متنی که در پی میآید؛ برگرفته از پایاننامهی دکترای نویسنده اول، با نام «زندگی روزمرهي خانگی در کالبد معماری ایرانی (۱۳۵۷-۱۳۳۰)؛ ادغام فضاهای سینمایی به مثابه گزارههای خلاف واقع در روایت تاریخ نزدیک» است که در دانشگاه تربیت مدرس، به راهنمایی آقای دکتر محمدرضا بمانیان و مشاورهی آقایان، دکتر منصور یگانه و دکتر سعید خاقانی در حال انجام است و با همکاری نویسندهی دوم، برای هفدهمین مسابقهی بنیاد میرمیران، با موضوع احیای حیاط تدوین و ارائه شده است. برای جادادن یک قرن مدرنیته خانگی در ایران، در قالب متنی کوتاه، ناچار به برخی از سادهسازیها و نتیجهگیریهای صریح بودیم؛ همچنین از توصیف توسعهی شهر در این دوره صرفنظر کردیم، این تغییرات به صورت مفصل در تاریخنگاریهای موجود معماری و شهرسازی روایت شدهاند، و فرض کردیم که اغلب خوانندگان با این تغییرات آشنا هستند. بدین ترتیب بیشتر به تحولات عمدهای پرداخته شد، که عموما در تاریخنگاریهای معماری و فضاهای خانگی که به زبان فارسی نوشته میشوند، نادیده گرفته شدهاند. هدف اصلی آن بود که خصوصا تحولات در گفتمان تولید فضای معماری از دههی ۱۳۷۰به بعد را که در آکادمی معماری ایران، به عنوان نوعی دانش بیطرفانه مورد ارجاع قرار میگیرد، در یک زمینهی تاریخی قرار دهیم و از این طریق فضایی برای تفاسیر جدید از سیر دگرگونی خانهها در ایران باز شود.
«او -مورخ- در این ساختار، نشانهای از ساعت صفر موعودباورانهی رویدادها را تشخیص میدهد. یا به عبارت دیگر، یک امکان انقلابی در مبارزه برای گذشتهي سرکوبشده. او این شناخت را به کار میگیرد، تا فریاد لحظهای خاص را از سیر همگن تاریخ بیرون بکشد.»
والتر بنیامین (1946) در مفهوم تاریخ.
«در بناها اتاقی دنج و جدا میساختم. من آن را برای مردهایی ساختم که میدانستم عصرها مهمان به خانه میآورند و مزاحم خانواده میشوند، یا برای پدربزرگها و مادربزرگهایی که بیجا و مکان میمانند و آزرده میشوند… من در همهی خانهها، حتی در همهي خانههای معمولی، تلاش کردم اتاقی و جایی به این شکل بسازم، چون رنج پیرزنهای تنها را دیدهام. همه غصههای عالم به اندازهی غصهی آنها نیست.»
مهدی علیزاده سقطی (1375) مصاحبه با سهیلا بسکی
مدرنیته در ارتباطی بنیادین با خانه روی میدهد و در یک معنا تلاشی است برای سکونت در اینجا و اکنون؛ تجربهی مدرنیتهی ایرانی اما در دستیافتن به رویاهایش کامیاب نشد، زیرا آن تغییرات سرنوشتساز اجتماعی که هدف نهایی برنامههای توسعه ایران بود، هیچگاه به شکلی پایدار ممکن نشدند، دگرگونیهای اجتماعی بر خلاف انتظارات مدرنیستهای دهههاي ۲۰-۱۳۱۰ پیش رفت و همگام با تحولات فراملی و اهمیت یافتن امر بومی در مقابل امر جهانی، موجب چرخش فرهنگی برنامههای توسعه در اواخر دههي ۱۳۴۰و ظهور ایدههای «میراث» و «حس مکان» مبتنی بر سازوکار خاطره و نوستالژی در گفتمانهای «رسمی» تولید فضای معماری در ایران شد. میراثی شدن خانه که در دههی ۱۳۵۰با ایدهي خلق مکان و در پروژههایی مانند شوشتر نو آغاز شد، در طول دههي ۱۳۷۰، از طریق انتشار مجلات و پژوهشهایی عمدتا با حمایت «مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری» چرخشی فضایی را تجربه کرد. ایدهي خانه به مثابه «سازمان فضایی» و شکلدهی به فضای مسکونی از طریق «طراحی ترکیبی سه نوع اتاق (حیاط – ایوان – اتاق)» که حیاط به عنوان مهمترین اتاق در مرکز آن قرار میگرفت؛ در مقابل تصویر حیاط به مثابه «باغ/بهشت ایرانی» در گفتمانهای مکانمحور مطرح شد. هم خانهي «صحی» آرشیتکتهای دیپلمه در دههي ۱۳۳۰، هم خانههای میراثی مکانمحور و فضامحور دهههای بعدی، لحظههایی از تجربهي مدرنیتهي خانگی ایرانیان به شمار میروند، که در برنامهی انتقادی حاضر برای احیای حیاط، در مقابل لحظهای فراموششده در تاریخ خانه، یعنی تجربه خانههای مبتنی بر هال قرار میگیرد.
مدرنیتههای چندسویه، حاصل درهمتنیدگی ایدههای مدرنیستی و زندگی روزمره، که در خانههایی با مرزهای مبهم و نامشخص و اتاقهایی با کاربری مجهول، در سازماندهی مبتنی بر «هال» ممکن شد، در گفتمانهای «رسمی» تولید فضای خانگی برای مدت زمان کوتاهی در دسترس باقی ماند، اما در عمل در جریان غیررسمی معماری، در حاشیه، و برای ساخت خانههای ردیفی تکخانواری برای طبقات متوسط میانه و پایین، بیش از نیمقرن میزبان سبکهای متنوعی از زندگی خانگی (خانواده هستهای و گسترده – زندگیهای جمعی و اشتراکی) باقی ماند. این فضاها به نفع برساختن یک تاریخ همگن و منظم کنار گذاشته شدند. در واقع مرگ حیاط، ابتدا در سطحی نظری رخ داد، زمانی که هال، به عنوان حیاط جدید، قلب خانه و محل فعالیتهای جمعی در میان فضاهای بسته؛ با محو شدن« اتاقهای پذیرایی» (آخرین بازماندهی الگوی اندرونی-بیرونی) و حذف دیوارهای آشپزخانه، به نوعی فضای جمعی و سیال تبدیل میشد، از سوی معماران با کلیدواژههایی چون «بیهویت» و «بینظم» مورد انتقاد قرار گرفت.
اما در تاریخهایی که هنوز فرصت ظهور نیافتهاند و بر یافتن امکانهای تاریخی سرکوبشده متمرکزاند، نه ارزش اصالت تقویمی ناشی از تقدم و تاخر چیزها، حیاط هرگز نمیتواند از جریان زندگی روزمره حذف شده باشد، تاریخ جایگزین روایت میکند که چگونه هال توانست از طریق برقراری نظمی مبهم و قابل گفتگو، حسی از حیاط را در میان اتاقهایی متفاوت و متنوع از نظر نور، منظر، موقعیت، دانهبندی و حریمخصوصی امکانپذیر کند و چطور گفتمان معماری از طریق انطباق این فضای سیال جدید به عنوان بیرونی و همشکلکردن اتاقها در حوزهی اندرونی، خانهی معاصر را به اندرونی-بیرونیهای بدون حیاط تبدیل کرد. امکانهای متفاوت و قابل گفتگوی اتاقها، در این صورتبندی نظری جدید به گروهی از اتاقهای متراکم، با حریمهای درهم در مقابل یک فضای عمومی یکپارچه با کارکردی نمایشی فروکاسته شد. تاریخ جایگزین، سازماندهی مبتنی بر هال را به عنوان امکانی شکستخورده، از زیر آوار اندرونی-بیرونیها بیرون میکشد و ابهام و سیالیت آن را به عنوان فرصتی انقلابی برای مبارزهای در حمایت از گذشتهی سرکوبشده، در احیای حیاط، اینبار میان اندرونیها در جهت افزایش تاباوری خانهها در مقابل بحرانهای پیشرو، به کار میاندازد.
سکانس یک: سده جایی نزدیک اصفهان؛ ایران و روندهای جهانی جابهجایی در قرن بلند نوزدهم
خانه سرتیپ
سرتیپ محمدحسینخان امینی سدهی، داماد و از فرماندهان قشون ظلالسلطان، حاکم وقت اصفهان حوالی سالهای ۶-۱۲۷۵ ش تصمیم گرفت خانهای جدید برای پذیرایی از پدرزنش، شاهزاده ظلالسلطان، بنا کند. خانهی سرتیپ که به سرعت ساخته شد، گشادهدستانه سبکهای تزئینی و رایج در قفقاز را جذب کرد اما به جز تغییرات اندکی مانند نزدیکترشدن فضاهای خدماتی و محل زندگی خدمتکاران به فضاهای اصلی زندگی و کوچکتر شدن نسبی فضاهای ذخیرهسازی، ساختارهای داخلی خانه تغییر چندانی نکرد، علیرغم آنکه میزبان مبلمان، اثاثیه و وسایل جدیدی با خاستگاه غربی شد. بیمکان دانستن روش قاجارها برای تقلید از شیوههای غربی بود، اورسل، جهانگرد بلژیکی، نقل کرده است که چگونه شاهزادگان قاجار، آگاهانه طرحهای غربی را به جای ابتکارات خودشان جا میزدند، و بدون خجالت، مصنوعات و آثار اروپایی را به استادکاران ایرانی نسبت میدادند.
