش‌بینی به حسن نیت مردم محلی، به‌طور کامل به آن‌ها سپرده شود نه‌تنها به بهبود وضعیت تنوع زیستی قلمروشان بلکه به توسعه و ارتقای سطح زندگی نیز منجر خواهد شد. درحالی‌که بسیاری پژوهش‌ها و نمونه‌های موردی در نقاط مختلف جهان نشان می‌دهد که این‌گونه مدیریت، به‌جز در مواردی خاص، اغلب شکست می‌خورد. نبود منابع مالی، زیرساخت، مهارت‌های مدیریتی، ابزارهای اقتصادی و بازاریابی در کنار انزوا از علل مهم هستند.

وضعیت امروزی توسعه و رونق گردشگری در جزیره هرمز، پدیده‌ای جدید و ناشناخته نیست. این جزیره در جنوب ایران مدت‌ها از جریان توسعه به دورمانده اما مانند بسیاری نقاط دنیا، کشف ظرفیت‌های طبیعت کاریزماتیک آن در سال‌های اخیر، پای طبیعت گردان را به آن باز کرده و افزایش محبوبیتش به‌عنوان مقصد سفر تفریحی آهنگی تند پیدا کرده است.

در چند سال اخیر به دنبال ورود گردشگران ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه محلی هرمز در حال تغییر است؛ قیمت زمین رو به افزایش دارد، ساختمان‌های جدید در حال ساخت‌اند، سازه‌های نیمه‌کاره و بعضاً رو به تکمیل در خارج از محدوده شهری جزیره به چشم می‌خورند، زمین‌های جدیدی به نهادهای مختلف (مثلاً دانشگاه آزاد) واگذار می‌شوند، بلوار ساحلی ساخته و خانه‌ها بازسازی می‌شوند؛ خلاصه آنکه صدای پای توسعه واضح شنیده می‌شود و در این وضعیت، پرسیدن این‌که آیا توسعه باید در جزیره تشویق یا از آن ممانعت شود پرسشی آناکرونیک[8] است و ازنظر زمانی تأخیر دارد. در صورت‌بندی واقع‌گرایانه‌تر، این سؤال پرسیده می‌شود که باز شدن اقتصاد و جامعه بسته یک جزیره چه اثراتی روی مردم و محیط‌زیست آن خواهد گذاشت و نیروهای مختلف چطور می‌توانند در مدیریت اثرات، عاملیت بیشتری نسبت به قبل پیدا کنند. از این نقطه‌نظر، رسیدن موج توسعه به جزیره هرچند احتمالاً اجتناب‌ناپذیر است اما مسیر آن ظرفیت تأثیر پذیرفتن دارد. برای پاسخ به این پرسش‌ها در قدم بعدی می‌توان در جهت کنش حرکت کرد و راهبرد و تاکتیک پیشنهاد داد.

با چنین دیدگاهی، برنامه و استراتژی‌هایی پیشنهادی طرح حضور در هرمز را، فارغ از میزان موفقیت آن در اجرا، می‌توان تلاشی برای تأثیر گذاشتن روی جریان توسعه تعبیر کرد که روش آن هم‌راستا کردن منافع حفاظت و توسعه و ایجاد نوعی رابطه هم‌زیستی[9] بین این دو است، یعنی حفظ محیط‌زیست با ارتقای معیشت جامعه محلی از طریق اکوتوریسم؛ به شکلی که مردم محلی و سرمایه‌گذار خصوصی به‌جای مصرف منابع طبیعی یا تخریب آن برای بردن سود بیشتر از طریق گسترش اکوتوریسم به این نتیجه برسند که منفعتشان درگرو حفظ محیط‌زیست است، چراکه به‌واسطه آن می‌توانند درآمد کسب کنند و توسعه پیدا کنند. این الگو در ادبیات توسعه گردشگری،  ICDP یا پروژه‌های جامع حفاظت و توسعه[10] نام دارد. البته اهداف این پروژه‌ها برای محقق شدن، به‌جز مطالعه به ظرافت‌های اجرایی، همکاری بین ذی‌نفعان مختلف و نظارت ادامه‌دار نیاز دارند که به‌خصوص در کشورهای در‌حال‌توسعه، همچون ایران، از چالش‌های بسیار جدی محسوب می‌شوند.

