پیش‌نوشت: نادر خلیلی گفته‌ بود؛ این گِل تافتن‌های من تلاشی است برای آن که بهترین‌هایمان را از گذشته با خود به آینده ببریم (نقل به مضمون از مستند آب، باد، خاک، آتش).

سید جواد طباطبایی، فیلسوف ایران هم گفته بود بدون تاریخ هیچ آینده‌ای متصور نیست (نقل به مضمون از مقاله‌ی ما و راه تجدد).

این دو جمله‌ را بر پیشانی این نوشته الصاق کردم تا تکلیفم با گذشته و تاریخ مشخص شود؛ نه سلفی‌گری و گذشته‌گرایی صرف و نه پشت پا زدن به تاریخ.

مقدمه

فاصله‌ی زیادی نداریم با زمانی که به پیروی از مهران مهاجر، عکاس و معلم تاریخ هنر، هر متن تئوریک هنری با تیتر فلان چیز به مثابه بهمان چیز آغاز می‌شد و اعتبار می‌گرفت. امروز هم به نظر می‌رسد هر متن و اثر هنری یا معماری اگر سراغ بازتعریف چیزی نرفته باشد از درجه‌ی اعتبار ساقط است. تلاش می‌کنم از تناقضی حرف بزنم که میان نفرت عمل‌گرایانه نسبت به تاریخ و هم‌آغوشی تئوریک با گذشته در زمانه‌ی ما شکل گرفته؛ رویکردی ضد تاریخ که فارغ از فهم گذشته و بدون حل مسئله‌های تاریخی، با اسم‌رمزِ بازتعریف، سهل‌انگاری خود را سفیدشویی می‌کند و دائما از گذشته‌ای با شکوه و مبهم برای خود رفرنس نامربوط می‌سازد. این یادداشت نوشته‌ می‌شود تا از تقلیل تاریخ به یک تکنیک بازاریابی جلوگیری کند.

یکم- جنایت بی‌دقت

کافی است توضیح و تشریح پروژه‌های متاخر معماری‌مان در سده‌ی جدید را بررسی کنیم؛ بازتعریف حیاط، بازتعریف خانه، بازتعریف فضای عمومی و خصوصی، بازتعریف دسترسی، بازتعریف عناصر بنیادین ساخت‌مان نظیر در و دیوار و پنجره و پله و ده‌ها نمونه‌ی مشابه از این بازتعریف‌ها. این دقیقا همان جنایت بی‌دقت است. ما گذشته را ترور و در اسید حل می‌کنیم، بدون این که دلیل این حذف را بدانیم. به ماشین کشتار گذشته بدل شده‌ایم بدون آن که رازهای مقتول را رمزگشایی کرده باشیم. این آسان‌ترین شکل مواجهه با پرسش‌های بی‌پاسخ تاریخ است. در نهایت هم با برگزاری یک مجلس ختم با شکوه، به سطحی‌ترین و گل‌درشت‌ترین شکل ممکن قاب عکسی از مسئله را با ربانی سیاه به دیوار تاریخ می‌آویزیم.

دوم- آشفتگی

وضعیت موجود در لانگ شات یک رویکرد انتقادی است اما در کلوزآپ عملکردی کاملا محافظه‌کارانه دارد. در حالی که گفتمان سیاسی مستقر، گفتمان کتمان و تحریف تاریخ است و ما مخالف این رویکرد هستیم اما دقیقا در کنش معمارانه‌ی خود طرف غلط تاریخ ایستاده‌ایم. ما نه راویان بی‌طرف تاریخیم و نه ساختارشکنان ضد جریان. یعنی نه امکان خلق معماری زمانه‌ی خود را داریم نه توان شکستن جو حاکم را. تن دادن به قوانین غلط که کمر به حذف ژنوم معماری ایرانی بسته و ما را به سمت بازتعریف هر کدام از اجزای حیاتی‌اش سوق داده، زمین بازی گفتمان سیاسی غالب است، نه برای گذار به تجدد که برای فرو رفتن در باتلاق تعلیق میان گذشته و آینده و غلطیدن به دامن سلفی‌گری. آنچه با عنوان بازتعریف به مد روز معماری ایران بدل شده نه حرکتی در مسیر تاسیس تجدد که سرکوب هویت معماری ایرانی است. از آن‌جایی که هویت هم به کلمه‌ای مستعمل بدل و هویت معماری ایرانی به خواست گروهی اقلیت پر سر و صدا در طاق و مقرنس و مسجد خلاصه شده، باید گفت کنش بازتعریف امروزی نه توان در انداختن پرسشی نو دارد و نه حتی پاسخ‌‌های گذشته را مورد بررسی انتقادی قرار می‌دهد. به نظر می‌رسد پاسخ‌های ساده جای سوال‌های سخت را گرفته. گواه این وضعیت را نباید در اندک معماری‌های قابل نقد بلکه در غده‌ی سرطانی نامعماری‌های پرشمار گسترش یافته در شهر جست‌وجو کرد که هیچ نسبتی با تاریخ ما ندارند.