تصویر 1: زندگی خانگی در عصر قاجار (Afary, 2009, p. 31)
تصویر 2: خانهی سرتیپ در سده (A.A.Bakhtiar & Hillenbrand, 1984, p. 397)
ظهور ملیگرایی ایرانی در تصویر وطن به مثابه مادر محتضر
خانهی سرتیپ در شهر سده به عنوان نمونهای مدرن از معماری مسکونی اواخر قاجار، حاصل فرآیندهای جهانیای بود که در طول قرن بلند نوزدهم، ایران را به آرامی تغییر دادند. قاجارها از یکسو تحت فشار توسعه امپراطوری روسیه از شمال و بریتانیا از جنوب و شرق قرار گرفت که سلسلهای از شکستهای نظامی و توافقنامههای یکطرفه را به ایران تحمیل کرد. طی ۱۵ سال آخر قرن نوزدهم، گفتمان ملیگرایانه جدیدی در ایران پا گرفت و واژههایی مانند «ملت» و «وطن» تغییر کردند؛ وطن/مادری که نیازمند حمایت در برابر نیروهای خارجی مهاجم است. مطابق روایت افسانه نجمآبادی، در این وضعیت وطن به صورت مادری محتضر تصویر میشد که پسران غافلش ترکش کرده بودند و حالا مورد تهاجم بیگانگان قرار داشت و تنها با بیداری ملی، اصلاحات و نوسازی نجات مییافت. عباس امانت که ظهور و پیدایی تاریخنگاریهای پیشاملی را در دوران قاجار روایت کرده است؛ به کلیشهی تاریخی «شکوه – اضمحلال – بیداری» اشاره میکند که در طول نیمهی دوم قرن نوزدهم رفتهرفته شکل گرفت و به تاریخنگاریهای بعدی شکل داد. این کلیشه نزدیک به یک قرن، به روایت مسلط تاریخ ملی ایران تبدیل شد و در تاریخنگاریهای معماری نیز در طول سالهای بعد تکرار شد.
توسعهی امکانات جابهجایی و حرکت ایدهها و افکار
توسعه امکانات جابهجایی در سرزمینهای داخلی امپراطوری، به خصوص گسترش خطوط راهآهن در سرزمینهای جنوبی روسیه، بخشهای شمالغربی را با حوزهی آسیای مرکزی، قفقاز؛ و گسترش مسیرهای دریایی، به خصوص کانال سوئز، شهرهای جنوبی ایران را با جغرافیای استعماری امپراطوری بریتانیا در شبهقاره و خاورمیانه درگیر کرد و در مدارهای جدیدی از جابهجاییهای فراملی قرار داد. در حالی که اصفهان به عنوان پایگاه سنتی قدرت رفتهرفته اهمیت خود را از دست میداد، در پایان قرن نوزدهم مهاجرتهای فصلی و نیمهدائمی، با هدف یافتن کار، زمین، و فرار از جنگ و بحرانهای سیاسی در این شبکههای جدید جابهجایی در جریان بود. با گسترش کشتیرانی در کاسپین و حرکت کشتیها در مسیر آستاراخان، باکو و انزلی مهاجرتهای فصلی و نیمهدائمی برای کارگران ایرانی به عنوان یک استراتژی قابل اجرا، در دسترس قرار گرفت. علاوه بر باکو، استانبول، اسکندریه، قاهره و بیروت نیز میزبان کارگران ماهر ایرانی با پیشینههای متنوع سیاسی و صنفی و روشنفکران ناراضی شدند. این جریان جهانی از جابهجاییها، نقشی مهم در گسترش ایدهها و افکاری داشت که جنبشهای ناسیونالیستی و ضداستعماری خاورمیانه، از جمله انقلاب مشروطه در ایران را تغذیه کرد.
تصویر 3: خطوط راهآهن در اطراف ایران (1905) (Koyagi, 2021, p. 21)
مدارس میسیونری و آموزش خانهداری «علمی» به دختران
همپای افزایش امکانات جابهجایی در خارج از ایران، پای خارجیها نیز به ایران باز شد. مسینیورهای مسیحی در قالب ماموریتهای مذهبی، غالبا از فرانسه و آمریکا، شروع به راهاندازی بیمارستانها و مدارسی برای آموزش به دختران و پسران در ایران کردند. این مدارس که بنا به حساسیتهای مذهبی، ابتدا تنها به به آموزش اقلیتها میپرداختند، در پایان قرن نوزدهم در چندین شهر ایران، آموزش دروس جدید غربی و روشهای علمی خانهداری علمی را به دختران مسلمان ایرانی، غالبا وابسته به طبقات اشراف و زمیندار، بر عهده داشتند.
تصویر 4: داخل یک خانه مبلغان پرسبیتری آمریکایی در مشهد، سال 1920 – مراسم شکرگزاری (منبع: (Karimi, 2013, p. 48))
گسترش ارتباطات، عصر چاپ و آغاز بحثها پیرامون زنان و گفتمان مادرانگیگرایی
همانطور که مایکل کامران امین نشان داده است، ظهور مسالهي زن در جامعهي ایرانی قرن نوزدهم، با شکستهای دولت قاجار در مقابل قدرتهای جهانی مرتبط بوده است. مخالفان قاجار از مسالهي زن به عنوان بخشی از نقد کلی جامعه ایران در روح پدیدهای فرهنگی بیشکل اما قدرتمند به نام «تجدد» استفاده کردند؛ بیان تجددگرایانه همچنین به صورت پیش فرض این مساله را تحکیم میکرد که مردان زنان را در گذار از سنت عقبمانده به تجدد نوین هدایت و قیومیت میکنند. در پایان این قرن، همچنین شاهد ظهور گفتمانهای مادرانگیگرایی به مثابه یک ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی همپای ظهور تلاشهای مجدد برای بهبود بهداشت عمومی در ایران هستیم. منظور از مادرانگیگرایی ایدئولوژیای است که مادری، مراقبت از کودک و رفاه مادری را با در نظر گرفتن نگرانیهای ملی گرایانه ترویج میکند.
تصویر 5: تقبیح ازدواج کودکان (1907) – زنان و جوراب مشابهاند؛ یک اندازه برای همه مناسب است (Afary, 2009, p. 136)
محوشدن تدریجی بیرونیها و گرهخوردن مفهوم خانه به اندرونی و الگوی ازدواج رمانتیک
با ظهور ایدهالهای جدیدی از نقشهای جنسیتی، و مردانگیها و زنانگیها جدید، تقبیح چندهمسری و تبدیلشدن الگوی ازدواج تکهمسری و عشق رمانتیک به راهورسم «درست» زندگی خانگی، الگوهای اندرونی-بیرونی در حال محو شدن بودند، و خانه هرچه بیشتر به اندرونیهایی برای مرد ایرانی، همسر و فرزندانش محدود میشد. همانطور که مورخانی مانند هیلنبرند و بختیار اشاره کردهاند، در اواخر دوران قاجار بسیاری از خانهها، فاقد یک فضای بیرونی مجزا بودند و اگر هم چنین فضایی در خانهها وجود داشت، تنها در موقعیتهای خاصی مانند برگزاری جشنها و مراسمهای مذهبی مورد استفاده قرار میگرفت.
تصویر 6: مقایسه خانوادههای ایرانی و اروپایی. عنوان بالا: «آه، بابا برگشت! یک نفر که ریش و سبیلش در دست هفت نفر است!» عنوان پایین: «در یک خانواده اروپایی، همسرش هم کار میکند!» زنان بر اساس وظایف یا آرامشی که برای مردان فراهم میکنند، ارزشگذاری میشوند. لباس اروپایی برای مردان و زنان نمادی از فاصله بین مدرنیته و سنت و نشانهای از تفاوت بین اروپایی و ایرانی است. (مجلهی خلق – ش 33 – 1925) (منبع: (Amin, 2002, p. 77))
انقلاب مشروطه و جنگ بینالملل اول
قرن بلند نوزدهم که با شکستهای نظامی ایران در مقابل روسیه در شمال آغاز شده بود، در نهایت در سال ۱۹۱۱ م با پیروزی قطعی انقلاب مشروطه به پایان رسید. مشروطه نه تنها خود پیامد تحولات رخداده در طول قرن نوزدهم بود؛ بلکه روند این تغییرات در طول سالهای بعد را نیز تسریع کرد. با پیروزی انقلاب، اهمیت اصلاحات اجتماعی-فرهنگی با شدت و مقیاس وسیعتری در رسانهها و گفتگوهای سیاسی در سطح مجلس و جامعه مطرح شد. تحولات بینالمللی، جنگ جهانی اول، و اشغال ایران، مشروطهخواهان را در دست یافتن به اهدافشان ناکام گذاشت و بسیاری از روشنفکران مجددا به خارج از مرزها بازگشتند.