باید در نظر داشت که حضور در هرمز یک پروژه خصوصی با اختیارات و منابع محدود است و نه طرحی جامع برای توسعه، و اثرگذاری آن متناسب با مقیاس خودش است. از فازبندی پروژه[11] و سوابق آن در چند سال گذشته می‌توان تصور کرد که این طرح بیش از سود کوتاه‌مدت، به رشدی ادامه‌دار در کنار جزیره تمایل دارد تا فرصت پیدا کند در طول زمان جایش را به‌عنوان بازیگری در کنار بقیه ذی‌نفعان شبکه جزیره و دنیای بیرون آن تثبیت کند، و هرچند ازنظر فیزیکی از چند بنای محدود تشکیل شده، اثرگذاری‌اش از آن‌ها فراتر رود. باوجود تکمیل ساخت، راه‌اندازی اقامتگاه ماجرا به‌طور کامل رخ نداده و عملکردش به‌عنوان یک طرح ICDP یا مشابه را تنها با گذر زمان می‌توان ارزیابی کرد، بنابراین بحث در مورد کیفیت بهره‌برداری، مدیریت و پایش «حضور» گردشگر به شکلی که این طرح ادعا می‌کند هنوز ممکن نیست. در عوض، ساخت اقامتگاه ماجرا تکمیل شده و از روی طراحی معماری و روند ساخت آن می‌توان تا حدی جهت‌گیری اهداف پروژه را دررابطه ‌با تعدیل اثرات توسعه و تشویق حفاظت تشخیص داد.

چند ملاحظه، در رفت‌وبرگشت بین طرح و تولید معماری

یکی از موضوعات مهم در روند ساخت اقامتگاه ماجرا و مرکز رونگ، استفاده از ابر خشت[12] است؛ روش ساختی ساده و کاربردی با خاک، به عاریت گرفته‌شده از نادر خلیلی. در عصر پساصنعتی امروز فناوری تولید انبوه، قطعات پیش‌ساخته و مصالح جدید شکل ساختمان‌ها را دگرگون کرده و امکان افراشتن سازه‌هایی بدیع با تکنولوژی‌های پیشرفته فراهم شده است. بیان صنعتی بر تولید معماری و فضای معمارانه تسلطی چشمگیر دارد به شکلی که حتی در مناطق روستایی و طبیعی، معماری با کمک همان تکنولوژی‌های صنعتی رایج در ساخت‌وساز شهری، پوسته‌ای روستیک را جعل می‌کند. این کار اغلب از ساختن به روش‌های سنتی، ساده‌تر، کاربردی‌تر و حتی به‌صرفه‌تر است. به عبارتی الگوهای مصرف گردشگری و سکونت، معماری را به‌جای استفاده از روش‌های متناسب با ظرفیت و محدودیت محیط، به‌سوی پرداخت ارزان و کاربردی در رویه بنا سوق می‌دهند تا حس ‌و ‌حال و تصویری از معماری گذشته را القا کند که به مصرف آن تمایل وجود دارد.