سوم- خانه‌ای روی آب

در گذشته دیده بودیم که سنت‌گرایان برای تضعیف مدرنیسم دست به دامن پست‌مدرن‌ها شده باشند. حاصلش هم می‌شد تفکرات التقاطی- تلفیقی منجر به انفصال از اکنون و اینجا. این مغالطه‌ی یکی پنداشتن تفکر انتقادی و پست‌مدرن بودن اگر در خوشبینانه‌ترین حالت تلاشی باشد برای تاسیس تجدد اما در واقعیت مخدوش کردن تصویر امروز است و به محاق بردن تاریخ. مرگ سنت‌های فکری و انحطاط اندیشه که امکان نقد و خوانش را از ما گرفته، حاصل برخورد سطحی، بدخوانی و فهم ناصحیح ما است از مسیر به امروز رسیدن. پست‌مدرنیست‌ها تاریخ را به چالش می‌کشیدند و با تشکیک در آن سعی بر ساختن تاریخی جدید داشتند. این نقد‌های بنیان‌فکن به تاریخ خود ریشه در برخوردی ایجابی نسبت به آن دارد، یعنی پذیرش وضع موجود و سپس دگرشکل یا ساقط کردن اعتبار آن. ما امروز نمی‌خواهیم سنت‌گرا باشیم، حداقل‌های ساختارگرایی را نداریم و فرسنگ‌ها با پساساختارگرایی فکری فاصله داریم. چون تاریخ‌مان را نادیده گرفته‌ایم، ما اگر امروز حضور تصویری در معماری جهان داریم در حالی است که حضور تئوریک‌مان به حداقل رسیده. ما امروز خالقان خانه‌های پوشالی هستیم. نه برای اینکه پاسخی غلط به مسئله‌ی امروز داده باشیم، چون ایده‌آل‌های امروز را به کل تاریخ تعمیم داده‌ایم اما پاسخی که دریافت کرده‌ایم قابل تعمیم به فردا و اقلیم‌های دیگر نیست. اشتباه نشود این جا مسئله‌ی متن مواجهه‌ی روایت کلان مدرنیستی با خرده روایت‌های بومی پست مدرنیستی نیست که تعمیم‌پذیری در آن فاقد اهمیت باشد، مسئله شیوه‌ی اندیشیدن، درک مسئله و فراموش کردن طرح سوا‌ل‌ است. مسئله تکثر پاسخ نیست که امروز به ارزش بدل شده، مسئله کمبود کمی و کیفی سوال است که دامن‌گیر هنر و معماری ما است. در این شرایط بازتعریف هر پدیده‌ای بدون فهم سیر تحول آن یعنی ساختن خانه‌ای روی آب.

پایان

تیموتی اسنایدر در کتاب استبداد نوشته: این بخشی از سنت فکری آمریکایی است که هر وقت مشکلی پیش می‌آید به بازخوانی تاریخ می‌پردازیم. این را در مقابل حرف ناصر تقوایی بگذاریم؛ ما هر وقت سراغ تاریخ می‌رویم، قصد بیان یک موضوع روز را داریم. تاریخ آمریکا چنان معاصر است که هنوز برای رفع مشکل قابل ارجاع است و تاریخ ایران چنان انباشته و پربار است که برای هر اتفاق امروزی مشابهی در آن پیدا می‌شود. این تاریخ ندانستن ما است که بازتعریف را به یک ضرورتِ پوچ بدل کرده … بازتعریف آنچه هنوز نشناخته‌ایم.

 

تصویرسازی مهدی قدیانلو space of hope