سکانس دو: تهران، ویلاهای شمال شهری و ظهور حیاط داخلی
مهمانیهای سکولار در سالهای پذیرایی؛ شکوفایی فرهنگ «سلامتی و زیبایی» در ایران
مطابق روایت تالین گریگور، راهبردهای ملتسازی دولت همگونساز پهلوی در فضاهای شهری با نازمانمندی معماری یادمانی موزهها و مقبرهها، و معماری آوانگارد ویلاها و سینماها تلاش میکرد از طریق مضامین زیباشناختی ملت مدرن ایران را در جغرافیای ملی جدیدی به مرکزیت تهران تصویر کند. در دورهي پهلوی اول بیشترین تاثیرات و شاید شدیدترین تغییرات در حوزهی روابط فضایی در پلان صورت گرفت. فضاهای داخلی خانه و سالنهای پذیرایی مدرنی که در طول پهلوی اول شکل گرفت، قرار بود به جای گردهماییهای مذهبی رایج در خانههای سنتی، میزبان مهمانیهای سکولار جدید باشد. سالن پذیرایی که کنار هال و در نزدیکی ورودی قرار داشت، محلی قرارگیری بهترین و زیباترین اثاثیه و محل حضور ساکنان و میهمانان با بهترین لباسهایشان بود. توجه به این نکته مهم است که این فضاهای خانگی ظهور ایدههای ناسیونالیستی برای متصور شدن خانواده و زنان و مردان مدرن ایرانی بودند و از طریق ابزارهای هژمونی دولتی به داخل خانهها وارد شدند. چنان که کامران مایکل امین بحث کرده است، صفحات مطبوعات ایران محصولات و مدهای «سلامتی و زیبایی» را به شیوهای مشابه مطبوعات آمریکایی تبلیغ میکردند؛ این فرآیند نه یک روند ساده امپریالیسم فرهنگی، بلکه روند پیچیدهتری با عاملیت زنان ایرانی، مطبوعات ایران، و منافع تجاری دولت ایران بوده است.
تصویر 7: بالا: خانه قشقایی (نمایی از جنوب)، تهران. پایین سمت چپ: نقشه طبقه اول خانه قشقایی، تهران. راست: داخل خانه قشقایی، تهران. طراحی شده توسط معمار ارمنی-ایرانی بوداغیان (منبع: (Karimi, 2013, p. 65))
ظهور ناسیونالیسم جدید ایرانی و مردانگی طبقه متوسط جدید
ایدههای اصلاحگرانهی مشروطه از طریق نسل جدید روشنفکران ایرانی، مایوس از نابهسامانیهای پسامشروطه، در بروکراسی تازهتاسیس پهلوی به برنامههای رسمی توسعه دولت متمرکزساز پهلوی تبدیل شد. مردانی از طبقهی متوسط جدید که اکثرا در کشورهای غربی و یا با روش های غربی تحصیل کرده بودند، با ظاهر، عادات و سبک زندگی متفاوت، و تاکید بر مرکزیت علم و رویکردهای علمی در مقابل روشهای سنتی تاکید میکردند؛ با آنکه تاریخ ظهور آنها در تاریخ ایران مدرن به مبارزات و تحولات منجر به مشروطه باز میگردد اما با آغاز قرن جدید، این مردان تحصیلکرده با شیوههای غربی، رفته رفته به مهمترین بازیگران عرصهی سیاست و فرهنگ رسمی ایران تبدیل شدند. در دوران بین دو جنگ، گروهی از روشنفکران ایرانی مقیم آلمان، متاثر از تحولات سیاسی بینالمللی و ظهور ناسیونالیسم آلمانی در همان دوران، ناسیونالیسم مدرن ایرانی را با ترکیب سه عنصر از پیش موجود، شکوه ایران باستان، اسلام عرفانی شیعی و زبان فارسی، بازصورتبندی کردند. تقریبا به صورت همزمان با ترجمه تاریخنگاریهای غربی به فارسی، مورخان ایرانی به ظهور یک قهرمان ملی برای نجات کشور علاقهمند شدند، زندگینامههای جدیدی از ناپلئون به فارسی منتشر شد و مورخان ایرانی تصویر قهرمانی را که در مقابل توسعهطلبی امپراطوریها کشور را متحد میکند، در قامت نادرشاه افشار بازسازی کردند. این روشنفکران در جریان منازعات سیاسی منجر به خلع احمد شاه قاجار از تخت سلطنت، از رضاخان سردارسپه حمایت کردند و در دستگاه بروکراسی مدرن ایران به فعالیت پرداختند. اولین خانههای مدرن ایرانی برای اعضای این طبقهی اجتماعی جدید در مناطق شمالی تهران ساخته شد.
زندگی خانگی «علمی»، بخشنامهی محرمانهی کشف حجاب و پیامدهایش
سبک زندگی مدرن و گفتمان «زندگی خانگی علمی»، از طریق انتشار مجلات و جراید فمنیستی مانند «عالم نسوان» در اواخر قاجار و آغاز حکومت پهلوی اول در فضای عمومی از طریق رسانهها ترویج شد و در نهایت در دستور کار رسمی دولت رضاشاهی قرار گرفت. بخشنامهی محرمانهی کشف حجاب، زنان را ملزم میکرد پوشش سنتی خود را کنار گذاشته و بدون چادر و روبنده، با لباسهای مدرن (که آنطور که در رسانههای توجیه میشد، به پوشش زنان در ایران باستان شبیه بود) فضاهای عمومی ظاهر شوند. هدف نهایی فرمان کشف حجاب رضاشاه، یکسان سازی چهره شهرها از طریق از بین بردن نشانه های وابستگی قبیلهای، اعتقاد مذهبی و عضویت فرقهای بود. روند «سکولاریزاسیون از درون» از طریق رواج انواع جدید مهمانیها ترویج شد. در حالی که چنین مهمانیهایی قبلاً بخشی از زندگی اجتماعی و فرهنگی روشنفکران بود، اکنون توسط کارمندان دولتی پذیرفته میشد که به آنها دستور داده شده بود به طور منظم با همسران خود در این مهمانیها شرکت کنند. نتیجهی فوری کشف حجاب اجباری، چنان که هما هودفر شرح داده است، به وابستهتر شدن زنان طبقات سنتی به مردان برای کارهایی که تا پیش از آن خودشان به تنهایی انجام میدادند، انجامید. طبقات سنتی نیز در واکنش به این تغییرات شروع به ساخت حمامهای خانگی یا ایجاد مسیرهای جایگزین از طریق خانههای به همچسبیده کردند. به طور کلی کشف حجاب، به زنانهتر شدن فضاهای خانگی منجر شد که با ظهور محدود کالاهای مصرفی و فرهنگ زیبایی تقویت میشد. بیحجاببودن برای زنان مدرن، مانند مردانگی مدرن، نیاز به دسترسی به سرمایهی مالی و فرهنگی قابل توجهی داشت، که تنها زنان ثروتمندی که امکان پرکردن کمدهای لباس و حشر و نشر با زنان خارجی را داشتند، از پس آن بر میآمدند.
تصویر 8: اعضای کانون بانوان بعد از کشف حجاب (Afary, 2009, p. 152)
تصویر 9: دختران مدرسهای با چادر روی لباسهای غربی اما بدون پوشش صورت (1931) (Rostam-Kolayi & Matin-asgari, 2014, p. 146)
تغییر نقشهای جنسیتی و زن خانهدار تحصیلکرده
تا پیش از سال ۱۳۱۵ و تصویب بخشنامهی محرمانهی کشف حجاب، در تصویر و ایدهال برساخته در مطبوعات فرض میشد که زن مدرن ایرانی باید یک همسر و مادر تحصیل کرده باشد. اما مهمتر از آن، او به عنوان یک حرفهای آموزش دیده و شرکت کننده در امور ملی یاد می شد (البته نه به عنوان یک رای دهنده یا یک مقام منتخب). زن مدرن ایرانی همیشه یک «امکان» الگوبرداری شده از زنان اروپایی، آمریکایی، عثمانی، جمهوری خواه ترک و ژاپنی بود. او «وجود» نداشت؛ اما تصویر زن مدرن ایرانی بیحجاب به شدت از سوی برخی از روشنفکران و در نهایت توسط خود رژیم پهلوی حمایت شد. همانطور که افسانه نجمآبادی اشاره کرده است، ظهور گفتمان علمیسازی زندگی خانگی، واجد زیرمتن عمیقتری است که در آن مفاهیم «مادر» و «همسر» نیز متحمل تغییرات و دگردیسیهایی میشود، نجمآبادی این تغییر را در قالب تجسم زن به مثابه خانه (منزل) به مدیر خانه (مدبر منزل) نشان داده است. توجه به این نکته واجد اهمیت است که رژیمهای آموزشی مدرن، تقریبا در سراسر جهان از ابتدا عمیقا جنسیتی بودند و از طریق انگیزههای نظارتی و رهاییبخش در تولید زن مدرن، نقشی اساسی ایفا کردند.