روش ابرخشت هم منحصر به یک سرزمین خاص و بومی یک منطقه نیست، بلکه روشی جهانی است که می‌تواند در بسیاری محیط‌ها، حتی روی سیارات دیگر، به کار گرفته شود. در پروژه ماجرا این روش به‌عنوان یکی از راه‌حل‌های ممکن برای هماهنگی و تناسب با بوم جزیره به کار بسته شده است، البته با اعمال تغییراتی نسبت به روش ابرخشت اولیه. مثلاً طبق گزاره برگ پروژه، به‌جای خاک از ماسه لایروبی اسکله جزیره استفاده شده تا خاک جزیره حفظ شود، در عوض برای جبران کمبود چسبندگی ماسه به آن درصدی از سیمان اضافه شده. برای ماندگاری سازه در طول زمان و مقاومت بیشتر آن در اقلیم مرطوب پرداخت بیرونی از جنس سیمان است، چون به گفته طراحان دوام آن را در جزیره‌ای که انجام تعمیرات ساختمانی در آن چندان ساده نیست بالا می‌برد. همچنین افزودن سازه فلزی کمکی، ساخت گنبدهای بزرگ‌تر از 4 متر را که ظرف فضاهای عمومی پروژه هستند ممکن کرده‌است.[13] به دلیل عاریتی بودن روش ابرخشت در این پروژه بسیاری معتقدند که ایجاد تغییرات در آن نوعی «خیانت در امانت» است و به همین دلیل توجیهی ندارد؛ درحالی‌که معنی این تغییرات این است که در استراتژی این پروژه سازگاری پراگماتیست با بوم امروز جزیره و بستر شرایط واقعی نسبت به پایبندی اصولگرایانه به روش ابرخشت ترجیح داده شده است.

تصویر 6- فرآیند ساخت گنبدهای اقامتگاه ماجرا در مرحله کارهای تکرارشونده‌ای همچون پر کردن کیسه‌ها و کیسه چینی و ساخت و کار گذاشتن کلاف‌های در و پنجره، منبع: وب‌سایت زاو

از سوی دیگر روش ابرخشت متکی به پیشه‌های دستی و مهارت و تجربه در این پیشه‌هاست و به همین دلیل مسئله انتقال دانش ضمنی[14] در آن بسیار مهم است. محدودیت سازه‌ای در قطر گنبد و ابعاد واحد فضایی موجب شده که برای تأمین فضای موردنیاز پروژه ماجرا، تعداد گنبدها به 200 عدد برسد. برای هر گنبد پروسه ساخت با به‌کارگیری ابزارهای مناسب روی مصالح تکرار می‌شود: تسطیح و رگلاژ زمین، احداث پی، پر کردن کیسه‌ها و کیسه چینی، ساخت و کار گذاشتن کلاف‌های در و پنجره، اجرای تأسیسات برق و آب و تهویه، نازک‌کاری، قالب‌گیری و کف‌سازی بتنی.

نام این پیشه‌ها به‌اندازه نجاری، خیاطی، رنگرزی، دباغی، بافندگی، کفاشی، زرگری، سنگتراشی، سفالگری و آهنگری آشنا نیست اما ذهنیت پیشه‌وری و طرز کارشان با آن‌ها تفاوت چندانی ندارد. به این معنا که در همه این پیشه‌ها کسب دانش ضمنی (مهارت، تجربه) تنها با تکرار انجام دادن یک عمل از طریق بدن به دست می‌آید، درست مثل دوچرخه‌سواری یا نواختن ساز. کارگری در یک کارخانه یا کارگاه ساختمانی که در طول روز کاری‌اش یک عمل ساده را به شکلی ماشینی انجام می‌دهد به دلیل محدود بودن هدفش چیز زیادی نمی‌آموزد. برخلاف تولید صنعتی که بر معماری امروز چیره شده، در تولید پیشه‌ورانه معماری[15] افراد درگیر درروند ساخت هرکدام از کارهای دستی را که برآیندشان بنا را به وجود می‌آورد به شکلی ماشینی انجام نمی‌دهند، بلکه با برقراری ارتباط ذهن و دست و تکرار، مهارت و تجربه‎ای را کسب می‌کنند که می‌توانند از آن به روش خلاقانه خودشان استفاده کنند.

