اکنون که با تلاش های بی وقفه خانم دکتر معتمد فرصتی استثنایی فراهم شد تا نویسندگان و منتقدین معماری بتوانند به نحو جدی تر درباره معماری بنویسند، به نوبه خود این امکان را مغتنم می شمارم و مایلم مقدمه ای کوتاه از آنچه در دهه های اخیر بر معماری امروز ایران گذشته است با مخاطبان در میان بگذارم. فرصت کوتاه است و گفتنی ها بسیار؛ از این رو در این مجال تنها پارهای مسائل را از یک دیدگاه خاص مطرح می کنم. امید است این دریچه ای باشد تا همکاران دیگر به صورت موشکافانه تر موضوعات مذکور را مورد بررسی و نقد قرار دهند.
«معماری ایران، آنچه عیان است در برون و درون»: در کوچه و خیابان شهر امروز که قدم می زنیم معماری انگار خواب است؛ یا به بیان بهتر، گویا در خواب های آشفته ماست. تقریباً هیچ ردّی از اصول و مفاهیم بنیادی معماری در کلیّت شهر پیدا نیست. آپارتمان های رنگ به رنگ و «جدا از هم»، یک به یک در دید ما پدیدار می شوند. جعبه های کوتاه و بلند با چهره تماماً بزَک کرده و نیمرخ صُلبِ سیمانی در کنار هم ردیف شده اند. گاه این چنین به نظر می رسد که هیچ راهی برای نفوذ به درون این قلعه های استوار شهر نیست. این بناهای «سنگ بسته» و «تندیس گون» که حتی در جداره های شیشه ای و شفاف شان نیز راهی به درون و بیرون خود نمی دهند، اکنون بخش عظیمی از شهرهای کوچک و بزرگ ما را اشغال کرده اند.
حال از خود می پرسیم این نماهای کاغذی (یا در نهایت مقوایی)، با تأکید همیشگی بر عناصر مادّی و تزئینات التقاطی، محصول شوم چیستند؟ اشتیاق وافر و روزافزون مردم به ساختن چنین بناهایی ناشی از چیست؟ گمان می کنم جواب این پرسش مهم را- حداقل در بخش کوچکی- در خلال پژوهش پنج ساله خود پیرامون «فضای معماری» یافته ام.
در این پژوهش به تحلیل شاخص های بنیادی فضای معماری در بناهای فرهنگی و مذهبی معاصر تهران پرداخته شد و به دلیل تأکید بر روش مخاطب محور در تحلیل فضا، دیدگاه بازدیدکنندگان و کاربران این فضاها به طُرق مختلف مورد بررسی قرار گرفت. به دنبال ثبت نظرات کاربران پیرامون دوگانه های اساسی فضای معماری همچون «حرکت-سکون»، «نور-تاریکی» و … که با ارائه توضیحات مفصّل قبلی به ایشان انجام می گرفت، اطلاعات جالب توجهی از تصورات آن ها نسبت به شاخص ها به دست آمد. تلاش های چندباره ی نگارنده این سطور جهت تفهیم دوگانه ی «مادّه- فضای خالی» به ایشان در موارد متعدد ناکام می ماند؛ و جالب تر آنجا بود که این ناکامی ارتباطی با پایین بودن میزان تحصیلات ایشان نیز نداشت.
این موضوع را هنگامی دریافتم که به دنبال ثبت نظرات مخاطبانِ فضای «کتابخانه ملّی ایران» بودم و بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران رشته های غیر معماری- و حتی شاخه هایی از هنر- هیچ تصور خاصی از «فضای خالی» یا همان بخشِ غیرمادّیِ محصور میان دیوارها و سقف نداشتند. بسیار شگفت زده بودم. این کیفیتِ «خالی بودن» و «مادّهزُدایی» که از زمان فراعنه و ساخت اهرام مصر باستان تا دوره «مدرن» همراه با فراز و نشیب های بسیار به اوج خود رسید (تداوم فضایی حداکثری) و در دوران «پست مدرن» به مقدار قابل توجهی عقب نشست (محصوریت و تداوم همزمان)، اکنون می دیدم که در دید پرسش شوندگان امروز فضا در ایران اهمیت چندانی نداشته است. این فضای خالی و «نادیدنی» نه تنها از نظر آنان بسیار گنگ و نامفهوم بود، بلکه در پاره ای مواردْ بیمعنا و بدون کاربرد نیز به نظر می رسید.
به سرعت دریافته بودم که تصور آن ها از فضای معمارانهْ از عناصر و اجسام مادّی، اشیاء، مصالح، تزئینات، رنگ و دیگر کاربران شروع می شد و با آن ها نیز خاتمه می یافت و از این رو فضای خالیِ میان بنا یا محصور در عناصر کالبدیِ آن، به مراتبِ بالاتری از ادراک ایشان راه نمی یافت. به موازات این مسئله، صفات و شاخص های فضایی دیگر همچون «ارتباط درون و بیرون»، «حرکت» و «تداوم دید» که به طرق مختلفْ منتج از این کیفیت ماده زُدایانه بودند، در برابر اشیا و صفات مادیْ رنگ می باختند.
آشنایی با این وجه از نظرات کاربران فضا و ندیدنِ «نادیده ها»، بهانه ای برای طرح سؤالات عمیق تر درباره وضعیت معماری و شهرسازی امروز ایران و تأمل در بحران های اخیر آن فراهم آورد: آیا سازندگان و توسعه دهندگان کنونی بناها و ساختارهای معماری و شهری ایران تنها مادّه و عناصر «قابل لمس» را می بینند و در نظر می آورند؟ به باورِ «ناظرِ» جعبه های عمودیِ مسکونی، آیا این تنها سنگ و سنتوری و سرستونِ نماست که اهمیت مییابد و در رأس تفکر فضاییِ مادّهگرایانه او قرار میگیرد؟ آیا این تنها «شکل»، «برجستگی»، «صلبیّت» و «سنگ بودن» است که دستگاه زیبایی شناسی او را شکل می دهد؟ سازندگان ما چقدر «نساختن»، «نبودن» و در حقیقت «تهی» را در بنا، نما و درون آن ترجیح می دهند؟
تحلیل چندباره و مداوم این نوع سؤالات و البته نتایجی که در زمینه تئوریک در خلال پژوهش های مربوط به استخراج و تحلیل شاخص های فضای معمارانه حاصل گردید، موجب شد تا منشأ تشدید بحرانهای اخیر معماری و شهرسازی ایران را برای نخستین بار به این مسئله مرتبط سازم. و میپندارم این اغتشاشات و آشفتگی های حاکم بر چهره امروز کلان شهرها که متأسفانه به قلب بافت های ارزشمند روستایی و شهرهای کوچک نیز نفوذ کرده است، ناشی از حاکمیت یکجانبه «ماده گرایی کالبدی» و «شی زدگی» در ساخت و سازهای امروزی و غفلت کامل از ارزش های فضایی مادّه زُدایی است.