ظهور هال به مثابه حیاط داخلی در خانههای طبقه متوسط رو به پایین
میتوان تحولی را که تا سالها و به طول حداقل نیم قرن سازماندهی فضاهای داخلی خانههای شهری ایرانی را شکل داد، در فضای جدیدی جستجو کرد که در فرایند مدرنیزاسیون پهلوی اول به معماری متعارف ایران معرفی شد، فضای «هال». هال فضایی است که ابتدا متفاوت از امیال و ایدههای معماران مدرن از سوی کاربران مورد استفاده قرار گرفت. هال فضایی بود که در مرکز خانه قرار میگرفت و به عنوان محل ارتباط و پیوند اتاقهایی با کاربریهای مدرن در اولین گونههای خانههای معماران مدرن به کار گرفته شد. در مقابل پذیرایی که استفاده از آن به ساعات و موقعیتهای خاصی محدود میشد، هال به فضای زندگی جمعی ساکنان طبقات متوسط میانی و پایینی تبدیل شد. آنها در خانههایی زندگی میکردند که از نظر وسعت، به نسبت ویلاهای طبقات متوسط مرفه، محدودتر بود و هال بر خلاف ایدههای سبک زندگی مدرن که مبتنی بر بخشنامهها پیش میرفت، به محل زندگی و قرارگیری اثاثیه روزمره تبدیل شد، در حالی که خانههای طبقات ثروتمند بیش از یک فضای نشیمن در اختیار داشتند که یکی از آنها فقط به مهمانها و رویدادهای خاص اختصاص مییافت، بسیاری از خانوادههای طبقهي متوسط پایین و طبقات کارگر در هال روی زمین مینشستند. این مسالهی در زندگی آپارتماننشینی نیز تکرار شد. چنان که جین خطیب شهیدی بحث کرده است، یکی از ویژگیهای تقریباً جهانی آپارتمانها یک سالن نسبتاً بزرگ و مرکزی با اتاقهایی است که به داخل آن باز میشوند. هال به عنوان محل زندگی خانوادگی که خانواده بیشتر وقت خود را در آنجا می گذرانند، میز و صندلی برای وعدههای غذایی خانواده و جایی که رادیو و بعدها تلویزیون قرار میگیرد. علاوه بر این ویژگیهای حیاط قدیمی را دارد، به این صورت که برای رفتن از اتاقی به اتاق دیگر باید از تالار عبور کرد و مهمانان برای دسترسی به فضای پذیرایی باید از آن عبور کنند.
تصویر 10: ساختار مبتنی بر هال در یک آپارتمان مدرن در تهران (Khatib-Chahidi, 1993, p. 123)
سکانس سوم: فراگیرشدن خانههای مدرن، افزایش درآمدهای نفتی و بحران هویت در دهههای ۴۰-۱۳۳۰
گسترش سازماندهی مبتنی بر هال
هال خانههای دههي ۱۳۲۰ معماران مدرن در تهران، به مرور به سازماندهی غالب فضاهای مسکونی در کل کشور تبدیل شد. این سازماندهی که با یک سیستم ساختمانی که انگلیسیها از آن برای خانهسازی در سرزمینهای استعماری امپراطوری، از جمله مناطق نفتخیز جنوب بهره میبردند و با نام جک آرک (Jack Arch) شناخته میشد، همراه با سازماندهی فضایی مبتنی بر هال برای ساخت خانههای ردیفی تکخانواری در سراسر شهرهای کشور تکرار شد. این شکل از سازماندهی به صورت چندین اتاق کنار هم، با کاربریهای مبهم و قابلمذاکره و در مرکز آن هال با کاربری عمومی و محل عبور و حرکت ساکنان دیده میشود. در واقع هال یک فضای بسته، جایگزین حیاطهای باز سنتی شد، زیرا این حیاطهای جدید محل اشراف تراسهای خانههای مجاورشان بودند. با آنکه با طور کلی، مورخان معماری بسیار به تراسهای معماری مدرن تهران علاقه دارند و معمولا این فضاهای نیمهباز رو به خیابان را به عنوان شکلی از شفافیت در فضاهای خانگی تفسیر کردهاند، اما چنان که آصف بیات، مورخ و جامعهشناس چپگرا، شرح داده است، این طراحیها در نهایت به یک سبکزندگی آزادانه منجر نشد؛ بلکه به صورت متناقضی انزواطلبی و خلوتگزینی زنان در خانه را تداوم بخشید، و آنها را مجبور میکرد در خانههای خود بمانند زیرا این فضاهای نیمهباز تحت نگاه خیره غریبهها قرار داشت.
تصویر 11: از بالا به پایین: نقشهی یک خانهی نمونه حیاطدار مدرن در محلهی شاه چراغ شیراز؛ نمای اکسونومتریک ردیف خانهها با دسترسی بصری مستقیم به حیاطهای همسایگان: منظرهی از طبقه بالای ردیف خانهها. برای اطمینان از حفاظت بصری، برخی از تراسها با پرده پوشانده شدهاند (Karimi, 2013, p. 108)
افزایش درآمدهای نفتی، مدرنیزاسیون و جنگ سرد
آغاز جنگ سرد با کودتای منجر به سرنگونی محمدمصدق، نخستوزیر و قهرمان ملی در مبارزه ضداسعتماری علیه منافع شرکتهای نفتی، سیاست و اقتصاد کشور ایران را دگرگون کرد. در سالهای پساکودتا آمریکا و نقش و سهم بیشتری در سیاست و اقتصاد ملی ایران به دست آورد و همپای آن بحران مشروعیت سیاسی پادشاهی پهلوی را عمیقتر کرد. از نظر اقتصادی این دوره، با تسلط شکلی از توسعه در سراسر جهان شناخته میشود که آن را با نام «نظریهی مدرنیزاسیون» میشناسیم. طبق این نظریه، جوامع سنتی میتوانند از طریق پیشرفت در فناوری، نهادهای نظامی و اداری و ساختارهای سیاسی-اجتماعی توسعه پیدا کنند. این نظریهها را باید در قالب چهارچوب جنگ سرد درک کرد. ایران به دلیل منابع نفتی و موقعیت خاصش به عنوان حائلی میان روسیه و آبهای گرم اقیانوس هند، به معنای واقعی به نقطهی آغاز جنگ سرد تبدیل شد. برنامهي اصل چهار ترومن، انقلاب سفید و فعالیت نهادهای مشورتی توسعه مانند «موسسه آمریکایی توسعه بینالمللی» در ایران همه واکنشهایی فراملی و ملی در وضعیت ناشی از جنگ سرد بودند. این برنامهها از اواسط دههي ۱۳۳۰در ایران به اجرا گذاشته شدند. با افزایش درآمدهای نفتی و اصلاحات اقتصادی، صنعتی و ارضی انقلاب سفید، رشد عمومی هرچند نامتوازن کشور، وضعیت به گونهای پیش رفت که ایران در اواسط دههی ۱۳۴۰ دیگر به کمکهای مالی و اقتصادی آمریکا نیازی نداشت. این رشد فزایندهی اقتصادی، پیامدهایی فرهنگی و اجتماعی در برداشت که پیشبینینشده بودند.
تصویر 12: کوی نهم آبان، پروژهی مسکن انبوه در تهران (1962) (Khosravi, 2019, p. 163)
تاسیس سازمان برنامه؛ همکاری شرکتهای مشاور ایرانی و همتایان بینالمللیشان
«سازمان برنامه» به عنوان اولین نهاد مدرن شهرسازی در ایران در اواخر دههی ۱۳۲۰تاسیس شد، نقشی کلیدی در شکل گیری مدیریت برنامه ریزی، شیوههای برنامه ریزی و فرهنگ کارشناسی ایران ایفا کرد. در طول سه دهه بعد، تا سال ۱۹۷۹، سازمان طرح به «ستاد تکنوکراتیک» ایران تبدیل شد و نقشی کلیدی در پیوند نخبگان سیاسی و متخصصان ایرانی با کارشناسان و آژانسهای بینالمللی ایفا کرد. در نهایت سازمان برنامه نه تنها به مقر تکنوکراسی ایران، بلکه به مقر تخصص آمریکا و اروپا در ایران تبدیل شد. به طور کلی به نظر میرسد پروژههای سازمان برنامه به نفع جمعیت شهر نشین بود، در عرض یک دهه ساختار شهر به سرعت به سمت بیرون گسترش یافت. فقدان مقررات منجر به ازدحام شدید در مرکز شهر و مهاجرت طبقات ثروتمندتر به حومه شمالی شد. این بدان معناست که کیفیت فضاهای شهری و تامین زیرساخت های اجتماعی در مناطق فقیرتر به شدت نادیده گرفته شدند. در نتیجه، تهران در حال تبدیل شدن به یک شهر تقسیم شده از نظر اجتماعی و فضایی بود.