تصویر 7- مرد سفالگر هندی در کنار اشیاء تکرارشونده سفالی خام ساخته دست خودش – منبع: wikimedia commons

هرچند از ابرخشت برای ساختن دیوار تخت یا شکل‌های دیگر سازه‌ای هم استفاده می‌شود اما شکلی که بیشترین استحکام را ایجاد می‌کند گنبد است. در ماجرا به‌جای فضاهای تفکیک‌شده‌ای همچون سوییت، رستوران، یا اتاق تأسیسات که ویژگی‌های فضایی متفاوتی دارند، با تعدادی گنبد روبروییم که مبلمان و وسایل داخل آن‌ها کاربرد فضا را تعیین می‎کند و نه سازه و تیپ فضا، بدین معنی که کسانی که مهارت‌های لازم را فرا‌می‌گیرند می‌توانند بدون نیاز زیادی به حضور طراح انواع و اقسام فضاهای معماری لازم برای زندگی را به شکلی مستقل تولید کنند. این یک پیشنهاد عملی برای توانمندسازی است.

یک مؤخره، رو به آینده

اگر جزیره و اقتصادش را استعاره‌ای از کشورمان ایران بدانیم برقراری توازن میان توسعه و حفاظت با روش‌های عملی حتی مهم‌تر می‌شود. مسئله به‌هیچ‌وجه انتخابی بین سرنوشت بد و بدتر نیست بلکه درک بضاعت شرایط و بهترین کنش با توجه به شرایط موجود است. نیاز داریم بپرسیم که در شرایط واقعی، با کنار گذاشتن پیش‌فرض‌ها و پذیرفتن ایرادهایی که عنصر حذف نشدنی کارهای اجرایی است، تصمیم می‌گیریم از چه نوع طرح‌هایی برای توسعه حمایت کنیم تا پیشینه‌ای برای تجربه‌های آتی باشد، تجربه‌هایی که در جریان لاجرم توسعه بالاخره رخ خواهند داد و اگر امیدوارانه نگاه کنیم با سوارشدن بر دوش پیشینیانشان شاید بتوانند آن‌ها را ارتقا بخشند و به توازن و پایداری نزدیک‌تر شوند.

تصویر 8- تصویرهایی از فیلم مستند کوتاه ماجرای ماجرا(1400) ساخته مهداد حقیقی که ساختمان‌های نیمه‌کاره خارج از محدوده شهری هرمز را نشان می‌دهند

منابع

Boonzaier, Emile. “Local responses to conservation in the Richtersveld National Park, South Africa.” Biodiversity & Conservation 5, no. 3 (1996): 307-314.

Canadell, Samuel, Ana Blanco, and Sergio HP Cavalaro. “Comprehensive design method for earthbag and superadobe structures.” Materials & design 96 (2016): 270-282.

Coria, Jessica, and Enrique Calfucura. “Ecotourism and the development of indigenous communities: The good, the bad, and the ugly.” Ecological Economics 73 (2012): 47-55.

Herres, Uli Matthias. “Craftsmanship in Architecture.” (2014).

Maloutas, Thomas. “Contextual diversity in gentrification research.” Critical Sociology 38, no. 1 (2012): 33-48.

Müller, Dieter K., and Bruno Jansson. “The difficult business of making pleasure peripheries prosperous: Perspectives on space, place and environment.” Tourism in peripheries: Perspectives from the far north and south (2007): 1-18.

Sale, Peter F., David A. Feary, John A. Burt, Andrew G. Bauman, Geórgenes H. Cavalcante, Kenneth G. Drouillard, Björn Kjerfve et al. “The growing need for sustainable ecological management of marine communities of the Persian Gulf.” Ambio 40, no. 1 (2011): 4-17.

Sennett, Richard. The Craftsman. Yale University Press, 2008.