بحران هویت و بازگشت ایدهی اندرونی-بیرونی
دههی ۱۳۴۰ همچنین دههی رشد سریع شهرنشینی، تغییر سریع و بنیادین فضاهای شهری و ظهور اضطرابهای ناشی از مدرنیته در جامعهی ایران بود که در گفتمانهای روشنفکری با مفهوم «غربزدگی» و در آثار روشنفکرانی مانند احمد فردید و جلال آلاحمد بازتاب یافت. چنین ایدههایی از طریق تلاش برای بازسازی الگوی اندرونی-بیرونی در خانههایی که معمارانی مانند ایرج کلانتری طراحی کردند، دیده میشود؛ هرچند که اندرونی-بیرونی به عنوان مثال در خانهای که کلانتری برای نجف دریابندری طراحی کرد، نه یک مرزبندی مبتنی بر جنسیت یا محرمیت که فضاهایی برای دو شکل سبک زندگی مدرن و سنتی و نوعی مرزبندی بیننسلی تفسیر میشد.
برنامههای ارتقای جایگاه زنان در پهلوی دوم؛ زن تحصیلکرده خانهدار به مثابه همکار مرد ایرانی
علیرغم تمام اقداماتی که در طول دوران پهلوی اول صورت گرفته بود، تصورات سنتی در مورد جدایی زن و مرد همچنان غالب بود. حکومت پهلوی نیز از این برنامههای آگاه بود و از اواخر دههي ۱۳۳۰ برنامههای متنوعی را با هدف ارتقای جایگاه زنان به اجرا گذاشت. در سال ۱۳۴۲ رفراندومی برای اعطای حق رای به زنان برگزار شد، «مدرسه عالی دختران» (دانشگاه الزهرای فعلی) در سال ۱۳۴۳ با نظارت و حمایت فرح پهلوی آموزش رشتههای متنوعی از جمله علوم اجتماعی و هنرهای زیبا را به دختران آغاز کرد. در سال ۱۳۴۶ این برنامه به سطحی بینالمللی ارتقا یافت و یک کنفرانس بینالمللی در مورد زنان معمار، با حضور معماران برجستهای مانند آنا بوفیل (اسپانیا)، آلیس اسمیتسون (بریتانیا) و … برگزار شد. چنان که پاملا کریمی در اثر به سرعت کلاسیکشدهي خود «کتاب زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران» با بررسی ویژهنامهي نشریه «هنر و معماری»، با موضوع زنان و معماری نشان میدهد، با آنکه مشارکت زنان در معماری داخلی خانه، به صورت آشکار توصیه شده بود، اما به صورت غیررسمی زنان را تشویق میکرد تا هویت خود به عنوان زن خانهدار را با رسمیت بشناسند. نشریه که در این شماره، به بررسی آثار معماران برجستهي زن از جمله آلیسون اسمیتسون (همسر پیتر اسمیتسون)، باربارا نسکی (همسر ژولیان نسکی) و لیلا فرهاد (همسر سردار افخمی) پرداخته بود، به طور ضمنی معماران زنی را به عنوان الگوی زنانگی ایرانی معرفی کرد که در کنار همسران خود در زمینهي حرفهای فعالیت داشتند. به طور توامان تبلیغات برای تهییج زنان به داشتن خانههای بهتر و تجملاتیتر افزایش یافت.
سکانس چهارم: ظهور ایدههای میراث و حس مکان؛ ۱۹۷۰ دههی تغییرات بزرگ
بلندپروازیها و افزایش اعتماد به نفس حکومت در دههی ۱۹۷۰
افزایش قیمت جهانی نفت در اوایل دهه ۱۹۷۰ و در نتیجه افزایش درآمدهای نفتی، ایران را در بین بیست اقتصاد برتر جهان قرار داد و اعتماد به نفس دولت را برای آغاز پروژه های شهری در مقیاس بزرگ ایجاد کرد. با تمرکز ثروت در تهران، صنعت و خدمات این شهر رشد خارق العادهای را تجربه کرد. جمعیت تهران از ۲.۷ میلیون نفر در سال ۱۹۶۶ به ۴.۵ میلیون نفر در سال ۱۹۷۶ افزایش یافت. سوداگری زمین و مهاجرت سریع از روستا به شهر، هم مانع اصلی طرح جامع و هم اعمال الگوی رشد منطقی شد. تهرانیهای ثروتمند بهجای سرمایهگذاری در کارخانهها یا توسعه صنعتی، به دنبال راهی برای بازتولید ثروت خود به روشی سریعتر و مطمئنتر بودند: سوداگری زمین و مسکن. طرح جامع تهران مرزهای خدماتی سفت و سختی را برای شهر پیشنهاد کرد و در نتیجه قیمت املاک در داخل شهر تهران از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱ به طور متوسط ۲۵۰ درصد افزایش یافت. با تمرکز مالکیت اکثریت زمینهای درون شهری در دست دولت و گروه کوچکی از زمینداران، علاوه بر تضاد بین شمال (غنی) و جنوب (فقیر) تضاد فضایی جدیدی نیز ظاهر شد.
چرخش فرهنگی برنامههای توسعه و برگزاری کنفرانسهای بینالمللی معماری در ایران
در پایان این دهه، پس از اجرای چندین برنامهی توسعه، اهمیت اتخاذ رویکردی فرهنگی در برنامههای توسعه برای تصمیمگیران و افراد ردهبالای حکومت پهلوی آشکار شده بود. این برنامههای فرهنگی خصوصا در سطح سیاسی از سوی دفتر مخصوص ملکه حمایت میشد و از طریق اجرای جشنوارههای فرهنگی-هنری و برگزاری کنفرانسهای بینالمللی در حوزههای متنوعی، از جمله معماری و مسالهی مسکن دنبال شد. معماران جوانی نیز که در طول دههی ۱۹۷۰ در آمریکا و اروپای غربی تحصیل کرده بودند، رویکردهای محیطیای که به تازگی در غرب در حال مطرح شدن بود و بر اهمیت پژوهش در اشکال بومی معماری با استفاده از روشهای انسانشناسانه و قومشناسانه تاکید داشت، در جهت ارائهي پیشنهاداتی محلی در راستای تولید فضاهایی میان سنت و مدرنیته به کار گرفتند و با مقامات دولتی و همکاران بینالمللی خود در قالب کنگرهها و همایشهای فرامرزی به همکاری پرداختند.
تصویر 13: فرح پهلوی کنگرهي بینالمللی «تعامل سنت و تکنولوژی» را در سال 1970 افتتاح میکند (منبع: (Mozaffari & Westbrook, 2020, p. 62))
ظهور گفتمانهای میراث، اصالت و حس مکان؛ سیدحسین نصر و باغ/بهشت ایرانی
همانطور که مظفری و وستبروک خاطرنشان کردهاند؛ روندهای توسعهای به تغییر و تحول در آگاهیهای تاریخی میانجامد و فرآیندهایی آغاز میشود که در طی آن روابط امروز مورد ارزیابی و بازبرنامهریزی قرار میگیرد. هم حکومت پهلوی و هم مخالفان آن، در دههي ۱۳۵۰ مجذوب اشکالی از اصالت نوستالژی بودند که در علاقه فزاینده به سنت (عمدتا شیعی) بازتاب مییافت. تمایل به احیای گذشته (نوستالژی) نشانهای از نوعی حس هویت متزلزل بود که عمدتا از تحولات مهم اجتماعی-فرهنگی ناشی از توسعه سرچشمه میگرفت. گفتمان میراث قرار بود در قالب فرآیندهای «حافظه و نوستالژی»، با ارجاع به جنبههای خاصی از گذشته، «مکانی برای زیستن» در آینده خلق کنند. پروژهی «شوشتر نو» نمونهی ایدهآلی از ایدههای میراثی مبتنی بر خلق مکان بود، تقریبا دو سال بعد، کتاب نادر اردلان و همسرش لاله بختیار، شاگردان سیدحسین نصر، فیلسوف سنتگرا، با نام «حس وحدت» همزمان با جشنهای ۲۵۰۰ ساله منتشر شد. در نهایت از درون شکاف هویتیای که جنبههای فرهنگی برنامههای توسعه در پاسخ به آنها تدوین شده بودند، سلسلهای از درگیریهای سیاسی آغاز شد که به سقوط رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ و استقرار نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ منجر شد.
تصویر 14: کانسپت باغ؛ باغ در حیاط یک خانهی حیاطدار تصویر شده است؛ از کتاب حس وحدت (Karimi, 2013, p. 139)
تداوم گفتمانهای میراث در گسست سیاسی ۱۳۵۷
علیرغم این گسست سیاسی آشکار میان سالهای قبل و بعد از انقلاب، چنان که علی مظفری و نایجل وستبروک در کتاب «گذشته حیاتی؛ توسعه، معماری و شکل گیری میراث ایران» شرح دادهاند، سیاستهای میراثی پهلوی تا حد زیادی در سالهای بعد نیز ادامه یافت. در واقع بعد از انقلاب بود که کتاب «حس وحدت» و کتاب «خشت و خیال» که توسط شاگردان اردلان، کامبیز حاجیقاسمی و کامبیز نوایی نوشته بود، به برنامهی درسی غیررسمی دانشکدههای معماری تبدیل شدند. اهمیت یافتن ایدههای میراثی خصوصا متاثر از ایدههای اردلان و دیبا، با برگزیدهشدن پروژهی شوشتر نو در مسابقهي معماری تازه تاسیس آقاخان در دهه ۱۳۶۰ اعتبار و وجاهتی جدید یافت.
سکانس پنجم: چرخش فضایی گفتمانهای تولید معماری خانگی؛ حیاط به مثابه بزرگترین اتاق در سازمان فضایی
اسلامیکردن فضاهای عمومی؛ دولتیشدن خانه
در دوران پسا انقلاب، هم خود خانه و هم زندگی درونی آن در زمرهی مسئولیتهای دولتی قرار گرفت و مسئولیت تعیین مرز میان فعالیتهای عمومی و خصوصی در حوزهی وظایف دولت قرار گرفت. با آنکه زنان میتوانستند در فعالیتهای سیاسی در خیابان مشارکت کنند اما این فرصت به همهي حوزهها تعمیم نیافت. با آنکه دولت انقلابی تلاش گستردهای را برای خانهدار کردن مردم آغاز کرده بود، و در طول چهار سال بعد از وقوع انقلاب، نرخ مالکیت خانه در تهران، از ۵۲ درصد در سال ۱۳۵۷، به ۶۲ درصد در سال ۱۳۶۱ رسید، اما با کمرنگشدن تمایزات طبقاتی، اعمال تبعیضهای جنسیتی در حال افزایش بود. فضای موسسات دولتی، راهروها و راهپله زنانه/مردانه شدند و مقررات جدید جنسیتی در محوطهي دانشگاهها، استادیومهای ورزشی و وسایل حمل و نقل عمومی اعمال شد. هم در بحثهای مربوط به زنان و هم در بحثهای مربوط به خانه و ساختمان، دوگانههای عمومی-خصوصی و خارجی-داخلی به مفاهیم تبیینکننده تبدیل شدند، پاملا کریمی با بررسی آثار حدادعادل و زهرا رهنورد که در دههی ۱۳۶۰ کتابهای متنوعی منتشر کردند و از سخنرانان ثابت محافل دانشگاهی بودند، مینویسد: «بدن زنانه و خانه هردو به ابزارهای تمثیلی، برای بازتفسیر نقشهای جنسیتی، بازتعریف زنانگی و پایهگذاری مجدد اصطلاحات جدید معماری و نظم فضایی، تبدیل شده بودند.»
تصویر 15: بسیج خواهران (1994) (Afary, 2009, p. 296)
توسعه هال و حیاط داخلی در دهه ۷۰-۱۳۶۰؛ ویدئو و فراغتیشدن خانه
رفتهرفته دیوارها میان هال، پذیرایی و آشپزخانه برداشته شد و حیاط بستهي جدید از نظر فضایی توسعه بیشتری پیدا کرد؛ همچنین با کوچکشدن ابعاد خانوار، امکان اختصاص اتاق مستقل به بچهها فراهم میشد و همراه با توسعهی فضای هال، اتاقها کاربریهای دقیقتری پیدا میکردند. عباس کاظمی با مطالعهی نقش دستگاه ویدئو در طول دههی ۱۳۶۰ به اهمیت و نقش اشیا در تغییر معنای خانه و فضاهای آن اشاره کرده است. بر اساس روایت کاظمی، پس از انقلاب، شکلی از زندگی که در خیابان جریان داشت به درون خانهها عقب نشینی کرد و خانه تبدیل به تنها مکانی شد که میتوانست رویاهای طبقات متوسط شهری را درون خود محقق کرده و اشکال دیگری از فراغت و مصرف فرهنگی را در کالبد خانه امکانپذیر کند. کالبد خانه میتواند سینما باشد یا محل اجرای موسیقی غیرمجاز و یا به بیلبوردی تبدیل شود و فقدان صنعت تبلیغات رسمی را جبران کند. نیاز بود خانه برای برگزاری میهمانیها، شبنشینیها و اشکالی از زندگی جمعی که حول ویدئو شکل گرفته بود، تغییر کند، پس در این دوره یک فضای یکپارچه از خلال محو شدن مرز فضاهای عمومی، آشپزخانه و راهروها، در قالب فضای جدید «هال-پذیرایی» آشکار میشود. این فضای یکپارچهی جدید با کمک گرفتن از اشیایی چون ضبطصوت، ویدئو و بعدها ماهواره و تلفنهای همراه فضاهای متفاوت و متکثری را میساختند که «تولید امر متفاوت در جهانی بود که تلاش میشد به لحاظ ایدئولوژیک یکدست شود».
نهاد «استعماری» مهندسین مشاور؛ شکلگیری یک صنعت ساختمان جدید بدون معماران
یک مجله حرفه ای نوپا، «جامعه و معماری»، در سال ۱۳۵۸ شماره ویژهای را منتشر کرد که معماران (که در آن زمان مهندسان مشاور نامیده میشدند) و شرکتهای آنها را افشا میکرد. شماره ویژه با حروف درشت و بزرگ اعلام می کند: «بررسی نهاد وابسته و ارتجاعی مهندس مشاور – حرفه «مهندس مشاور» زمانی در میهن ما پا گرفت که هدف تخریب و غارت و ویرانگری بود – عمدهترین کارچرخانان نهاد وابسته «مهندس مشاور» عوامل سرسپرده رژیم گذشته و امپریالیسم میباشند. نهاد وابسته مهندس مشاور به منظور ایفای نقش ضدمردمی خود در شبکه روابط وابستگی و واسطگی ایجاد شده بود.» دیدگاهها نسبت به صنعت ساختمان در سالهای سازندگی پس از جنگ تغییر کرد. دولت با تامین زمین و مصالح ساختمانی یارانهای، از این صنعت حمایت میکرد. وقتی نظام تولید مسکن، در آغاز دههی ۷۰، شروع به رشد کرد، جامعهی معماران چندان بزرگ نبود و حداقل یک دههي بعد بود که با گسترش رشتهی معماری در دانشگاههای سراسر کشور، رشد دانشگاه آزاد اسلامی و جذب دانشجو در مقطع کارشناسی، تعداد معماران سریعا افزایش یافت. از این رو در مراحل شکلگیری نظام تولید مسکن در سالهای پس از انقلاب، زمانی که نظارت بر ساخت چندان جدی نبود، سایر نیروهای تولید خصوصا در پروژههای کوچک مقیاس، بدون حضور معماران شکل یافته بودند و تنها مداخلهی شهرداریها و جدی شدن اخذ پروانه ساخت بود که حضور معماران را حداقل در پروژههای مسکونی شخصیساز، تضمین کرد، با آنکه تعداد زیاد معماران اقتدار حرفهای آنها را در بازار با بحرانی فزاینده روبهرو کرد.
تصویر 16: ویژهنامه افشاگرانه جامعه و معماری (1358) (Roudbari, 2019, p. 69)
اتاق-ایوان-حیاط و محمدرضا حائری
در پایان دهه ۱۹۹۰ میلادی و «چرخش فضایی» علوم انسانی در جهان غربی، مجددا اهمیت فضا در معماری که در پی ظهور رویکردهای «مکان» محور کمرنگ شده بود، مورد توجه قرار گرفت. در ایران نیز رویکردهای مکانمحور که بر ارجاعات مستقیم به اجزا، نقشمایهها و مواد و مصالح معماری سنتی برنامهریزی میشدند، جای خود را به رویکردهای فضامحور دادند که به دنبال بازآفرینی ساختارهای فضایی بودند. ایدههای سنتگرایانی مانند نصر که در کتابهای شاگردانش نیز بازتاب یافته بود، مورد نقد قرار گرفت. طرح مطالعاتی محمدرضا حائری با نام «کاربرد اصول معماری خانههای سنتی در طراحی مسکن امروزی»، که خلاصهای از نتایج آن در میانهی دههی ۱۳۷۰ در نشریه آبادی به چاپ رسید و در نهایت در اواخر دههی ۱۳۸۰ در قالب کتاب «انسان، طبیعت، و معماری» منتشر شد، تا حد زیادی به گفتمان تولید فضای خانگی در سالهای بعد شکل داد، هم نشریه آبادی، و هم پژوهش حائری، در کنار دیگر آثاری از دهه ۱۳۷۰ با محوریت «مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری» انجام شدند، در تحولات بعدی گفتمانهای تولید فضای خانگی تاثیر گذاشتند. حائری ایدههایی را که برخيشان تا پیش از آن نیز وجود داشتند، در قالب یک مجموعهي منسجم، در ترکیب با بررسی طیف وسیعی از نمونههای موردی معاصر و تاریخی در چند شهر کشور، در قالب مفهومی به نام «سازمان فضایی» که از مقیاس خرد تا کلان اجزا و عناصر خانه را طبقهبندی میکرد، ارائه داد و تلاش کرد از طریق برگزاری سلسله سخنرانیهایی در دانشکدههای معماری فهم جدیدی از معماری تاریخی را به مثابه «سازمان فضایی» در سطح گفتمانی جایگزین رویکردهای مکانمحور پیشین کند.