«گزاره برگ حضور در هرمز 02،» معماری معاصر ایران، آخرین ویرایش 29 بهمن 1399، برگرفته از لینک https://cutt.ly/bm5V6ui (دسترسی در 2/5/1400)

[1] diner

[2] Späti

[3] طیفی از مطالب همچون مقاله معماری کاوه منصوری با عنوان «از افتادن به جان زمین تا بندبازی روی طناب تجربه‌گرایی» منتشر شده در وب‌سایت جامعه منتقدین و نویسندگان معماری، مقاله پگاه بهروزی نوبر در وب‌سایت آسو با عنوان «راهی به‌سوی «توسعه»، یا «اعیانی‌سازی» روستاها؟» و تا حدودی «هرمز گرفتار در توسعه‌ای پایدار» نوشته یاسمین قلعه‌نویی در وب‌سایت میدان در زمینه توسعه، مصاحبه پوریا جهانشاد در روزنامه صبح ساحل با عنوان «جایی که هرمز تمام می‌شود» بیشتر در رابطه با سلب مالکیت از زمین‌های طبیعی، گزارش مینا مولایی در روزنامه جام‌جم با عنوان «ماجرای شهر لی‌لی‌پوت‌های هرمز»، یادداشت امید رحیمی در روزنامه شرق با عنوان «دایه مهربان‌تر از مادر» و واکنش روح‌اله ناصری با عنوان «از هرمز» در همین روزنامه، و البته رشته‌توییت‌هایی که تا‌به‌امروز به متن‌های جدی‌تری بدل نشده‌اند.

[4]  gentrification

[5]  با الهام از نام کتاب Paris et le désert Français نوشته ژان-فرانسوا گراویه منتشر شده در سال 1947

[6]   Global South

[7] در کشورهایی مثل کنیا، تانزانیا یا کاستاریکا درآمد اکوتوریسم از صادرات سنتی مثل قهوه و موز پیشی گرفته است.

[8]  anachronic

[9]  symbiosis

[10]  Integrated Conservation and Development Projects (ICDP)

[11] طبق اطلاعات وبسایت معماران، فازهای مختلف حضور در هرمز عبارت‌اند از: پروژه های کوچک بازسازی یا بهسازی برای تعامل با جامعه محلی همچون مرکز موقت مشارکت در یک آب انبار قدیمی و بازسازی خانه جری پولاک (قبل از 1396)، یک کافه کوچک در کنار اسکله هرمز به نام رونگ (1396) که ردیفی از پله‌ها در آن یک فضای عمومی برای تعامل گردشگران و مردم محلی است، یک اقامتگاه به نام ماجرا (1399) با ظرفیت حدود 90 نفر در 17 سوییت کمی دورتر از شهر هرمز در جاده ساحلی، و یک مرکز آموزش مهارت و برگزاری کارگاه آموزشی به نام بادبان (1400) در داخل شهر هرمز.

 [12] ابرخشت نوعی روش ساخت با کیسه‌های خاکی است که توسط نادر خلیلی معمار ایرانی ابداع شده است، و از چیدن نوارهای کیسه‌های پر شده از خاک بر روی هم سازه‌هایی گنبدی شکل و مقاوم به وجود می‌آورد که محدودیت قطر آن‎ها حدود 4 متر است. روی این سازه‌ها معمولاً با لایه‌ای عایق پوشانده می‌شود. این روش در دو دهه اخیر در مباحث ساخت طبیعی و پایدار توجه زیادی دریافت کرده است. خاک مصالحی پیش‌پا‌افتاده است که در همه‌جای کره زمین، به خصوص در اقلیم بیابانی که سنگ و چوب در آن کمیاب است، و حتی سیاره‌های دیگر پیدا می‌شود – نادر خلیلی ابرخشت را در طرحی برای ساخت سکونتگاه‌های آینده در مریخ و ماه به ناسا ارائه کرده است.

[13] منبع این اطلاعات گزاره برگ پروژه است که در وبسایت معماری معاصر ایران و وبسایت معماران زاو بارگزاری شده است.

[14]  دانش ضمنی (tacit knowledge) به مهارت‌ها، ایده‌ها و تجربه‌هایی گفته می‌شود که آدم‌ها در ذهنشان دارند اما بر خلاف دانش آشکار به راحتی با کلام قابل بیان نیست و از طریق انجام کارها با بدن و به گونه‌ای فرایندی و عملگرا فراگرفته می‌شود یا به دیگران انتقال می‌یابد.

[15]  Crafted production of architecture