دگردیسی ایدهي حیاط؛ از مکان حیاط به فضای حیاط در گفتمانهای تولید معماری
توصیف حیاط به عنوان شکلی از کهنالگوی باغ ایرانی، یک فضای سبز دیوارکشیشده، که در کتاب اردلان آغاز شده بود، در بحثهای حائری از طریق تعریف حیاط به عنوان یک اتاق باز، یک فضای سیال و انعطافپذیر که فضاهای دیگر قادر بودند در صورت نیاز با آن به یک فضای واحد تبدیل شوند، و مهمترین فضا در الگوی تاریخی حیاط-ایوان-اتاق (که پیش از این نیز در بحثهای محمدکریم پیرنیا، یک «مدرنیست اخلاقی»، به عنوان اصلیترین ویژگی خانهی ایرانی معرفی شده بود) تثبیت و تکمیل شد. در این تفسیر جدید مبتنی بر ویژگیهای سازمان فضایی خانهی ایرانی، حیاط مرکزی که بیشترین ترکیبها و توسعههای فضایی را ممکن میکرد، در مرکز بحثهای گفتمان تولید معماری قرار گرفت؛ برجستهشدن حیاط در گفتمان معماری را همچنین میتوان پاسخی به توسعهي مسکن آپارتمانی و بلندمرتبهسازیهایی دانست که گونهی اصلی مسکن شهری در ایران را از خانههای ردیفی تکخانواری به آپارتمانهای ردیفی چندخانواری تغییر داد.
سکانس ششم: اندرونی-بیرونیهایی بدون حیاط
هال/حیاط داخلی در «معماری به مثابه فرآیند»؛ آرمان بازآفرینی حیاط در «معماری به مثابه محصول»
همانطور هیلدا هینن اشاره کرده است، خانه تاریخی هرگز از خانه معاصر محو نمیشود. به رغم ادعای معماران در ارائه طرحهای بدیع، واضح است که این طرحها از هیچ خلق نمیشوند، بلکه بیشتر تفسیرهای افراطی جدیدی از اشکال قدیمیتر هستند. برخی از ویژگیهای حیاط مرکزی نیز تا پیش از آنکه ایدهی اندرونی/بیرونی در اواخر دههی 1360 و اغاز دوران بازسازی پس از جنگ، بر گفتمان تولید دانش معماری مسلط شود، در قالب ترکیبی از فضاهای داخلی با مرزهای مبهم و ناواضح وجود داشت، گفتمان معماری به فرآیندی که این فضاها در طی آن ساخته شده بودند، توجه نکرد و ان را به عنوان یک محصول معماری، از طریق مقایسه با الگویی تاریخی، کنار گذاشت.
فقدان حیاط در صورتبندی جدید اتاق/اندرونی و سالن/بیرونی
وضعیت فضاهای خانگی در گفتمانهای تولید معماری از اواسط دههي ۱۳۶۰ با عبارات همچون آشفته، بیضابطه و بدون هویت توصیف میشوند. این گفتمانها به عنوان راهکاری برای برونرفت از وضعیت بحرانی، پذیراییهای جدید را به عنوان «بیرونی»، در مقابل اتاقخوابهای جدید یا «اندرونی» شناسایی و تلاش کردند این خوانش میراثی را برای بازسازماندهی فضاهای خانگی آینده به کار ببندند، در حالی که تا پیش از آن، هال محل تلاقی اتاقهایی با درجات مختلف و متغیر از حریم خصوصی بود؛ در گفتمان جدید، فضایی عمومی توصیف شد که در مقابل فضای خصوصی قرار گرفته است. در واقع گفتمان اندرونی-بیرونی، مرزهای مبهم و قابل مذاکره خانهها را به مرزهایی مشخص با خاستگاهی ازلی-الهی تبدیل کرد. در این چهارچوب، خانه حیاط مرکزی اگرچه واقعیتی مادی است اما در عرصهي مفهومی و معناهایی که به آن گره خورده، و یک سنت اختراع شده در دوران مدرن است که در قالب گفتمانهای میراث، با ارجاع به جنبهها و بخشهای خاصی از گذشته، تلاش میکند به اشکال ساختهشده در آینده شکل دهد. این فرآیندی همگنساز، وحدتبخش، و شبانی است ناشی از اضطرابها و تنشهای مدرنیته که در دهههای ۷۰-۱۳۵۰ از طریق رویکردهای «مکان» محور و پس از آن از طریق تلاش برای بازسازی «سازماندهی فضایی» همپای جریانهای اندیشهي معماری در غرب (چرخشهای محیطی-مکانی در معماری دههي ۱۹۷۰ و چرخش فضایی علوم انسانی از اواخر دههي ۱۹۸۰ در جهان غربی) تلاش کردهاند محیط مصنوع و رابطهي انسان و محیطساختهشده را در جهت تداوم بخشیدن گذشته در آینده بازپیکربندی و بازسازی کنند.
الگوی همگونساز خانهی ایرانی-اسلامی
اشکال مسلط فضاهای داخلی آپارتمانهای شهرهای ایران، در مساحتهای ۹۰ تا ۱۱۰ متری، با دو اتاقخواب برای فرزندان و یک اتاقخواب برای والدین، خانوادهی هستهای مدرن ایرانی با خوانشی خاص از فرهنگ اسلامی، پیشفرض میگیرد. از این نظر ساختار و فضای خانههای ایرانی هیچ شکل دیگری از سکونت را تسهیل نمیکند و به جز درجهبندی دوتایی عمومی/خصوصی پیشنهاد دیگری ارائه نمیدهد. در حالی که حیاط، فضایی عمومی تقریبا برای تمام فعالیتهای خانگی و زندگی روزمره محسوب میشد، و سایر فضاها در سلسلهمراتبی از حریمهای خصوصی در پس آن قرار میگرفتند؛ چنین کیفیتهایی در فضای هال نیز، بر خلاف انگیزههای مدرنیستها تکرار شد، با این وجود پذیراییهای جدید از طریق توجیه اندرونی-بیرونی اتاقهای خصوصی را نیز از طریق متراکمکردن و قرار دادنشان در حوزهای مشترک، تضعیف میکنند. و در عین حال فضای نشیمن، که تقریبا بدون فعالیت تعریفشدهای در ساعات شب برنامهریزی شده، به فضایی ناکارآمد و نمایشی تبدیل میشود.
سکانس هفتم: حیاط داخلی، یک امکان سرکوبشده
بازاندیشی انتقادی گفتمانهای میراث
گفتمانهای تولید فضای خانگی در ایران با توجه به روایت مسلط «سنت در برابر مدرنیته» که تجربهی مدرنیتهی خانگی ایرانی را در قالب افول و محو شدن یک کهنالگوی بیزمان به وضعیتی آشفته تصویر میکند، تاکنون تلاش کردهاند ایدههای میراثی ارائه شده در آثار پژوهشگران و مورخان معماری سنتی را، از جمله کیفیت سیال و انعطافپذیر حیاط مرکزی، طراحی ترکیبی سه نوع اتاق، و …، در قالب اشکال و فرمهای معماری به صورتی عینی ترجمه کنند. در واقع کلیشهي تاریخی «شکوه، انحطاط و بیداری» در این روایت نیز تکرار شد. اهمیت بازبینی گفتمانهای مبتنی بر میراث در معماری سالهاست دست کم گرفته شده، و حال معماران بدون توجه به این فرآیند، و بدون به پرسشکشیدن معرفتهایی که در طی این فرآیند تولیدشده و در حال حاضر به دستورالعملی بنیادین در طراحی فضاهای خانگی در ایران تبدیل شدهاند، طراحی را آغاز میکنند.
مطالعهی دگردیسی ایده حیاط در گفتمانهای تولید معماری و زندگی روزمره
این طرح مفهومی، از طریق اتخاذ رویکردی انتقادی-تاریخی، تلاش کرد، مساله خانه را، نه از طریق دگردیسی فضا (به عنوان مثال تغییر از خانه حیاط مرکزی به خانهي آپارتمانی) بلکه از طریق دگردیسی گفتمانهای تولید معماری و زندگی روزمره روایت کند، یعنی از طریق مطالعهي ایدهها و مفاهیمی که در هر دوره از طریق آن این فضاها و کالبدهای مادی، رویتپذیر و زبانمند میشدند؛ و همچنین از طریق رویههای زندگی روزمره که فضاهای برنامهریزیشدهی معماران را برای تسهیل فعالیتهای خانگی بازتنظیم و تفسیر میکرد. نگریستن به خانه از طریق فرآیندهای زندگی روزمره اجازه میدهد؛ روایتهای جایگزین به جای روایت حیاط به مثابه بزرگترین اتاق خانه، فضای باز، مستقر در مرکز فضا، که طی فرایندی تاریخی در چهارچوب دغدغههای میراثی گفتمان تولید فضای خانگی معماری ایران برساختهشده، ظهور و بروز یابند.
هال-پذیرایی به مثابه حیاط
ایدهی «هال-پذیرایی به مثابه حیاط»، یک فضای عمومی و مشترک را به فضاهایی با درجات متفاوتی از حریم خصوصی، درجات متفاوتی از نور و منظر و موقعیتهای متفاوتی در خانه متصل میسازد. تسهیل شکلهای متفاوتی از زندگی از طریق بازخوانی حیاط تاریخی به مسکن امروز، انعطافپذیری خانهها را در مقابل شرایط بیثبات پیشرو، بیشتر میکند. افزایش هزینههای اجارهی مسکن در تهران و سایر کلانشهرها، ساکنان را به اتخاذ شیوههای جدیدی از زندگی، خصوصا زندگی اشتراکی و جمعی ناگزیر خواهد کرد. همانطور که با مهاجرت ساکنان متمکن محلات مرکزی تهران در دهههای ۴۰-۱۳۳۰ به مناطق شمالیتر، بافت قدیمی تهران و خانههای حیاط مرکزی که پیش از آن محل زندگی یک خانوادهي گستردهي سنتی بود، به خانههای «قمرخانم» تبدیل، و شاهد اشکال جدید از زندگی خانگی شدند. مرزهای نامشخص، کاربریهای مبهم، و تنوع موقعیتها، فضاهای خانگی آینده را برای موقعیتهای بحرانی پیشرو آماده میسازد. بازتعریف حیاط از طریق ادغام ویژگیهای فضایی آن در محیط داخلی خانههای جدید ميتواند مرزهای مبهم خانههای تاریخی را در واقعیت احیا کند، مرزهای مبهم و کاربریهای قابل مذاکره؛ روشها و رویههایی که ساکنان در آن از طریق تصاحب فضا به زندگی روزمره خود ادامه میدهند، تسهیل میکند.
تصویر 17: ایدههایی برای احیای یک حیاط داخلی در میان فضاهای بسته؛ تصاویر با هوش مصنوعی میدجورنی تولید شدهاند
منابع:
این متن که با هدف شرکت در هفدهمین دورهي مسابقهی معماری میرمیران نوشته شده است را بدون ارجاعات رایج در متون آکادمیک، با هدف یکدستتر شدن متن ارائه کردیم، در داخل متن، هرجا که مستقیما به ایدههای مورخان و پژوهشگران علوم انسانی اشاره کردهایم، مستقیما از پژوهشگر نام بردهایم، هرچند به این دلیل که متن به سرعت و بیشتر با اتکا به حافظه، نوشته شد ممکن است نام برخی از پژوهشگران از قلم افتاده باشد. در این بخش، به برخی از مهمترین منابع مورد ارجاع، به صورت گذرا اشاره میکنیم.
در زمینهی معماری اواخر قاجار و پهلوی اول به صورت عمده به پژوهش کلاسیک مینا معرفت، و پژوهشهای متعدد تالین گریگور متکی بودهایم. پژوهش بختیار و هیلنبرند در مورد معماری مسکونی قرن نوزدهمی قاجار (مطالعهی موردی منزل سرتیپ سدهی) و همچنین پژوهش جین خطیبشهیدی که به روابط مبتنی بر محرمیت و تقسیمبندی فضای فیزیکی در خانهها مبتنی بر این روابط در خانههای مسلمانان ایرانی پرداخته است، نیز مورد توجه قرار گرفته است. دوران اواخر قاجار و پهلوی اول، خصوصا به دلیل وقوع تحولات عمده در وضعیت زنان، مورد توجه پژوهشگران و مورخان فمنیست مانند، مایکل کامران امین، افسانه نجمابادی، پروین پایدار، فیروزه کاشانیثابت، اولین چوس، و جنت آفاری قرار گرفته است که در بخشهایی از این متن به آنها ارجاع دادهایم. نیما نقیبی، گلنار الانور فرانسیس-دهقانی، یاسمین رستمکلایی و مایکل زرینسکی نیز با بررسی ماموریت مسینیورهای مذهبی در ایران، فراتر از دولتها نفوذ رویههای غربی را به ایران مورد موشکافی قراردادهاند.
پژوهشهای رعنا حبیبی و حامد خسروی که به ویژه بر معماری خانههای مدرن اولیه در دوران پس از جنگ و ساخت مسکن انبوه و شهرکهای مسکونی در دوران پهلوی دوم تمرکز کردهاند، با آنکه مستقیما در این متن مورد ارجاع قرار نگرفتهاند، در فهم ما از توسعههای دولتمحور فضای مسکونی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم نقش داشتهاند. شاهین رودباری نیز که برخی از پژوهشهای قابل توجه را در حوزهی نهادسازی معماری مدرن در ایران و همچنین جریانهای بینالمللی معماری منتشر کرده است، خصوصا در تحولات حرفهی معماری در دوران بعد از انقلاب، مورد ارجاع ما بوده است.
در زمینهي گفتمانهای مرتبط با میراث، تالین گریگور برخی از مهمترین از پژوهشها را در خصوص تاثیر آگاهیهای تاریخی و بازنمایی هویت ملی از طریق معماری و خصوصا بناهای یادمانی منتشر کرده است. همچنین کتاب «توسعه، معماری و شکلگیری میراث در ایران اواخر قرن بیستم: گذشتهای حیاتی»، اثر مشترک علی مظفری و نایجل وستبروک در حوزهي گفتمانهای میراثی تولید معماری در دههي 70-1350 منبع اصلی این متن بوده است. در نهایت کتاب به سرعت کلاسیکشدهي پاملا کریمی، در زمینهي زندگی خانگی، تصویر تاریخی ما از دگردیسی خانه و عوامل تاثیرگذار در آن را تا حد زیادی شکل داده است.
روایت تحولات بعد از دههي 1370 و چرخش فضامحور گفتمانهای معماری عمدتا نتیجهی پروژهی مطالعاتی شخصی نویسنده اول است که هنوز منتشر نشده است. با این وجود در نقدنامهي «پرابلماتیک طراحی خانه؛ نقدی بر یک وضعیت ساختاری» (که در فضای مجازی در دسترس است) به برخی از ایدههای مسلط بر گفتمان فعلی تولید فضای خانگی پرداخته شده است.
منابع تصاویر
A.A.Bakhtiar, & Hillenbrand, R. (1984). Domestic architecture in nineteenth-century Iran: the Manzil-i Sartip Sidihi near Isfahan. In C.E.Bosworth & C.Hillenbrand (Eds.), Qajar Iran. Political, Social and Cultural Change 1800 -1925. Studies in Honour of L.P.Elwell-Sutton (pp. 383–401).
Afary, J. (2009). Sexual Politics in Modern Iran. Cambridge University Press.
Amin, C. M. (2002). The Making of the Modern Iranian Woman: Gender, State Policy, and Popular Culture, 1865-1946. University Press of Florida. https://books.google.com/books?id=fyrZHsYlhCwC
Karimi, P. (2013). Domesticity and Consumer Culture in Iran: Interior Revolutions of the Modern Era. Routledge.
Khatib-Chahidi, J. (1993). Sexual Prohibitions, Shared Space and ‘Fictive’ Marriages in Shi’ite Iran. In S. Ardener (Ed.), Women and Space: Ground Rules and Social Maps (1st Editio, p. 23). Routledge.
Khosravi, H. (2019). CIAM Goes East: The Inception of Tehran’s Typical Housing Unit. Urban Planning, 4(3), 154–166.
Koyagi, M. (2021). Iran in Motion: Mobility, Space, and the Trans-Iranian Railway. Stanford University Press.
Mozaffari, A., & Westbrook, N. (2020). Development, architecture, and the formation of heritage in late twentieth-century Iran. Manchester University Press. http://www.jstor.org/stable/j.ctv17hm7vt
Rostam-Kolayi, J., & Matin-asgari, A. (2014). Unveiling ambiguities: revisiting 1930s Iran’s kashf-i hijab campaign. In S. Cronin (Ed.), Anti-veiling Campaigns in the Muslim World; Gender, Modernism and the Politics of Dress (pp. 121–148). Routledge.
Roudbari, S. (2019). Making Architecture Modern: A History of Globalization in Iran’s Architecture Profession. In M. Gharipour (Ed.), Architectural Dynamics in Pre-Revolutionary Iran; Dialogic Encounter between Tradition and Modernity (pp. 57–80). Intellect.
کتاب میکیا کویاگی با نام «ایران در حرکت؛ جابهجایی، فضا و راهاهن سراسری» با ترجمه ابراهیم اسکافی؛ کتاب پاملا کریمی با نام «زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران؛ انقلابهای داخلی در عصر مدرن» با ترجمه زهرا طاهری؛ و کتاب علی مظفری و نایجل وستبروک با نام «گذشته حیاطی؛ توسعه، معماری و شکلگیری میراث ایران (1370-1350)» با ترجمه وحید موسوی داور، هر سه از سوی نشر شیرازه کتاب ما به فارسی منتشر شدهاند.